خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 1 به 15 از 17
    1. Top | #1
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات

      اندکی تامل ...عبرت بگیریم....نتیجه پشتکار!

      احـد عظیـم زاده
      مولتـی میلیـاردر ایـرانـی از زنـدگی اش می گویـد

      !!!!کامل بخونید ارزش داره!!!!

      اگر نخستین سال های زندگی مشقت بار این تاجر فرش و مولتی میلیاردر ایرانی را در نظر بگیریم و آن را با موقعیت كنونی اش قیاس كنیم، شگفت زده خواهیم شد. كسی كه در هفت سالگی و از همان روز اول مدرسه، مجبور می شود پشت دار قالی بنشیند، اكنون با اتكا به خلاقیت و كار طاقت فرسای خودش، یكی از بزرگ ترین تاجران فرش در دنیا است و به قول خودش هربار كه برای خرید به بازار تبریز می رود، این بازار را تكان می دهد. آن هم در هنگامه ای كه بحران در تار و پود تولید و تجارت فرش دستباف ایران تنیده شده و آمار رسمی دال بر كاهش 33درصدی صادرات این محصول ملی در ماه اول سال جاری است.

      من "احد عظیمزاده" هستم. در 10 آذر 1336 در ده اسفنجان در شهرستان اسكو متولد شدم. هفت ساله بودم كه پدرم را از دست دادم و یتیم شدم. امكانات مالیمان اجازه نمیداد به مدرسه بروم و فقط پس از رفتن به كلاس اول مجبور شدم پشت دار قالی بنشینم و قالیبافی كنم. تا 13 سالگی روزها قالی میبافتم و شبها درس میخواندم. چارهای نبود، وسع مالی ما جز این اجازه نمیداد.

      خاك خوردم و زحمت بسیار كشیدم. در سال 2 بار بیشتر نمیتوانستیم برنج بخوریم. یك بار روز 21 ماه رمضان و بار دوم شب چهارشنبهسوری. آرزو داشتم یا خلبان شوم یا پولدار و برای رسیدن به این آرزوها بسیار زحمت كشیدم.

      كارم را با به دوش كشیدن پشتی و قالیهای كوچك و بردن آن از اسفنجان یا اسكو برای فروش آغاز كردم. در آغاز كار از هركدام از آنها یك یا دو تومان (نه هزار یا 2هزار تومان) سود میكردم. پنج سال اینچنین سخت كار كردم. بسیار دشوار بود. اما پشتكار و اعتقاد به هدف با توكل به خدا تحمل سختیها را آسان میكرد. در 18 سالگی توانستم 20 هزار تومان پسانداز كنم، اما فشارها همچنان ادامه داشت تا اینكه مجبور به ترك تحصیل شدم.

      غصه یتیمی چون باری سنگین به دوشم بود. (بغض میكند) یتیم هیچكس را ندارد. كارمند، كارگر، بانكی، كاسب و هركس دیگری شب كه به خانهاش میرود دستی به سر و روی بچهاش میكشد. اما یتیم این محبت بزرگ را ندارد. شبها، شبهای جمعه پاهایش را در بغل میگیرد و به انتظار مینشیند. در انتظار آن كس كه دستی به سرش بكشد...

      در این فكر بودم كه سرمایهام را افزایش بدهم تا بتوانم كاری بكنم. میخواستم یك كارگاه فرشبافی راه بیندازم. سراغ پسرعموی پدرم رفتم و از او 20 هزار تومان قرض كردم و 60 هزار تومان هم از بانك وام گرفتم. سرمایهام شد 100 هزار تومان یعنی به اندازه یك تراول صد تومانی امروزی.

      وقتی این پول دستم آمد تازه به فكر افتادم كه چه بكنم. چه ایده جدیدی داشته باشم؟ ماهها فكر كردم. آن روزها چون انقلاب پیروز شده بود تا 2 سال به هیچ ایرانی پاسپورت نمیدادند. در این مدت فكر كردم و فكر كردم تا به این نتیجه رسیدم كه با صادرات كارم را شروع كنم.

      اما هیچ اطلاعاتی نداشتم. شنیده بودم آلمان مركز تجارت فرش است. ویزا گرفتم و به هامبورگ رفتم و در یك مسافرخانه یا پانسیون مستقر شدم. به سالنها و انبارهای فرش آنجا سرزدم و با سلیقهها آشنا شدم. آنجا به من گفتند ثروتمندان برای خرید فرش به سوئیس میروند. ویزای 15 روزه سوئیس گرفتم و به ژنو رفتم.

      زبان هم نمیدانستم. در یك هتل با تاجری آشنا شدم و او ایده اصلی را به من داد: فرش گرد بباف. در آن دوران در ایران فرش گرد بافته نمیشد و كیفیت تولید فرش و رنگبندیها هم مناسب نبود. چای و قهوهام را خوردم و همان روز به ایران برگشتم. به ده خودمان آمدم و ساختمانی اجاره كردم. دستگاه خریدم، با 10 درصد نقد و بقیه اقساط. ابریشم هم قسطی خریدم. انسان باید ریسكپذیر باشد و من هم ریسك كردم. با دست خالی و از هیچ.

      شروع به بافتن فرش گرد كردم و چند نمونه كه بیرون آمد سر و كله تاجران آلمانی پیدا شد و آنان به اسفنجان آمدند. باور میكنید یا نه؟ در اولین معامله 6.5 میلیون تومان نقد پرداختند و شش میلیون تومان هم چك دادند! آن شب از شدت هیجان نخوابیدم. احساس آن شب را خوب به خاطر دارم. سرمایه 100 هزار تومانی من كه 80 هزار تومانش قرض بود در كارخانه اجارهای اینچنین سودی نصیب من كرده بود، در اولین قدم... كسب و كارم رونق گرفت و صادراتم را به آلمان، ایتالیا، سوئیس، انگلیس، بلژیك و دیگر كشورها آغاز كردم.

      بسیار سفر كردم و ایدههای جدید دادم. از موزههای فرش كشورها بازدید میكردم و از طرحها اقتباس یا از آنها عكس میگرفتم و با الهام از آنها و تلفیق طرحها، ایدههای نو بیرون میدادم. در این مدت سلیقه مشتریان را شناختم. اصول كار خودم را پیدا كردم. من شریك ندارم. هیچگاه نداشتهام و نخواهم داشت. اگر شریك خوب بود، خدا برای خودش شریك میگذاشت.

      اصل دیگر من احترام به مشتری است، هر كه میخواهد باشد. پیش مشتری مثل سربازی كه جلوی تیمسار خبردار میایستد، با احترام میایستم. اتكای خودم اول به خدا و دوم به ایده و تفكر و پشتكار و ریسكپذیری خودم است. بسیار ریسك میكنم، بسیار.

      كمی بعد در بازدید از هتلهای معروف جهان تصمیم گرفتم وارد كار ساخت بزرگترین پروژه هتل كشور شوم. تاكنون 180 میلیارد تومان در این پروژه سرمایهگذاری كردهام. تمام مصالح این پروژه خارجی و بهترین است. سنگ برزیل، شیشه بلژیك، دستگیره در انگلیس و تاسیسات آلمانی است. كابین چهار آسانسور نیز از طلای 18 عیار است.







      پروژه قو الماس خاورمیانه در سلمانشهر مازندران

      این هتل 340 واحد مسكونی در 25 طبقه، هفت طبقه سالن ورزشی، 34 طبقه هتل، 7 رستوران روی دریاچه، 10 هزار متر شهر آبی، 70 هزار متر زمین آمفیتئاتر، 90 هزار متر زمین گلف و 2 باند هلیكوپتر دارد. فقط قرارداد نورپردازی این پروژه با فرانسویها 9 میلیون دلار است. این پروژه آبروی كشور است و من با افتخار روی آن سرمایهگذاری كردهام. من ایران را دوست دارم. بروید بگردید حتی یك دلار و ریال در خارج كشور ندارم و سرمایهگذاری یا ذخیره نكردهام ...



      میپرسید چه احساسی نسبت به پول دارم؟ پول دیگر مرا ارضا نمیكند. هدف من كارآفرینی است. تنها در پروژه آن هتل 600 نفر به طور مستقیم كار میكنند. من 2 بار برنده تندیس الماس بزرگترین بیزینسمن جهان شدم و بزرگترین صادركننده فرش كشور هستم. اما میدانید بزرگترین افتخار من چیست؟ "یتیمنوازی".

      افتخار میكنم 2 سال خیر نمونه كشور شدم. افتخار میكنم جزو 100 كارآفرین برتر كشور هستم. دوست دارم اشتغالزایی كنم. دوست دارم سفره مرتضی علی باز كنم، معتقدم خدا من را وسیله قرار داده است. هماكنون 1070 بچه یتیم را زیر پوشش دارم و با خودم پیمان بستم تا عمر دارم هر سال 100 بچه به آنها اضافه كنم. وصیت كردهام وقتی مردم تا 10 سال بعد از عمرم هر سال 100 بچه یتیم اضافه شود و مخارج همه یتیمها را از محل ارثم بپردازند.

      بعد از 10 سال هم اگر بازماندگانم لیاقت داشتند، راه من را ادامه میدهند. سفره كه میاندازیم برای یتیمها و میآیند و غذا میخورند، كیف میكنم. گریه میكنم و حال میكنم.

      در یك مراسمی بچهها دورم جمع شده بودند و هر كس چیزی میخواست. در این میان دختربچهای به من نزدیك شد و به جای آن كه چیزی بخواهد، فقط خواست دستم را ببوسد. مهرش بدجور به دلم نشست. خواستم فردا بیایند دفترم. آن دختر الان دخترخوانده من است. روی پایم نشست و بابایی صدایم كرد. من به هر دخترم 50 میلیون تومان جهاز دادم و مقرر كردم به این یكی 100 میلیون تومان جهاز بدهند. این دست خداست كه مهر این دختر را به دل من انداخت. یتیمی سخت است. بهترین ساعات عمر من زمانی است كه در خدمت یتیمان هستم. پول را برای چه میخواهیم؟ خدا به ما داده و ما هم باید به بقیه بدهیم.

      ما وسیله هستیم. باید بخشید و بیمنت و زیاد بخشید. این توصیه من به همكارانم است. من از زیر صفر شروع كردم. توصیه من به جوانان این است كه منطقی فكر كنند. این گونه نبوده كه شب بخوابم، صبح پولدار شوم. خاك خوردم و رنج كشیدم و آثار این رنج هنوز در من هست. امیدشان به خدا و فكر و بازوی خودشان باشد. درستكار باشند و تلاش و تلاش و تلاش كنند. این فرمول من است...

    2. Top | #2
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      ریسک پذیری...

      تلاشمو میکنم ریسک پذیر تر باشم...

      اون روز دیر نیست که پول توقع منو برآورده نکنه...

      ممنون از آغازگر!!

    3. Top | #3
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      عالی بود....

    4. Top | #4
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      خیلی لذت بردم...
      کاش خدا هم از این لیاقت ها به ما بده...
      چه زیباست این آدم ها بشن اسطوره زندگیمون...
      اینا سوپراستار های دنیان...وگرنه از سوپراستارهای سینما چه سودی ما میخوایم بیریم...
      مرسی از این متن زیبا...
      و خدا موفقیت های بیشتر و بزرگتری برای ایشون و همه میخوام...

    5. Top | #5
      کاربر باسابقه

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      بخدا سختیم میاد بخونم...یکی نمیتونه تو 3خط خلاصه کنه

    6. Top | #6
      کاربر باسابقه
      مدیر برتر

      نمایش مشخصات
      من چندسال پیش اینو خوندم...
      ولی جمله:[
      در سال 2 بار بیشتر نمیتوانستیم برنج بخوریم
      ]همیشه یادم مونده...
      ماها یه روز برنج نخوریم میمیریم
      ولی پشتکار این اقا برام تحسین برانگیزه!
      موفق باشه....


      پ.ن:یاد بگیرین کمی...باشد که رستگار شوید


    7. Top | #7
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      عالی بود
      واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم


    8. Top | #8
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      در مورد ایشون با یکی از فرش فروشای تبریز حرف میزدم که ابا و اجدادی تو کار فرش بودن
      یه چیزایی میگفت که ....
      حیف میشه با یکم خرج کردن تریبون و تیتر مجله ها رو خرید

      کسی که تو کار خیره نمیاد تو بوق و کرناش کنه
      ابروی کشور یعنی قو ؟ ابروی کشور یعنی ....
      سنگ برزیل، شیشه بلژیك، دستگیره در انگلیس و تاسیسات آلمانی است. كابین چهار آسانسور نیز از طلای 18 عیار است. با سفره ی مرتضی علی (ع) نمیخونه



      کسی که با گفته هام مشکلی نداره به خودش ربط دار ه
      میخواد بره از بازاریا تبریز بپرسه....
      نقل قول نگیرین حال بحث ندارم
      ویرایش توسط Amin ZD : 21 آبان 1394 در ساعت 23:25

    9. Top | #9
      کاربر اخراجی

      Daghon
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Diamonds نمایش پست ها
      پول را برای چه میخواهیم؟ خدا به ما داده و ما هم باید به بقیه بدهیم.

      ..
      واقعا همین طوره...پول را برای چه میخوهی..بیا پولت را به من بده با هم برویم سواحل گواتمالا بعد به دریای مدیترانه سفر کنیم از ان سو با هم در اقیانوس ارام قدم بزنیم از ان ور هم یکی از هتل هایت را به من بده تا در ان سرمایه گزاری کنم...نصف میراثت را به نام من کنخدا که به تو داده بیا بقیش هم بده به من..میگم کسی شماره ی این ادمو نداره..به نظر ادم باحالی میاد

    10. Top | #10
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      عالی بود

    11. Top | #11
      A.Z
      در انتظار تایید ایمیل

      نمایش مشخصات
      بیا خوبی کن و در دجله انداز که حالا هرچی!!


      فرستاده شده از LT25iِ من با Tapatalk

    12. Top | #12
      کاربر نیمه فعال

      Maghror
      نمایش مشخصات
      اصلا کاری ندارم به حرفاش و نیتش و.....
      اما خداییش دمش گرم....من اگه توی این شرایط بودم نمیدونم چه اتفاقی برام می افتاد....من به شخصه بهش احترام میذارم نه بخاطر پولش...بخاطر درکش...فک کنید یه بچه 7 ساله درک کنه پدر نداره....حامی نداره....سرپناهی به اسم پدر نداره....پول نداره...کمک نداره....باور کنید سخته یه بچه 7ساله اینطور سختی بکشه....خیلی متاسف شدم

    13. Top | #13
      کاربر باسابقه

      bache-mosbat
      نمایش مشخصات
      خاک تو سر من با این ذهن اقتصادیم

    14. Top | #14
      کاربر انجمن

      Khabalod
      نمایش مشخصات
      تنها وجه اشتراکم با ایشون روز تولدمونه ...دمش گرم !

    15. Top | #15
      کاربر باسابقه

      Daghon
      نمایش مشخصات
      تورا دوست دارم ای چرک کف دست


    صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن