درود
از اسمش مشخصه !
کسانی که سربازی رفتند؛ خاطرات جالبشونو درینجا قرار بدند !
درود
از اسمش مشخصه !
کسانی که سربازی رفتند؛ خاطرات جالبشونو درینجا قرار بدند !
حکایت ما جاودانه شود
من خاطره ای ندارم؛ چون نرفتم
اما
پای خاطره هر سربازی که میشینی،
ماشالله همه شون چندبار از پادگان فرار کردن
حداقل یه بارم تو چایی فرمانده شا.شیدن
وای ک چ خاطراتی دارم ک نمیشه گفت
البته باید اینارو از دهن خودم بشنوی وگرنه مزه اش میپره!
متاسفانه اکثرن مثبت 18
ی سرباز داشتیم بچه شهر ری بود بعضی از موقعیت های پستی طوری بود باید بالای پشت بوم نگهبانی پست میدادی کنار دیوار ی برجکم برا خودش داشت.یکی از چیزای ک ی سرباز باید رعایت کنه اینه ک موقعیت پستیش رو هیچ وقت ترک نکنه ب اصطلاح ترک پست نکنه چون ی لحظه دیدی نبودی یا ی لحظه خوابت برد پاسبخش اومد خشابتو برداشت یا سر نیزه تو برد یا تلفونو هزار تا چیز دیگه فردا گذارشتو مینوشت دیگه بیا با سرهنگه کنار بیا حالا اگه خوش شانس باشی و رعیس پاسدار افسر پاسدار خفتت نکنه یا مداومتکارا یا گشتی های حفاظتی نیان خفتت نکن اون موقع است ک باید سرباز باشی تا بدونی چی میگم
خلاصه این محمودی بنده خدا دستشویش میگیره دیگه همونجا میگیره ادرار میکنه
تو کجا؟
اگه گفتی؟
بدترین جارو حدس بزن؟
خخخخخ
آفرین تو کولر اتاق نگهبانی کادری های دم در/کولر رو سقفه/
بقیه داستانو حدس بزنید دیگه خودتون تابستونم بود
آقا فرداش گزارشش اومد سرهنگه قاطی کرده بود بد بخت ی ماه اجازه خروج از پادگان نداشت ب اصطلاح ممنوع الخروج بود هر روزم تو این ی ما میرفت ماشین سرهنگو پاک میکرد
حتی من یادمه با دستمال لای رینگاشم تمیز میکرد!
یادش بخیر
هر وقت میدیدمش آب میشد و ما کلی میخندیدیم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)