ماه رمضون امسال هم تموم شد
شرمنده ام و روسیاه
که از این ماه فقط پای عهد نخوردن و نیاشامیدنش ماندم اما باقی عهدهام...
صدبار
اگه
توبه
شکستم
باز آم ؟
بله
خیر
ماه رمضون امسال هم تموم شد
شرمنده ام و روسیاه
که از این ماه فقط پای عهد نخوردن و نیاشامیدنش ماندم اما باقی عهدهام...
صدبار
اگه
توبه
شکستم
باز آم ؟
رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلْطَانًا نَّصِيرًا
سعدیا گر بکند سیل فنا خانه ی عمر
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازاوست
دل قوی دار
دل قوی دار
دل قوی دار...
Başka bir dünyayam
Ele dünyayam ki , orde ğem yox
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مردِ این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم !
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
[QUOTE=mh81;1777654]یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
یادش بخیر
چند سال پیش بود
یه کلیپ دیدم ، یه آقای مجری بود با یه دختر بچه که داشت این شعر رو میخوند
انقد خوشم اومد رفتم دفتر اوردم شعر رو از رو کلیپ نوشتم و حفظ کردم....
قشنگه شعرش
خون میچکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من میکنم ، افشردن جان است.....
شاید باورتون نشه ولی من زیاد قر آن خوانده ام . تقریبا سه بار کل قرآن را خوانده ام و اخرین بار در سربازی بود که جایزه تشویقی هم گرفتم واسش . اما هنوز بی اعتقادم
شاید باورتون نشه من بشتر از آنچه که تصورش را بتوانید بکنید راجب ادیان و خدا تحقیق کرده ام و معلومات دارم اما باز بی اعتقادم
شاید باورتون نشه ولی من از هر مسلمانی شاید مسلمان تر باشم و اطلاعات بیشتری داشته باشم ولی باز هم بی اعتقادم
اما
نمیتوانم به خودم دروغ بگویم
نمیتوانم و عمیقا دوست دارم خدا را پیدا کنم عاشقش بشم . هر موقع دلم لرزید احساس کنم میزنه ور شونه ام و میگه برو جلو من باهاتم و نترس
انسان موجود عجیبی است
خیلی عجیب
ذهن انسان عجیب ترین چیزی است که یک انسان میتواند کشف اش کند
تو این روز ها خیلی زیاد راجب این ایه فکر میکنم و چقدر دوست دارم باورش داشته باشمنمیتوانم دروغ بگویم . احساس میکنم یه چیزی رو باید تو زندگیم پیدا کنم . خدا چرا نمیشنوی من رو . چرا من صداتو نمیشنوم
خدا فرمود : هیچ نترسید من با شما هستم میشنومتان و میبینمتان .
میخواهم ات . چرا خودت را دور میکنی از ما .
روز ها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا امده ام امدنم بحر چه بود ؟
به کجا میروم اخر ننمایی وطنم
ویرایش توسط _TheOne_ : 12 شهریور 1401 در ساعت 00:43
خدایا نذار بیش از حد وابسته و دلبستهی چیزی شم!
با پسرا و دخترای پولدار نپرید،
وارث حقیقی زمین؛ ما مستضعفین خواهیم بود
خدایا اون روز رو بیار که حکمت تموم اتفاقات خوب و بد زندگیمون رو بفهمیم...
خدایا خیر و صلاح رو در برآورده شدن آرزو ها و خواسته هامون قرار بده...
خدایا غم و کدورت رو از قلبامون پاک کن و حال خوب رو مهمون دلامون کن...
خدایا هیچوقت دستمون رو رها نکن...
آمین![]()
خدا چیست ؟؟ چه نیرویی است ؟؟
انسان در طول زندگی خود با یک پرسش اساسی و وجودی روبرو بوده و هست و خواهد بود و همیشه لزوم پاسخ دهی به این سوال رو در خودش احساس کرده و میکند
اما همواره به دلیل عدم توانایی در پاسخ دهی خودش را به انواع اقسام گوناگون مشغول کرده تا از تفکر و پاسخ دهی به این سوال سر باز زند
زمانی این سرگرمی جنگها و تجاوز ها بود
زمانی در خوش گذرانی ها و تجارت مشروب و جشن ها و ...
و در عصر مدرنیته هم که نمایانگر است سرگرمی ها چقدر افزایش چشمگیری یافته
ما از نظر ویژگی های فیزیکی و مادی و حتی شاید معنوی هر چند با نسل های پیشین خودمون حتی آدم و حوا متفاوت باشیم در یک چیز مشترک هستیم و ان پرسش وجودی خداست و چیستی آن
آن خداست
آیا انسان اساسا میتواند بدون خدایگانش زنده باشد ؟ به عقیده بسیاری از فیلسوفان جواب بله است . اما آیا انسان از نظر وجودی میتواند بدون خدایگان زندگی کند ؟ به عقیده بسیاری از فیلسوفان جواب منفی ست
حتی اگر خدایی وجود نداشته باشد انسان ان را خواهد ساخت
و این کاملا یک نیاز ذاتی انسانی است . انسانها برای هر نیاز خود جوابی داده باشند به نیاز خود به خدا جوابی نتوانسته اند بدهند
انسان به خدا احتیاج دارد . و این هر خدایی میتواند باشد . حتی خدای ساختگی چوبی و سنگی و درخت و گاو گوسفند و خورشید و ......
انسان ان را در ذهن خود خواهد ساخت اگر پیدایش نکند
چرا که از نظر انتروپلوژیک و انسان به نیرویی که تجلی تمام صفات برتر انسانی باشد نیازمند است
در طول تاریخ اگر بنگریم انسان خداهای بسیاری ساخته است و پرستیده
و همه خدایان انسانی اوامر و دستوراتی برای انسان داشته اند
حتی بت های چوبی و سنگی
همه شان دستوراتی را بر انسانها داده اند . و انتظاراتی از انها داشته اند و برنامه هایی برای زندگی انسانی تعیین نموده اند
اما در طول تاریخ یک تناقض به وجود امده است
مشکلی که به وجود امده این است که انسان در پرسش وجودی خود به تناقض رسیده است و جایی دیگر نمیخواهد دستورات را اطاعت کند . به عبارتی خدا را توانا میبیند و این برای پذیرش انسان سنگین و ناقبول است . چرا که انسان ان را ساخته است
و در چیستی ابر نیرویی شک و تردید میکند و نسبت به دستورات الهگان خود سر باز میزند و میگوید ای خدا خودت بیا دستوراتت را انجام بده . خودت عدالت بر پا کن من مگر بیکارم؟؟
اصلا چرا ما را آفریده ای؟
خودت وقتی توانایی چه نیازی به ما داری؟
پس کار ها و دستوراتت را خودت انجام بده
و این تناقضات زمینه طغیان و عصیان علیه خدا را فراهم می آورد . و انسان به جنگ با خدایگانش رو می اورد
و این از اختیار نا محدود سرچشمه میگیرد . انسان تنها موجودی ست که اختیار مطلق دارد
و انسان برای اینکه این اختیار را بر ضرورت کرسی بنشاند نیاز دارد علیع خدایگانش طغیان کند و با این کار به خدا بفهماند که انسان در بند دستورات او نیست و اختیار دارد
و این طبق آیات و نظر فیلسوفان کاملا طبیعی ست .و برای به وجود امدن چیزی به نام انتخاب که پس از اختیار است و به اصطلاح فیلسوفان اختیار مقدم بر انتخاب و انتخاب موخر بر اختیار است شکل بگیرد
این شکل گیری انتخاب است که ضرورت طغیان اختیار انسانی علیه خدا را نیازمند است
این خود وجود و اعتبار معنایی اختیار است
و اگر انسان اختیار شورش علیه خدا را نداشت . اصلا اختیار در قالب مطلق بودن کلمه معنایی پیدا نمیکرد .
پس اساسا انسان بودن انسان در اختیار شورش علیه خدایگان معنا دار میشه . و این اختیار باید وجود داشته باشد و دارد . هر کسی میتواند علیه خدایگانش شورش کند . و حتی او را بکشد . همانگونه که نیچه گفت : خدا مرده است . اما بعدا حرفش را پس گرفت و گفت خدا را کشتند و انسان دا در جای خدا گذاشتند . که البته اشتباه فکر میکرد . انسان خدا را کشت . اری اما جایگاه خدا را ویران نکرد . جایگاه خدا همچنان باقی ست . { در تمدن غرب البته نه شرق}
وقتی شما خدا را کشتید و این امکان شورش در شما بود . و اختیار به سرمنزل مقصود رسید
حالا صحبت بر سر انتخاب است
انتخاب بر سر انگیزه های اهریمنی ضد خدایی و انحطاط و نیهلیسیم مطلق که هی انگاری و پوچ گرایی در ان موج میزند. و در شکل تمدنی دنیای غرب و نظام سرمایه داری و نهلیسم مطلق را شکل داده است .
یا انتخاب همان انگیزه های انسانی و خدایگانی که رد و بویی در تمدن شرق نمایانگر ست و هنوز 100 درصد گرفتار مدرنیته و بی خدایی نشده است
کدام؟
از اینجا به بعدش دیگر تاریخ و تمدن شکل میگیرد . تاریخ و تمدن بشری .
بخشی از کتاب حکمت شادان نیچه که نیچه حتی بعد از کشتن خدا هم در پاسخ به پرسش هایش نا توان باقی می ماند و در نهایت انسان را جای خدا میگذارد تا پرسش هایش را به نوعی پاسخ داده باشد اما میدانیم که در اثر ناتوانی حل صورت مسئله چنین کاری کرده است و به عبارتی نیچه طور خودش را سرگرم کرده تا لحظه ای از شر این پرسش ها رهایی پیدا کند :
خدا مردهاست. خدا مرده باقی میماند و ما او را کشتهایم. چگونه خود را تسلی خواهیم داد، جنایتکاران تمامِ جنایتکاران را؟ آنچه مقدسترین و مقتدرترین چیز بود که تاکنون جهان به خود دیدهاست، بر اثر خونریزی بسیار حاصل از چاقوهای ما مردهاست. چه کسی ما را از این خون پاک خواهد کرد؟ چه آبی برای ما موجود است تا خود را بشوییم؟ چه اعیادی بهر کفاره، چه مناسک مقدسی را از خود ابداع خواهیم کرد؟ آیا عظمت این عمل بیش از اندازه برای ما عظیم نیست؟ آیا نبایستی تنها خود خدایانی دیگر شویم تا شایسته این کار باشیم؟
ویرایش توسط _TheOne_ : 26 بهمن 1401 در ساعت 11:56
صب این تاپیکو دیدم
گفتم عجب تاپیکایی میذارن ملت
مناجات با خدا ؟؟
خب برو تو خلوتت مناجات کن
بازش نکردم
الان دیدم ی نفر رای داده بود
دیدم نوشته مناجات با خدا
بعد باز با خودم گفتم من کی تو این تاپیک نظر دادم ک یادم نیس
باز کردم دیگ پشمام ریخت
دیدم خودم تاپیکو زدم
هوووووف
چقدر تغییر
تو ۶_۷ سال
حتی باورهای خودم از بین رفته
پس هر چی الان هستین
شما ب زودی دچار تغییراتی میشین ک ممکن ۱۸۰ درجه فرق کنین
بحث خوب بودن یا بد بودن نیس
بحث عوض شدن روحیات و شخصیت
خودتون متوجه نمیشین
ولی اطرافیا بهتر متوجه میشن
ب خصوص کسایی ک دیر ب دیر همو میبینن
مث همون تغییرات جسمی
این حتی خیلی بیشتر و مورد توجه تر
حتی یادم اولین تایپک ختم قرانو من تو انجمن گذاشتم
ک حتی یکی دو دور ختم شد
ختم کلام بگم که
شما حتی خودتون از فردا و ایندتون خبر ندارین
از شخصیتتون
از رفتارای ایندتون
پس شل کنین
زندگی کنین
طوری ک حسرت نشه
پای دوست داشتنت ایستادهام...
مثلِ درختِ کاج
روبروی پاییز...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)