با احترام _ لطفا مطالعه شود
مقاله تالیفیست لطفا کپی نشود
تاریخ تولید یک هـدف یا اتمام تاریخ انقضا یک رویـا
بیا با هم یک بارم که شده رو راست باشیم !!
یک بار برای همیشه تکلیف خودت رو با خودت روشن کن که اگه واقعا می خوای تو زندگیت تغییر ایجاد کنی، باید شروع کنی... همین حالا هم باید شروع کنی...
برای همه ما بارها و بارها پیش اومده که برای انجام یک کار بزرگ تصمیم گرفته ایم و با خودمون گفته ایم که از همین فردا شروع می کنم و فردا که رسیده مسأله ای پیش اومده و خیلی راحت خودمون رو توجیه کردیم که خوب امروز که نمیشه پس فردا دیگه حتما شروع می کنم و باز فردا و فرداها تا اینکه یک دفعه چشم باز کردیم و دیدیم که دیگه دیر شده و ما هنوز به دنبال فردایی هستیم که شروع کنیم.
امروز دوباره به پایان خود رسید ومن باز هم در سررسید مشکی روی میز به دنبال ساعتهای مفیدم میگردم ۷یا ۸یا شاید هم ۹ ساعت
آه خدای من چقدر وقت تلف کردم اگر حساب کنم میتوانستم ۵ ساعت دیگر هم... اما نه
سررسید را می بندم وبه سوی اشپزخانه می دوم حالا دیگر نوبت مادرم است...
آبی که روی لباسم پاشیده همچون اسبی وحشی من را ازخیال او به پیش ظرف های کثیف میکشاند
فورا پیش بند را باز میکنم و روی کاناپه رها میشوم ،چشمانم را میبندم دوباره او را میبینم با خشم به سمت میزم هجوم میبرم وکتاب دم دستم را با تنفر بازمیکنم وبا بی حوصلگی ورق میزنم به دهمین صفحه که میرسم به سمت تختم خیز برمیدارم
چشمانم را که دوباره می بندم
با تمام وجودم حسش میکنم قطرات اشک صورتم را پر کرده است
چرا دست از سرم برنمی دارد؟؟؟ سریع برمی خیزم وپشت میز مینشینم
به کتابهایم خیره میشوم خدایا من که میدانم با این اوضاع افتضاح رسیدن به او غیرممکن...یک لحظه تمام وجودم پراز او وحس مالکیت او شد
سرم را روی کتاب ها گذاشتم به او گفتم تو مال منی فقط من وباعجله دیفرانسیل را برداشتم وشروع کردم
عقربه های ساعت ۵ صبح را نشان می دادند
ازپشت میز برخاستم حالا دیگر در سررسید من آن ۵ ساعت هم تیک خوردند
گاهی بهتر است به جای جستجو در کلام دیگران به خودم رجوع کنم ....
گاهی بهتره خودم انگیزه رو از درونم شعله ور کنم...
سلام خودم
سلام رویای کودکی هایم .
چقدر منتطر لحظه ای بودم که تورا از اعماق رویاهایم واز صندوقچه ی آرزو هایم بیرون بیاورم.
چقدر منتظر آمدن سن 18سالگی وکنکور و در نهایت به تو رسیدن وخلاصه شدن هویتم در دو کلمه بودم
خانم دکتر
چقدر سعی میکردم با بهترین خط روی کاغذ رنگی صورتی رنگ بنویسم مطب خانم دکتر ....
و پشت در اتاقم نصب کنم.
به قول دکتر علیرضا افشار چقدر بچه که بودیم جسورتر بودیم .
جسارت به تصویر کشیدن رویاهایم بدون ترس ....
جسارت زندگی کردن بارویاهایم بدون دل نگرانی از آینده....
چی شده حالا که وقت به پاخاستن در
جهت همون رویای شیرین کودکیه خسته ای؟
مگه این همون چیزی نیست که منتظرش بودی ؟
مگه دنبال این فرصت نبودی؟
بهترین زمان تحقق رویایی که مال خود خودته...
بهترین زمان حرکت تو مسیری که فصل جدیدی از زندگیت رو رقم میزنه.
پس چرا نشستی؟
به همین زودی جازدی ؟
فراموش کردی تو اشرف مخلوقاتی؟
فقط 50 روز اراده کن واسه بهترین خودت بودن کارای دو انجام بده که تا به حال از خودت ندیدی
طوری باش که به خودت بگی این منم ؟؟؟ !!!
یک لحظه روی خط زمان وایسا و نقطه هایی که قراره بعد از جاییکه وایستادی تشکیل بشه رو قطع کن.الان زمانی هست که باید برگردی عقب و قشنگ نگاه کنی .اولش رو یادت بیار که می خواستی با یه هدف شروع کنی اما همیشه این سوال مسخره تو ذهنت بود که اگه نتونم برسم یا من ضعیف هیچ وقت توانایی پیشرفت ندارم اخه واسه چی باید شروع کنم و خیلی سوالای دیگه...ولی چیزی که حداقل واسه من مهم بود این بود که حتی اگه سردر گم بودم و هدفم رو گم میکردم نیاید از آینده میترسیدم چون چیزی که هنوز نیومده رو میشه جلوشو گرفت و اینکه ترسیدن شروعی برای انجام کارای اشتباهی هست که قراره بکنیم...
پس هیچوقت نترس.خدایا شکرت که کمکم کردی تا الان نترسم .خدایا ممنون که ادمایی رو سر راهم قرار دادی که چشم خدا دارند.یعنی وقتیکه تو خودتو توی تاریکی وجودت گم میکنی و قراره ترس بهت حاکم شه این ادما رنگ های قشنگی رو توی اون تاریکی میبینند و بهت کمک میکنند تا اون رنگ هارو روشن تر کنی و بتونی از قابلیت هات استفاده کنی.
دیوارهای بلند را نساخته اند تا مانع رسیدن ما به رویاهایمان شوند. دیوارها را ساخته اند تا با سخت کوشی و عبور از آنها، به خود و دیگران نشان دهیم که رویاهایمان چقدر برایمان مهم هستند. دیوارها مانع ما نیستند. دیوارها وجود دارند تا مانع کسانی شوند که به اندازه ی ما، رویاهایشان را دیوانه وار دنبال نمیکنند.
برای اجابت دیدن؛ باید خواستنی ها در عمل خلاصه کرد
همایش هفته اول خرداد امسال
استــاد علیرضا افشار