سلام . لطفا قبل از قضاوت متن رو بخونید !!
این زمستان را نبین ، ما هم بهاری داشتیم ...
من تنبل و درس نخون نبودم ، از هفت سال راهنمایی و دبیرستان ، یک سال رو نمونه دولتی بودم و شش سال بعدی رو
توی تیزهوشان بودم . حتی دانش آموز معمولی هم نبودم ، توی آزمون های سنجش و گزینه دو همیشه اول شهر بودم و
اگر اتفاق خاصی نمی افتاد همیشه اول استان هم بودم (شیرازی هستم)
اما از بعد از امتحانات نهایی همه چیز عوض شد ... تا جایی که نمره های سال آخرم افتضاح شد و از مدرسه اخراج شدم ...!
چهار سال کابوس وار رو سپری کردم
باور کنید نمیدونم چی جلوی درس نخوندنم رو میگرفت ؛ نه رفیق بازم ، نه بازیگوشم ، کل این چهار سال فکرم کلا کنکور
بود اما دریغ از جمعا 100 ساعت درس خوندن برای کل چهار کنکور !!!
اما از بعد از کنکور امسال یعنی از ساعت 1 ظهر که اومدم خونه تا همین الان که خدمتتونم میانگین روزی 14 ساعت
خوندم
تازه حس و حال روز های دبیرستان رو دارم
*اما چیزی که خیلی آزارم میده و امیدوارم کمکم کنید*
فکر گذشته ولم نمیکنه ، اینکه چی بودم و چی شدم ... این که توی مدرسه ای بودم که حدود 70 تا از دوستام پزشکی
و دندونپزشکی قبول شدن . اینکه عطار هفت شهر عشق را گشت و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
.gif)
))
روحیه ام خورد و خاکشیر شده ، از خود قبلیم فقط سایه ای ازم مونده ... نگید که طرف توی چهل سالگی میره پزشکی
میخونه و فلان ، فقط بگید چیکار کنم که افکار مزاحم ولم کنن و آیا هنوز امیدی به بازگشت هست ؟؟