منبع: http://shahabanari.com/?p=4805
لزوما اطلاعاتی که داریم درست نیستند
در ١٩٨٣ يك كشاورز ٦٣ ساله به نام يانگ كليف وارد مسابقه اولترا ماراتون بين سيدني و ملبورن شد — مسابقه اي بسيار دشوار شامل بيش از ١٢٠٠كيلومتر پستي و بلندي كه شش هفت روز طول مي كشيد. به دوندگان اجازه داده مي شد هر وقت مي خواهند غذا بخورند يا بخوابند و جايزه برنده ده هزار دلاربود. وقتي كليف با لباس و چكمه هاي مزرعه اش براي مسابقه آمد، جواناني كه با لباسهاي نايك و آديداس حاضر شده بودند به او خنديدند. حتي برگزاركنندگان نگران بودند كليف از شدت فشار سكته كند و بميرد اما كليف گفت به پاي خودش ريسكش را قبول مي كند. وقتي مسابقه شروع شد، همه با سرعت راه افتادند و كليف را در غبار جا گذاشتند. اما كليف رازي داشت كه هيچكس (از جمله خودش) نمي دانست. ببينيد، كليف هرگز دونده استقامت نديده بود، مجله ورزشي يا كتابي در اين باره نخوانده بود. در نتيجه نمي دانست كه ‘طبق قاعده‘ دونده بايد هر شب شش تا هفت ساعت بخوابد. كليف شب اول دو ساعت خوابيد وهمين باعث شد وقتي بقيه رقبا خواب بودند، او چنان جلو بيفتد كه تا انتهاي مسابقه اين برتري را براي خود حفظ كرد. روز بعد او بدون وقفه بيست و سه ساعت دويد. با دويدن بدون خواب آن چناني، كليف قواعد و باورهاي معمول راشكست و با فاصله ده ساعت از نَفَر بعد به مقام اول رسيد. باورهاي رايج لزوما هم درست نيستند. گاهي آنچه نمي دانيم به ضررمان نيست بلكه آنچه مي دانيم و غلط است ما را از موفقيت باز مي دارد.