من 5 و 1
خیلیییییییییییییییییییییی ی دوست دارم
باتشکرازهمه عزیزانی که درقبلیه شرکت کردندواما بعدی:
![]()
چقد بزرگ شدین شماها !!! خخخ ! دم همه بچه های انجمن کنکور گرم
شماره 1 ، یکی از بهترین تفریحاتم تو بچه گی بود!!!
البته تا پارسالم با دوستام موقع برگشتن از مدرسه ، حوصله مون که سر میرفت، این کارو میکردیم!
صدای دزدگیر ماشینارو هم در می آوردیمممم!!!!![]()
به جز 2 و 6 و 7 ، همه ی این وظایف رو به نحو احسن انجـــام میدادم ... باشد که مورد قبول درگاه حق تعالی قرار گیرد ...![]()
عشــــــق ؛همین خنده های ساده توست . . . !
وقتی با تمام غصه هایت میخندی ؛
تا از تمام غصه هایم رها شوم . . .
ویرایش توسط Sajad TbT : 04 خرداد 1392 در ساعت 13:09
1 !!!!! خیلی وقتام دستگیر میشدیم)
همسایمون خیلی زرنگ بود...ولی همیشه دوستم دعوا میکرد...با من کار نداشت)
1 یه بار همسایه مون تو ماشین نشسته بود منو داداشم ندیدم بنده خدارو ، زنگ رو که زدیم خواستیم فرار کنیم مچمونو گرفت ، اون اخرین دفه بود ، دیگه تکرار نشد خخخخخ
2 واسه غریبه ها نه ، خونه اشنا هامون خخخخخخ
3 یه بار فقط واسه تلافی
4 نوچ
5 تا دلت بخواد
6 نه دیگه
7 اره
8 نمیگم دیگه بد اموزی داره![]()
1. تا پارسالم این کارو می کردم تا اینکه دیدم یه پیر مرده که هرروز زنگ خونه شو میزدم مرد! و عذاب وجدان گرفتم
2. اولین بار در سه سالگی این کارو کردم و جزو تفریحات سالمم بود
4. هنوزم موقعیت باشه کار جذابیه
5. زیاد سابقه نداشتم ..کلن بچه ی مظلومی بودم..یه بار سابقه ی کتک خوردن داشتم...یه بارم کلاس پنجم بودم دست یه دختره رو زدم کبود کردم ..همین!....بیشتر که فکر میکنم یادم میاد که یه بارم اول دبیرستان با یکی از دخترای هنرستان نزدیک مدرسه مون دست به یقه شدم..البته به کتک زدن نرسید...در حد گیس کشی فقط!
7. بگی نگی..بعضی وقتا
ویرایش توسط Slow : 05 خرداد 1392 در ساعت 20:16 دلیل: یه چیز یادم اومد!
من کلا شیطون نبودم خیلییییییییی آروم بودم همه هم کف میکردن!!! خخخخخخخخخخ جدی میگما!!
تو نقش اول این عاشقونه ای
من با تو گیشه ها رو فتح میکنم
با دختر عموم پیاز میذاشتیم جلو چشمامون گوله گوله اشک میریختیم بعد به همه میگفتیم با هم دعوا کردیم و سرکارشون میذاشتیم
ماشین های باکلاس پارک شده رو با یه بطری آب معدنی و خاک های اطراف به گل می نشوندیم و از دور عکس العمل صاحباشونو میدیدیم...حتی به ماشین عموی بابام رحم نکردیم
فقط همین...دخمر خوفی بودم!!!!
Lady in Red
زنگ زدن و فرار کردنه که هنوز ول نکرده منو....فقط این آیفون تصویریا اذیت میکنه
الانم شبا 10 به بعد اگه برسم خونه 3 -4تاییو میزنم و در میرم...
کتک زدن بچه مردمم زیاد بود آخرین بار سر یکیو شکوندم
اون موقعا که تازه موبایل گرفته بودمم تو کار مزاحم تلفنی بودم..البته اون سیمکارت دیگه به درد نمیخوره!!!!!!!!
ی همسایه داشتیم متنفر بودم ازش..ی مدت لاستیک ماشینشو از باد خالی میکردم
بچه تر که بودم پرنده ها دختر همسایمونو بر میداشتم میذاشتم رو پشت بوم کلی گریه میکرد
دوتا بچه هام بودن از سرما متنفر بودن هر سال روزا برفی کاپشناشونو به زور میگرفتم و مینداختمشون تو برف
من پوزش میطلبم از همشون...چه کاراییه اینا واقعا!!!!!!!!!!!!!!
خدانگهدار
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)