سلام
بیاید شعر های زیبایی که باهاشون روبه رو میشیمو اینجا بنویسیم
ای هستی من
ای عشق پاک من
تو را عاشقانه می سرایم
در شعرهایم
در چشمانم
در روحم
در قلبم
تو ای زیبای من
تو در منی و دور ازمن
اما جدا از من نیستی
تو پنهانی ترین اشکاری
با تو زیستن را اموخته ام ....!
با تو شعرها سروده ام
وعاشقانه در هوای بودنت نجوا کرده ام ...
دوستت دارم زیبای من .....
به قول صاحب علم در كتابي
دلم يك دوست ميخواهد
كه اوقاتي كه دلتنگم
بگويد خانه را ول كن
بگو من كي كجا باشم؟
رفيقي از ديار عشق
كه جانم را فدا سازم
براي يك نگاه او
و آن آغوش پر مهرش
پناهگاهي براي غصه هاي لال من باشد
رفيقي با دلي صاف و
به رنگ آبي دريا
رفيق و محرم اين دل
كه در هنگام دلتنگي
فقط ارام جان باشد
دلم يك دوست ميخواهد
بمانند همان سنگ صبور قصه ها
كه غصه ها دارد
نگويد كه
زمان همدلي ها نيست
جدايي اين وسط بد قد علم كرده
و تير فاصله ،پيوند دلها را هدف دارد
دلم يك دوست ميخواهد
دلم يك دوست ميخواهد
غمخوار من به خانه ی غم ها خوش آمدی با من به جمع مردم تنها خوش آمدی
*****بین جماعتی که مرا سنگ میزنندمیبینمت برای تماشا خوش آمدی
*****راه نجاتم از شب گیسوی دوست نیستای دل به آخرین شب دنیا خوش آمدی
*****پایان ماجرای دل و عشق روشن ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی
*****با برف پیری ام سخنی غیر از این نبودمنت گذاشتی به سر ما خوش آمدی
*****ای عشق! ای عزیزترین میهمان عمردیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی
ویرایش توسط Mr.me : 07 بهمن 1398 در ساعت 17:07
مثل گیسویی که باد آن را پریشان میکند//هر دلی را روزگاری عشق ویران میکند
ناگهان میآید و در سینه میلرزد دلم//هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان میکند
با من از این هم دلت بیاعتناتر خواست، باش//موج را برخورد صخره کِی پشیمان میکند؟
مثل مادر، عاشق از روز ازل حسرتکِش است//هرکسی او را به زخمی تازه مهمان میکند
اشک میفهمد غم افتادهای مثل مرا//چشم تو از این خیانتها فراوان میکند
عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند//دردِ بیدرمانشان را مرگ درمان میکند
مژگان عباسلو
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از از عمر چه ماند باقی
مهر است و محبت است و باقی همه هیچ
سینه ام دکان عطاریست دردت چیست ؟
شمبلیله شمبلیله شاهی و گشنیز
اهل اویشن نبیذسرخ شور انگیز
تو اگر جسمت بهاران است
اما جان تو پاییز
عازم مسجد سلیمانی ولکن میرسی تبریز
عاشقی تو !
من برای عاشق بی کس
برای عاشق بی چیز
راه رفتن گریه کردن زیر باران میکنم تجویز
نازبوها بوی نعناع ،بوی یاس ،پیرهن چاکی ،درامیدن لباس
سینه ام دکان عطاریست دردت چیست ؟!
من برای دشمن عاشق
سنگ سرمه،سیب حوا،صبرزردونیش زنبور
میکنم تجویز
سینه ام دکاان عطاریست دردت چیست ،دردت چیست ؟!!
محمد صالح علا
سوفی آموندسن از مدرسه به خانه میرفت. تکهیِ اول راه را با یووانا آمده بود.
به فروشگاه بزرگ که رسیدند راهشان از هم جدا شد. سوفی بیرون شهر زندگی میکرد و راهش تا مدرسه دو برابر یووانا بود.
بعد از باغِ آنها بنایِ دیگری نبود، خانهشان انتهای دنیا مینمود.
کتابِ دنیایِ سوفی
نوشتهی یوستین گردر
ترجمهی حسن کامشاد
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)