بودم که سرطان و کهولت سن و کرونا متحد شدن و ادم هایی که دوست داشتم از دست دادم و روزهام شد داغ روی داغ . هنوز خاک اخرین داغ که به دلم نشسته خشک نشده و اومدن دوباره ام سمت کتاب ها بخاطر درد زیادیه که ذهنم تحمل کرده و میخواد رها بشه !
میدونم خیلیاتون معتقدین این مدت کم دیگه نمیشه ! مسله اینه که دیگه بعد از امسال نمیشه منم کنکور بدم!
من به اینجا پناه اوردم چون تا شعاع هزارمتری زندگیم داغ عزیز هست و میخوام با یه هدف شادی برگردونم به زندگیم. نه پزشکی میخوام . نه رتبه خوب . من فقط ساعت ها جدا شدن از زندگی واقعیمو میخوام و محو کتاب ها شدن ! اینجا یه وجب جا پیدا کردم که مجازی هم شده حس کنم هم مسیر یه سری ادم هستم و هرروز میام فقط برنامه روزمو میذارم . تا روز کنکور و میگم از شوق و لذت درس خوندنم . من حالا که عزیزهامو زیر خاک دیدم دیگه مدرک و رتبه برام دلگرمی نیس فقط میخوام اینروزها بگذره و حالم خوب شه و این یه مدل افسردگی عجیب هست . فقط همین ...
برنامه من از حالا تا فردا شب ...
به انرژی مثبتتون نیاز دارم . ممنونم