چه باحاله یه نفر که نوشته غم وزن داره
قشنگ باهاش موافقم
وقتی غمگینی انگار ورم داری .
بدجوری سرما خوردم و هیچ کاری نمیتونم بکنم
اصلا حوصله ی انتخاب رشته رو ندارم
و این مشاورای انتخاب رشته که هیچ کاری ازشون بر نمیاد
نمیدونم اولویت رشته ها رو چیکار کنم
اولویت شهرا رو چیکار کنم
دارم خل میشم
انقدر میترسم که مردود بزنه ، که کاردانی ابیاری گیاهان دریایی محمود اباد سفلی رو هم می زنم
امروز با مامانم بحثم شد...بهم گفت سر همین اخلاقته که رتبهت و وضعیتت این شده
شبم دوباره بحث میکردیم سر اینکه نمیزاشتن راه خیلی دور برم دوباره گفتن ما بهت گفتید رتبه خوب بیار کار به اینجا نکشه
هر چی میخوام حرفاشونو ندید بگیرم نمیتونم...
شد شد، نشد چایی دم می کنیم
اونقدر حوصله ندارم که از این چندماه اخیر بگم
اونقدر خسته و بی جون هستم که نخوام چیز خاصی تعریف کنم
شاید آدما از توقعی ک بخودشون دارن ضربه میخورن.شاید اون چیزی ک توی ذهنم از خودم دارم با اون چیزی ک هستم واقعا فرق داره.قبلنا زندگی راحت تر بود.چیزی ک میخواستم رو فوری بهش میرسیدم.با زحمت کمتر.الان خودمو بکشم هم فقط یخورده نزدیک ب سطح متوسطم. ن حتی خوب.
زیاد خوردم زمین.زیاد بلند شدم.ولی عادت کردم.نمیتونم دیگه بیخیال بشینم.نمیتونم دیگه ساعت ها پای اینستا و یوتوب بشینم.نمیتونم دیگه ۱۰ قسمت فیلم پشت سر هم ببینم.انگاری ک تازه آدم شدم!
آدم شدن ب تعریف از خودم
با این ک همه چی طبق تصورم پیش نرفت ولی خوبم.این ک ب چیزای خوب عادت کردم حالمو خوب میکنه.این ک ب ورزش عادت کردم.ب کتاب خوندن ب درس خوندن.ب تفریح با زمان مناسب.این ک بالاخره ب تعادلی ک دلم میخواست برسم ،رسیدم،خوبه
تازه از خوابگاه برگشتم.یکشنبه یا سه شنبه باز باید برگردم.هنوز توی عذاب بلاتکلیفیم. سعی میکنم با پاتو خوندن حواسمو پرت کنم.گوارش یکی از غول های دانشگاهمونه و دلم میخواد واقعا نمره خوبی بگیرم.برا روحیه خودم.ک باور کنم تلاش کنم نتیجه میده.این روزا ب این فک میکردم دیگه مث قبل باهوش نیستم.شاید اصلا نبودم فقط خرخون بودم.نمیدونم.نیاز ب برچسب ندارم.ک تعریفم کنه.نیاز ب حال خوب دارم.نسبت ب خودم.پس فقط باید ادامه بدم
سارا دوباره چالش ۷۵ روز گذاشته.باهاش شروعش میکنم.
کومان روزانه سر جاشه چون حالمو واقعا خوب میکنه
ورزش یک ساعت و نیم سرجاشه البته فعلا ک خونم ب کیفیت سالن ورزش خوابگاه نمیشه
کتاب هم فعلا اون کتاب نارنجی ک سه سال پیش ب پیشنهاد امیرمحمد خریدم رو میخوام بخونم.سلاخ خانه شماره ۵.امید است ک خوشم آید
برا تولدم یکی از کادو هایی ک گیرم اومد ا این هشتپا کیوتیا بود
خیلی منتظر بودم مودش رو ب خوشحال تغییر بدم ولی نشد
با این ک عاشق پروف قبلیم و آرکین بودم ولی دلم تنوع خواست.پس پروفایل و صفحمو ب رنگ موردعلاقم ینی سبز تغییر داده و باترکاپ کیوتم رو گذاشتم
زیاد گفتم کیوت:/ رو مخم رف:/
ب هرحال.بذا طبق عادت قدیم.ی سری جزئیات از اتفاقا بگم.بماند برای روزی ک برمیگردم احوالاتم رو میخونم
کاکتوس،تهران،امیر،نوستراد اموس،چرا دیگه مث قبل زبونت دراز نیس، سرپایینی،سی سخت،امیر،روباه،k،درد،بزرگ سالی
فک کنم کافیه.ی نما از تخت و کتابی ک خوابگاه خوندم و برو بریم تاپیک اهنگ
البته اینو قرار بود اینستا هم بذارم:/ فعلا مجدد با اینستا قهرم![]()
Buttercup
ویرایش توسط rz1 : 14 شهریور 1403 در ساعت 00:44
به خیلی چیزا فکر کردم
تصمیمم داشتم پیام بدم بهش
ولی منصرف شدم..!
گاهی وقتا حرف زدن، باز کردن ی موضوع یا حتی توضیح دادن شاید بیهوده ترین کار ممکن باشه.
تو رفتار اون ادم و میبینی و همین کافیه!
همیشه که یکی نباید با حرف ی چیزی و بهت بفهمونه
گاهی وقتا ی رفتار کافیه. ی نادیده گرفتن ی بی توجهی ی حرف نزدن ی کنار اومدن و کلی مورد دیگه.
آره دیگه
اولین بار بود تجربه این حس برام
جالب بود
و الان؟
حل شد تو ذهنم اون ادم
قرار نیست بهش فکر کنیم
رهاش میکنم داخل دنیای خودش
یادِ این عکس نوشته افتادم
+بسی حق
و اما احوالات؟
شُکر.
نمیدونم برای من اینطوریه فقط، اینجا خیلی داره بهم درس میده از خیلی جهات
و اوپس
دوباره حس درد و نفرت رو حس کردم
ضعف کردمم از این همه فکر
دلم یه کیسه بوکس میخواد محکم ضربه بزنم فقط که مشت دستام بشکنه و دیگه بی حس شم
تا همیشه همه چی خوب میشه دوباره خراب میشه ..
دیگه باید بگم عادت کردم یا نه!
خستم دلم خواب میخواد
دلم میخواد وسایلامو جمع کنم بزارم تو کارتون برن به درک
چقدر اینقدر زود قاطی میکنم
قشنگ همه چیو میشکونم میزنم زیره همه چی..!
نمیخوام نمیخوام هیچی نمیخوام
بد لج کردم با خودم
+هندزفری+آهنگ
https://dl5.musicmelnet.com/Music/14...e%20to%202.mp3
بعضی وقت ها باید برای چیزهایی که ارزش جنگیدن دارن بجنگی!
"چقدر عوض شدی
دیگه مثله قبلنا نمیخندی
تلخه چشمات
دو رگه نگاه میکنی مردمو"
کلا تو گذشته دارم زندگی میکنم و فقط حسرت حسرت حسرت
حسرتِ فرصتهای از دست رفته...
حتی میشینم دونه به دونه به سوتیهایی که دادم و ممکنه الان اصلا بقیه یادشون نباشه فکر میکنم...
امروز یه چیزی دیدم از اون چیزا که یهو بغضت منفجر میشه البته چن وقتی میشه اینمدلی ام ۴۰۳ برام خیییلی بد شروع شد و فعلا ضرباتش ادامه داره شاید چیزی که امروز دیدم پایان بده به این حال بدی که این چن وقت داشتم چند روز دانشگاه شروع شده لطف کردم حداقل کلاس عصر رو رفتم امیدارم ترم زودتر تموم شه برگردم خونمون دلم برا خونه و اتاقم تنگ شده....
کلا از آدما فراری ام دوس ندارم کسیو ببینم تا جایی که شده ارتباطاتم محدود شده کلا از آدما دوری میکنم ...
یکم سبک زندگیمو میخوام تغییر بدم مثلا برم باشگاه الانم یه باشگاه پیدا کردم پرنده هم پر نمیزنه اگه برم همینو میرم کسیو نمیخوام ببینم الان که دارم مینویسم خندم میگیره .....
خلاصه کاش نسل آدمای بی وجدان منقرض میشد آدمای منفعت طلب که با مریض بودنشون به دیگران آسیب نزنن
ولی من امروز و یادم نمیره اومدم بنویسم که وقتی حالم خوب شد بیام نوشتمو بخونم :/
برای خودم سخته از حال بدم بنویسم چون همش در حال جنگیدن بودم
اما؟
غم،ناراحتی،درد،رنج بخشی از زندگی ما ادماست
بخشی جدا ناپذیر!
خوب نیستم
من از اون آسمون آبی میخوام
من از اون شبهای مهتابی میخوام
دلم از خاطره های بد جدا
من از اون وقتها ی بیتابی میخوام.
قشنگه و خوندنش حالم و خوب میکنه.
دوباره میخونم
من از اون آسمون آبی میخوام
من از اون شبهای مهتابی میخوام
دلم از خاطره های بد جدا
من از اون وقتها ی بیتابی میخوام.
+
![]()
غرق گذشته ام..بچگیم
همه چیو مرور میکنم..یه حاهایی خوشحال میشم یه جاهاییانگار یه چیزی تو گلوت سنگینی میکنه
اون زمانی که خونه پدربزرگم جمع میشدیم با بچه ها بازی میکردیم
چه شبایی که من با اصرار و التماس پیش بچه ها میموندم..چه داستانای خنده داری به اسم داستان ترسناک جن و پری بهم مبگفتیم
چه دفتراییو من پرمیکردمم..یه دفتر یادداشت دستم بود هرچی میدیدم مینوشتمهرگلی میدیدم میچسبوندم درمورد حیوونا میخوندم مبنوشتم..البوم عکسارو پیدا میکردم عکسارو کش میرفتمم..از کل فامیل عکس دارم..طرف الان معلوم نیست چندساله ازدواج کرده بچه داره من عکس بچگیشو دازم..نمیدونم هدفم چی بود
از اون بچه های اروم و مظلومی بودم که زیرزیرکی کاراشو میکرد..
دلم بچگیمو میخواد..هعی خدا بزرگ شدن چی داشت که من ارزوشو داشتم..
Violins playing and the angels crying
When the stars align then I’ll be there
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)