این نوشته برای خودمه
:
ازت ممنونم
بابت خیلی چیزها
الان شرایط سختی داری
ولی یادت باشه
همین روزات در آینده خاطره میشن
شاید بزرگترین ممارستت مربوط به این دورانت باشه
ازت ممنونم
باهم از پس هرچیزی بر میام
ما میتونیم
دوستت دارم: )♡
این نوشته برای خودمه
:
ازت ممنونم
بابت خیلی چیزها
الان شرایط سختی داری
ولی یادت باشه
همین روزات در آینده خاطره میشن
شاید بزرگترین ممارستت مربوط به این دورانت باشه
ازت ممنونم
باهم از پس هرچیزی بر میام
ما میتونیم
دوستت دارم: )♡
خدا هست.. : )
زندگیم یه جوری داره میگذره و یه سری کارایی دارم میکنم که اگه یکی بهم میگفت در اینده تو این حرکتارو میزنی میخندیدم میگفتم بچه شدی منو این کارا؟
هر زمانی که من فکر میکنم مگه از این بدتر میشه، خدا اینو به عنوان چالش در نظر می گیره و یه پله شرایطو بدتر میکنه
....
بخاطر یه موضوعی سردرد گرفتم و بخاطر سردرد، چشم درد گرفتم
بدنمم قاطی کرده دیگه
یه زمانهایی هست تو زندگی(حداقل تو زندگی من بوده) که فکر می کنیم اوضاع دیگه ازین بدتر نمیشه... تصور می کنیم تو بدترین شرایط قرار داریم......
ولی......
اگه از اون شرایط فرار کنیم و برای بهبود هیچ تلاشی نکنیم شرایط از اونی که فکر میکردیم هم بدتر میشه....
اون موقع دعا می کنیم که ای کاش میشد برگردیم به شرایط بد قبلی و از اونجا درستش کنیم.....
از وقتی اومدم خونه خودم
از وقتی مریض شدم و رفتم خونه خانواده
از وقتی صدای جیغای بچه رو تو درمانگاه شنیدم
از مهاجرت، از خونم، از رشتم، از مریضی خلاصه از هر چیزی که باعث دورشدنم از خودم و خانوادم بشه بدم اومده
بد اومدن در حد تهوع
صبح بر گنجشک های روی سیم که چه چه میزنن بخیر
صبحم بخیر باشد
به نام خدا میگم
و ...
خدایا تو تنها کسی هستی که اول و اخر منو سمت خودت برمیگردونی
منو امیدوار کن
به این زندگی
به این زنده بودن
به خوشایند بودن فرکانس زندگیم
به اینکه قراره یه جریان سرخوشی رو تو رگام منتقل کنی
بهت احتیاج دارم
منو درک کن!
من بنده ی خطار کار تو
اما تو پوشنده ی خطای من
حال دلم بنده به تو!
تو قشنگ بنویس با تموم چیزایی که دلم میخواد
عمیقا
صمیمانه
عاجزانه
و قسم به اشکی که تو افریدی رو ی گونه م
واسم نگهش دار..!
بعضی وقت ها باید برای چیزهایی که ارزش جنگیدن دارن بجنگی!
"چقدر عوض شدی
دیگه مثله قبلنا نمیخندی
تلخه چشمات
دو رگه نگاه میکنی مردمو"
حس و حال اون بچه ای که با یه اخم یا یه تذکر کوچیک به گریه می افته..در و دیوارم داره بهت دهن کجی میکنه انگار
خیلی با اون ادم قبلی فرق میکنم..
هیچ جوره از خودم راضی نیستم...میگم اگه نتونم انجامش بدم چی؟ چطور میتونم بعدش سرمو جلوشون بلند کنم و تو چشاشون نگا کنم؟ حتی فکر بهش امونمو بریده چه برسه به اینکه این کابوس بخواد به واقعیت تبدیل شه
خدایا کاش به خاطر خودم نه..بخاطر اونا هم که شده بهم یه قوتی بدی برای ادامه دادن..
Violins playing and the angels crying
When the stars align then I’ll be there
یه روز یه بنده خدایی نمونه سوال داد به مدیر مدرسه، چاپ کنه برای بچه ها
مدیر گفت پرینترمون خرابه
خودش از پول خودش رفت بیرون پرینت گرفت، تا بچه هاش از رقابت هماهنگ عقب نمونن
همونموقع یه بنده خدایی پز پولشو بهش داد و گفت تو سقف ارزوهات کوچیکه
در جواب گفتم اره من سقف ارزوهام کوچیکه چون بی شعوری غیر قابل درمان تو ارزوی منه
این حجم از چلنج اعصابمو خرد می کنه
ویرایش توسط ArweNN : 02 آذر 1403 در ساعت 04:15
دلم پره حرفه ..اما ی کلام هم نمیتونم بگم..اگههه میتونستم یکسری اتفاق ها رو از ذهنم پاک کنم.که اینقدر. روانمو بهم نریزه..
چقدر سخته قوی شدن و قوی موندن..
شیطان.... بزرگ نوشته میشه چقدر....
زیباست... مهربونه.... بی آلایش... فروتنه...آبیه...و....البته این لباسشه که اینطوره
لباس فرشته هارو می پوشه... ذاتش ولی... ذاتش....
اگه دقیق بهش نگاه کنب به اسمش به تصویرش میتونی بفهمی....
از زیادی آدم خوبی بودن ها گاهی باید ترسید
آدم نیستن.... یه چیز دیگه آن.... لباس آدم خوبا رو پوشیدن..... یه لباس سفید که یه ذره فقط خاکستریه تا تو شک نکنی.....
خدایا کمکمون کن که قادر مطلق تویی.... حفظمون کن.... اونا میتونن خطرناک باشن...
خدایا لطفا....
خب خداروشکر
به عملکرد یه هفته گذشته ام نگاه میکنم برام رضایت بخشه
البته باید یکسری باگ گیری کنم و یکسری چیزا رو هم بهتر کنم
الان هم باید برم برنامه ۱ هفته آینده رو بنویسم
____________
تا چند ساعت دیگه سفارش دیجیکالا هم برام میرسه
یه کتاب سفارش دادم که برای خوندنش لحظه شماری میکنم
_____________
در طول هفته گذشته گوشیم کلا خاموش بود
و میزان استفاده از مجازی «صفر»
انصافا بهتر و باتمرکز بیشتر به کارارم رسیدم
باشد که هفته های آینده نیز این روش را در پیش گیرم
_________________
چون در طول هفته گذشته هی برق میرفت
و داخل سالن مطالعه تاریکککککک میشد و گوشی هم خاموش بود تو خونه
علنا داشتم کور میشدم و صفحه کتابم رو خوب نمیدیدم
باید برم مغازه یه ده تا شمع بخرم بذارم تو کیفم
علی برکت الله
خودت باش
خدای من
گاهی بیشعورم ازت شکایت میکنم
توهم گوش میدی میزاری قشنگ ذهنمو خالی کنم
دلم ک سبک شد
حس میکنم کنارمی و بم میگی من کنارتم دیگه از چی میترسی؟
خدایا
واقعا گاهیدلم میخواد از بس دوست دارممم ها برم سجده دیگه پانشمممم
اخه چرا اینقده مهربووووونی؟منو بدعادت نکن خدا
خلاصه که مخلصتم
چطور ی نفربا وجود اینکه فقط چندبار دیدمش و کلا ی خط اطلاعاتم از زندگیش ندارم انقد صبح و شبمو گرفته . خودمم داره خندم میگیره ک اینو می نویسم
اگه خیال پردازی رو ازم می گرفتن فکر کنم زندگی خیلی خیلی بهتری می داشتم
بعد نقش سرنوشت و کائناتم این وسط جالبه پیجش دقیقا اسم و فامیلشه !!!و پابلیکم هست!!!!!خدایا تو با من شوخی داری
میدونی چی مهمه؟
بازنده نبودن
بیوفتی
بلند شی از جات
اینه که قابل تحسینه و میشه به خودت مغرور شی
+خیلی خستم
ولی مجبورم
بعضی وقت ها باید برای چیزهایی که ارزش جنگیدن دارن بجنگی!
"چقدر عوض شدی
دیگه مثله قبلنا نمیخندی
تلخه چشمات
دو رگه نگاه میکنی مردمو"
فرحناز اسکندر پور
دبیر شیمی عزیزم
هیچ وقت حلالت نمیکنم
ای کاش هیچ وقت دبیرم نمیشدی
ای کاش صد سال عمر کنی اونم تو این مملکت
برات آرزو عمر درازی رو دارم
حلالت نباشه هیچ وقت
خودت باش
در حال حاضر 4 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 4 مهمان)