این حجم از استرس برای چیست ؟
![]()
کاش آدما انقدر سنگ دل و بی احساس و زود قصاوت کننده نبودن... کاش
یا اصلا کاش من کنارشون زندگی نمیکردم منی که سرم تو لاک خودمه هیچ وقت کاری به کارشون ندارم حتی وقتایی که با بی رحمی تموم دلمو میزنن مشکونن...چرا چون یه رویای بزرگ تو سرمه.
چیه؟
میخام فوتبالیست، نویسنده و ... بشم.
غلط کردی پسرهی.......
همین مهم نیست میگذره و غمی نیست و بیخیال و فراموشش کن اینا دیگه بی معنی شدن احساس میکنم تو یه جعبه ساعتم.
ساعتی که عقربههاش با سرعت زیادی دنبالم میان و منم از دستشون فرار میکنم.
یه لحظه نفس کم میارم اکسیژن نیست... خدایا اکسیژن نفس کشیدن هست امید نیست رویا نیست هدف نیست و از همه مهمتر اینکه هیچ کدوم از اینا مهم نیست...
میایستم. دستامو میذارم رو گوش هامو و قصد منفجر کردن حنجرم رو دارم...
داد میزنم ولی کو صدایی ازم در نمیاد.
حالا فهمیدی هیچ کس اون ادمک بیخیال و شاد و شیطونی که تظاهر میکنه نیست؟
من چیز زیادی تا حالا تا این سن نخاستم همیشه به کم راضی بودم و حرفی نزدم...
ولی الان که میخام یه هدف داشته باشم و رویا براش ببافم چرا نمیذارید آخه؟
اگر حس کردی با حذف کردنم قراره زندگی بهتری داشته باشی، اینکارو بکن. ولی اگه یه روزی فهمیدی مشکلت من نبودم، هیچوقت سعی نکن برگردی....
احساس حماقت
امروز کنکور مجدد ۱۴۰۱ رو زدم و از ساعت ۱۰:۳۰ تا الان دارم دنبال پاسخنامه میگردم
خودمم باورم نمیشه چه اشتباهی کردم![]()
یه حس نفرت
نفرت ابدی نسبت به هر چیز و هر کس و حتی خودم
بدم میاد از تک تک چیزایی که پیشمن ، تک تک کسایی که کنارمن
بدم میاد از اینکه چرا همچی در هم بر همه
کل زندگی پیچیده بهمه
بدم میاد از تک تک کسایی که حرفاشونو نجوییده میریزن بیرون
شاید اگه بخوام یه آرزو کنم اینکه یکی پیدا شه عین خودشون با خودشون رفتار کنه شاید یکم به عقل اومدن...
من خواستم با این دنیا و آدماش مهربون باشم ولی خب انگار قسمت نی...باش حالا که کل ابر و ماه و زمین و آسمون و فلک اینجوری میخوان میشم همون آدم پوکر اسبق
آدما همیشه منو نا امید میکنن
نمیدونم من کجاها اونارو ناامید کردم
حالم بد میشه از دایره آدمای اطرافم و هم زمان دوست ندارم ترکشون کنم
هر وقت جریانی پیش میاد و همون اول اول حس کردم یه جای کار میلنگه باید سریع تمومش کنم
واقعا این بارها بهم ثابت شده
انقدر سریع حس میکنم این چیزارو که میتونم جلوی همه چی رو بگیرم
ولی منه احمق انقدر ادامه میدم که تهش تپش قلب بگیرم و از خودم و دنیا متنفر بشم.
دلم ادمای جدید و نرمال میخواد
من حالم از اینا به هم میخوره
انگار نفرین کرده اند... این خاک را اجداد ما
تا بوده زاری بوده و... تا مانده غم در یاد ما
ما نسل بازی خورده ایم...آتش به پرهامان زدند
شاهان به آتش بازی و... نیرنگ و استبداد ما
بازندگان بازی شطرنج قدرت نسل ماست
پایان بازی مات بود...از کیش مادرزاد ما...
دلم خیلی گرفته از دست ادما این دنیا سفیده ادما باعث میشن سیاه بشی وفکرر کنی خوبی فقط حماقته -
من اره به خودم خیلی سخت میگیرم زیاد زیاد زیاد -
ولی فکر میکنم حرفامون فقط برا قانع کردنه
خودمون میدونیم اشتباهه
زیاد -
از تپش قلب و حس لرز بدم میاد -
و این جمله که زندگی بالا پایین زیاد داره اوم ولی همه یسری چیزا دارن که بعدا میفهمن .
فروردین تموم شد
و من همون ادم قبلم .
امروز که بیدار شدم حس سبک بودن میکنم. اینکه هیچ چیزی نمیتونه جلوی امیدم به زندگی رو بگیره، و یا اینکه دوباره برگشتم به زندگی و کلی هدف و رویا دارم برای رسیدن به اهداف و به واقعیت رسیدن رویاهام باید تلاش کنم و تسلیم نشم بهم حس خوبی دست میده.
میخوام هرجا شد...بنویسم الان که بعد شکست های پی در پی زندگیت پاشدی. تسلیم نشو دیگه جا نزن برو جلو مهم نیست طوفان جلو روت چقدر بزرگه تو همهی سعی تو بکن و برو جلو...بدی دیدی از ادمای اطرافت چشاتو ببند و خوبی هاشون رو به خاطر بیار. لبخند زدی بهشون ولی اخمای توهم شون رو دیدی دلخور نشو بجاش درک شون کن حتما یچیزی تو زندگی شون اتفاق افتاده دیگه الکی که اخم نمیکنن...یا اینکه اگه کمک خواستن کمک شون کن ولی اگه نخواستن اذیت شون نکن (:
میدونم گاهی ممکنه جوری زمین بخوری که توان پاشدن برات نمونه ولی تو امیدت رو از دست نده پاشو ریسمان امید خدا رو بگیر و ادامه بده.
اصلا چرا نا امید؟ تا وقتی خدا هست و بهت میگه هرچی بشه بازم میبخشدت و کنارته دیگه چی میخوای خب؟
و در آخر میخوام به خودم بگم:
- امیدت رو از دست نده، انرژی مثبتی که داری رو خرج اهداف و آرزوهات کن. سعی کن برنده بشی تو این جدال زندگی، ولی اگه باختی اشکالی نداره دوباره پاشو ادامه بده همهی برندهها روزی بازنده بودن یا اصلا یه بار باختن. پس جوری باش که اگرم باختی احساس برد کنی.
اگر حس کردی با حذف کردنم قراره زندگی بهتری داشته باشی، اینکارو بکن. ولی اگه یه روزی فهمیدی مشکلت من نبودم، هیچوقت سعی نکن برگردی....
حس میکنم نبودن بهتر از بودنه
وقتی بودنت بدتر از نبودنته
وقتی بودنت آزار میده بقیه رو
وقتی بودنت میرنجونه اونا رو
وقتی بودنت موجب نابودیته
واگعا چرا باید بمونم تو این دنیا؟
درک نمیکنم ، درک ننمایید
آدما عجیبن ، عجیب تر از اونچه فکرشو میکنم و فکرشو میکنین:/![]()
خییییلی بهم ریختم ، هر چند وقت یه بار خواب بچه های دوره اولو میبینم، درسته همون موقع هم با بقیه خیلی فرق داشتم و بعد دوره اول خیلیاشون تو ی مدرسه باهم بودن یا حداقل قرار میزاشتن ولی من نبودم، الان شماره ها و پیجاشونو پیدا کردم و خیلی دلم براشون تنگ شده ولی هر چند وقت یبار که به بعضیاشون پیام دادم و خیلی سنگین بودن یا تولداشونو تبریک میگفتم ولی من به یادشون نبودم دلم خیلی میشکنه از ی طرف هم تو همون دوران بیشترین دوستام بودن واقعا خستم خیلی تنها شدم
زمانی که داشت می رفت اومد بغلم کرد
گفت اذیتت کردن بهم زنگ میزنی یدونه بیشتر از تواین دنیا ندارم جگر گوشه منی
لبخند تلخی زدم
دوست نداشتم بره
دوست نداشتم
هنوز صدای گریش توی گوشم میپیچه
من با این همه قدرت و زن بودنم هنوز ضعیفم تو اینجوری نباش
من خیلی تنهام کسیو ندارم بی کسم
هق هق اشک می ریخت و اینارو بهم میگفت
منم خودمو نتونستم کنترل کنم و باهاش اشک ریختم
ودر سکوت هردومون اشک میریختیم تا هق هقش سر گرفت معلوم نبود اون بی شرف باهاش چکار کرده بود
که با این سن چهل و خورده ایی به من نوزده ساله پناه بیاره...
خدا ازش نگذره
قبل رفتنش داد زد
کاری نداری
گفتم
خانم تهرانیی داری میری مارو فراموش نکنی ما که به یادتیم از اب پایتخت نخوری مارویادت بره
همه زدن زیره خنده ...
یک بغل مجکمی کردمش و تا تونستم بوس کردمش شونه هاشو دستاشو چشم های نازشو
گفت بخون تا بیای منو از بی کسی نجات بدی
دوستش دارم
تنها ادم زندگیم که منو بیشتراز پدر و مادرم دوست داره شاید اون باشه
منو بزرگ کرده اولین راه رفتنمو اون دیده اولین دندونی که در اوردم اون لمس کرده
اون تیای منه تیای بچگیم تیای معصوم منه : )
زندگیم از هرگونه تفریح و سرگرمی مطلقا تهی است. دوست دارم بروم و روی ساحل گرم بخوابم، اما وقت و پولی برایش ندارم. بنابراین باید قلم زدن ها و جانکندن ها را تا حد ممکن ادامه دهم.
• از نامهی گستاو فلوبر به ژرژ سان
احساس امروزم با احساس چندین قرن پیش جناب فلوبر یکی میباشد((:
The frog at the bottom of a well doesn't know the vastness of the sea but it does know the blueness of the sky
در حال حاضر 5 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 5 مهمان)