کجای این ایه اسم پیامبر اومده ؟
اسم سوره رو ببین ! عبس یعنی ترش رو ، پیامبر به خوش رویی معروف بوده هست و خواهد بود
پیامبر همیشه با عقاید غلط ثروتمدانی که فاسد بودن مخالفت میکرد و ذره ای برای اون تفکرات ارزش قائل نبود نظر خدا براش با ارزش تر از سایرین بود
اگه به نظر اونا اهمیت میداد که نمیرفت چن سال با سایر مسلمونا توی شعب ابی طالب در سختی زندگی کنه
واضحه که اون فرد پیامبر نبوده چون همه ی مشخصاتش با ویژگی های شاخص پیامبر نتاقض داره
ظاهرا سؤال شما در مورد آيات سوره "عبس" است. براي روشن شدن اشکالات و سؤالات شما ترجمه و شأن نزول آيات را از کتاب "تفسير نمونه"براي شما نقل مي کنيم:
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - چهره درهم کشيد و روي برتافت !
2 - از اينکه نابينائي به سراغ او آمده بود .
3 - تو چه ميداني شايد او پاکي و تقوي پيشه کند ؟
4 - يا متذکر گردد و اين تذکر به حال او مفيد باشد .
5 - اما آن کس که مستغني است .
6 - تو به او روي ميآوري !
7 - در حالي که اگر او خود را پاک نسازد چيزي بر تو نيست .
8 - اما کسي که به سراغ تو ميآيد و کوشش ميکند ،
9 - و از خدا ترسان است ،
10 - تو از او غافل ميشوي .
شان نزول :
اين آيات اجمالا نشان ميدهد که خداوند کسي را در آنها مورد عتاب قرار داده به خاطر اينکه فرد يا افراد غني و ثروتمندي را بر نابيناي حقطلبي مقدم داشته است ، اما اين شخص مورد عتاب کيست ؟ در آن اختلاف نظر است : مشهور در ميان مفسران عامه و خاصه اين است که : عدهاي از سران قريش مانند عتبة بن ربيعه ، ابو جهل ، عباس بن عبد المطلب ، و جمعي ديگر ، خدمت پيامبر (صلياللهعليهوآلهوسل م) بودند و پيامبر مشغول تبليغ و دعوت آنها به سوي اسلام بود و اميد داشت که اين سخنان در دل آنها مؤثر شود ( و مسلما اگر اينگونه افراد اسلام را ميپذيرفتند گروه ديگري را به اسلام ميکشاندند و هم کارشکنيهاي آنها از ميان ميرفت و از هر دو جهت به نفع اسلام بود ) در اين ميان عبد الله بن ام مکتوم که مرد نابينا و ظاهرا فقيري بود وارد مجلس شد ،
و از پيغمبر (صلياللهعليهوآلهوسل م) تقاضا کرد آياتي از قرآن را براي او بخواند و به او تعليم دهد ، و پيوسته سخن خود را تکرار ميکرد و آرام نميگرفت ، زيرا دقيقا متوجه نبود که پيامبر (صلياللهعليهوآلهوسل م) با چه کساني مشغول صحبت است .
او آنقدر کلام پيغمبر (صلياللهعليهوآلهوسل م) را قطع کرد که حضرت (صلياللهعليهوآلهوسل م) ناراحت شد ، و آثار ناخشنودي در چهره مبارکش نمايان گشت و در دل گفت : اين سران عرب پيش خود ميگويند پيروان محمد (صلياللهعليهوآلهوسل م) نابينايان و بردگانند ، و لذا رو از عبد الله برگرداند ، و به سخنانش با آن گروه ادامه داد .
در اين هنگام آيات فوق نازل شد ( و در اين باره پيامبر (صلياللهعليهوآلهوسل م) را مورد عتاب قرار داد ) رسول (صلياللهعليهوآلهوسل م) بعد از اين ماجرا عبد الله را پيوسته گرامي ميداشت ، و هنگامي که او را ميديد ميفرمود : مرحبا بمن عاتبني فيه ربي : مرحبا به کسي که پروردگارم به خاطر او مرا مورد عتاب قرار داد و سپس به او ميفرمود : آيا حاجتي داري آنرا انجام دهم ؟ و پيامبر (صلياللهعليهوآلهوسل م) دو بار او را در غزوات اسلامي در مدينه جانشين خويش قرار داد .
شان نزول دومي که براي آيات فوق نقل شده اين است که اين آيات درباره مردي از بني اميه نازل شده که نزد پيامبر نشسته بود ، در همان حال عبد الله بن ام مکتوم وارد شد ، هنگامي که چشمش به عبد الله افتاد خود را جمع کرد ، مثل اينکه ميترسيد آلوده شود و قيافه درهم کشيده و صورت خود را برگردانيد ، خداوند در آيات فوق عمل او را نقل کرده ، و مورد ملامت و سرزنش قرار داده است ، اين شان نزول در حديثي از امام صادق (عليهالسلام) نقل شده است .
محقق بزرگ شيعه مرحوم سيد مرتضي اين شان نزول را پذيرفته است .
البته در آيه چيزي که صريحا دلالت کند که منظور شخص پيامبر (صلياللهعليهوآلهوسل م) است وجود ندارد تنها چيزي که ميتواند قرينهاي بر اين معني باشد خطابهائي است که از آيات 8 تا 10 اين سوره آمده که ميگويد : کسي که پيوسته ( براي شنيدن آيات خدا ) به سرعت سراغ تو ميآيد ، و از خدا ميترسد ، تو از او غافل ميشوي ! اين چيزي است که بهتر از هر کس در مورد پيامبر (صلياللهعليهوآلهوسل م) ميتواند صادق باشد .
جالبه اینجا خودت جواب خودت رو دادی که اون شخص که آیه عبس براش نازل شده پیامبره
ولي به گفته مرحوم سيد مرتضي قرائني نيز در اين آيات وجود دارد که نشان ميدهد منظور شخص پيامبر (صلياللهعليهوآلهوسل م) نيست از جمله اينکه : عبوس بودن از صفات پيامبران مخصوصا پيغمبر اسلام نيست ، او حتي نسبت به دشمنان خود با چهره گشاده سخن ميگفت ، تا چه رسد به مؤمنان حقيقت جو .
ديگر اينکه پرداختن به اغنيا و غافل شدن از فقراي حق طلب با اخلاق آن حضرت که در آيه 4 سوره ن به آن اشاره شده " و انک لعلي خلق عظيم " ( تو اخلاق عظيم و برجستهاي داري) هرگز نميسازد ، ( بخصوص اينکه معروف است سوره ن قبل از سوره عبس نازل شده است ) .
ولي به فرض که شان نزول اول واقعيت داشته باشد اين مطلب در حد ترک اولائي بيش نيست : و کاري که منافات با مقام عصمت داشته باشد در آن مشاهده نميشود .
زيرا اولا پيامبر (صلياللهعليهوآلهوسل م) هدفي جز نفوذ در سران قريش ، و گسترش دعوت اسلام از اين طريق ، و درهم شکستن مقاومت آنها ، نداشت .
ثانيا چهره درهم کشيدن در برابر يک مرد نابينا مشکلي ايجاد نميکند چرا که او نميبيند ، به علاوه عبد الله بن ام مکتوم نيز رعايت آداب مجلس را نکرده بود زيرا هنگامي که ميشنود پيامبر (صلياللهعليهوآلهوسل م) با گروهي مشغول صحبت است نبايد سخن او را قطع کند
.
ولي از آنجا که خداوند اهميت فوق العادهاي به محبت و ملاطفت کردن با مؤمنان مستضعف حقيقت طلب ميدهد همين مقدار بياعتنائي را در برابر اين مرد مؤمن براي پيامبرش نميپسندد و او را مورد عتاب قرار ميدهد ، اينها همه از يک سو .
از سوي ديگر ، اگر به اين آيات از زاويه حقانيت و عظمت پيامبر (صلياللهعليهوآلهوسل م) نگاه کنيم ، ميبينيم در سرحد يک معجزه است ، چرا که رهبر بزرگ اسلام در کتاب آسماني خود آنچنان مسؤوليت براي خود ذکر ميکند که حتي کوچکترين ترک اولي ، يعني بياعتنائي مختصري نسبت به يک مرد نابيناي حق طلب ، را مورد عتاب خداوند ميبيند ، اين دليل زندهاي است بر اينکه اين کتاب آسماني از سوي خدا است و او پيامبر صادق است ، مسلما اگر اين کتاب از سوي خداوند نبود چنين محتوائي نداشت . آقا بالاخره این ایه در شان پیامبر بوده یا نه ؟ عجب !
و عجبتر اينکه پيامبر (صلياللهعليهوآلهوسل م) طبق روايتي که در بالا آورديم هر وقت عبد الله بن ام مکتوم را ميديد به ياد اين ماجرا ميافتاد و او را بسيار احترام ميکرد .
و از سوي ديگر اين آيات ميتواند بيانگر فرهنگ اسلام در بر خورد با مستضعفان و مستکبران باشد ، که چگونه مرد فقير نابيناي مؤمني را بر آن همه اغنيا و سران قدرتمند مشرک عرب مقدم ميشمرد ، اين به خوبي نشان ميدهد که اسلام حامي مستضعفان و دشمن مستکبران است .
در پايان اين سخن بار ديگر تکرار ميکنيم که مشهور در ميان مفسران گرچه شان نزول اول است ولي بايد اعتراف کرد که در خود آيه چيزي که صريحا دليل بر اين معني باشد که منظور پيامبر (صلياللهعليهوآلهوسل م) است وجود ندارد [i] .
البته مرحوم علامه طباطبائي در تفسير الميزان بعد از نقل رواياتي که مي گويد: شخص مورد عتاب آيه، پيامبر بوده ؛ در نقد و بررسي مساله چنين توضيح مي دهند:
ليکن آيات سوره مورد بحث دلالت روشني ندارد بر اينکه مراد از شخص مورد عتاب رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسل م) است ، بلکه صرفا خبري ميدهد و انگشت روي صاحب خبر نميگذارد ، از اين بالاتر اينکه در اين آيات شواهدي هست که دلالت دارد بر اينکه منظور ، غير رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسل م) است ، چون همه ميدانيم که صفت عبوس از صفات رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسل م) نبوده ، و آن جناب حتي با کفار عبوس نميکرده ، تا چه رسد به مؤمنين رشد يافته ، از اين که بگذريم اشکال سيد مرتضي رحمة الله عليه بر اين روايات وارد است ، که ميگويد اصولا از اخلاق رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسل م) نبوده ، و در طول حيات شريفش سابقه نداشته که دل اغنياء را به دست آورد و از فقراء روبگرداند .
و با اينکه خود خداي تعالي خلق آن جناب را عظيم شمرده ، و قبل از نزول سوره مورد بحث ، در سوره نون که به اتفاق روايات وارده در ترتيب نزول سورههاي قرآن ، بعد از سوره اقرء باسم ربک نازل شده فرموده : و انک لعلي خلق عظيم ، چطور تصور دارد که در اول بعثتش خلقي عظيم ( آن هم بطور مطلق ) داشته باشد ، و خداي تعالي به اين صفت او را بطور مطلق بستايد ، بعدا برگردد و بخاطر پارهاي اعمال خلقي ، او را مذمت کند ، و چنين خلق نکوهيدهاي را به او نسبت دهد که تو به اغنياء متمايل هستي ، هر چند کافر باشند ، و براي به دست آوردن دل آنان از فقراء روي ميگرداني ، هر چند که مؤمن و رشد يافته باشند ؟ علاوه بر همه اينها مگر خداي تعالي در يکي از سورههاي مکي يعني در سوره شعراء به آنجناب نفرموده بود : و انذر عشيرتک الاقربين و اخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنين ، و اتفاقا اين آيه در سياق آيه و انذر عشيرتک الاقربين است ، که در اوائل دعوت نازل شده .
از اين هم که بگذريم مگر به آنجناب نفرموده بود : لا تمدن عينيک الي ما متعنا به ازواجا منهم و لا تحزن عليهم و اخفض جناحک للمؤمنين ، پس چطور ممکن است در سوره حجر که در اول دعوت علني اسلام نازل شده به آنجناب دستور دهد اعتنايي به زرق و برق زندگي دنياداران نکند ، و در عوض در مقابل مؤمنين تواضع کند ، و در همين سوره و در همين سياق او را مامور سازد که از مشرکين اعراض کند ، و بفرمايد : " فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشرکين " آن وقت خبر دهد که آن جناب بجاي اعراض از مشرکين ، از مؤمنين اعراض نموده ، و به جاي تواضع در برابر مؤمنين در برابر مشرکين تواضع کرده است ! علاوه بر اين زشتي عمل مذکور چيزي است که عقل به زشتي آن حکم ميکند ، و هر عاقلي از آن متنفر است ، تا چه رسد به خاتم انبياء (صلياللهعليهوآلهوسل م) ، و چنين قبيح عقلي احتياج به نهي لفظي ندارد ، چون هر عاقلي تشخيص ميدهد که دارايي و ثروت به هيچ وجه ملاک فضيلت نيست ، و ترجيح دادن جانب يک ثروتمند بخاطر ثروتش بر جانب فقير ، و دل او را به دست آوردن ، و به اين رو ترش کردن رفتاري زشت و ناستوده است .
با در نظر گرفتن اين اشکالها جواب از گفتار بعضي از مفسرين روشن ميشود که گفتهاند : خداي تعالي آن جناب را از اين رفتار نهي نکرده مگر در اين مورد ، پس اين کار معصيت نبوده مگر بعد از نهي اما قبل از آن ، آن جناب ميتوانسته چنين رفتاري داشته باشد .
وجه نادرستي اين سخن اين است که : اولا به چه دليل آن جناب نهي نشده مگر در آن هنگام ، نه بعدش و کريم الخلق که خدايش قبلا او را به خلق عظيم ستوده محال است ، آن هم با بياني مطلق و نه قبلش ؟ و ثانيا گفتيم اين رفتار به حکم عقل ناستوده است ، و صدورش از شخصي بدون قيد وي را ستوده و فرموده : و انک لعلي خلق عظيم ، علاوه بر اين کلمه خلق به معناي ملکه راسخه در دل است ، و کسي که داراي چنين ملکهاي است عملي منافي با آن انجام نميدهد .
و در مجمع البيان ، از امام صادق (عليهالسلام) روايت آورده که فرموده است اين آيات در باره مردي از بني اميه نازل شده که در حضور رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسل م) نشسته بود ، ابن ام مکتوم آمد ، مرد اموي وقتي او را ديد قيافهاش را در هم کشيد ، و او را کثيف پنداشته ، دامن خود را از او جمع کرد ، و چهره خود را عبوس نموده رويش را از او گردانيد ، و خداي تعالي داستانش را در اين آيات حکايت نموده عملش را توبيخ نمود .
و نيز در مجمع البيان است که از امام صادق (عليهالسلام) روايت شده که فرموده : رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسل م) هر وقت ابن ام مکتوم را ملاقات ميکرد ميفرمود :
مرحبا مرحبا ، به خدا سوگند خداي تعالي ابدا مرا در مورد تو عتاب نخواهد کرد ، و اين سخن را از در لطف به او ميگفت ، و او از اين همه لطف شرمنده ميشد ، حتي کان يکف النبي (صلياللهعليهوآلهوسل م) مما يفعل به - حتي بسيار ميشد که به همين خاطر از آمدن به خدمت آن جناب خودداري ميکرد .
مؤلف : اشکالي که به اين حديث وارد است همان اشکالي است که به حديث قبل وارد بود ، و معناي اينکه فرمود : حتي انه کان يکف ... اين است که : ابن ام مکتوم از حضور در نزد آن جناب خودداري ميکرد ، چون آن حضرت اين سخن را بسيار ميگفت ، و او سخت شرمنده ميشد و خجالت ميکشيد [ii] .
[i] تفسير نمونه ج : 26 ص : 123-127
[ii] ترجمة الميزان ج : 20 ص : 332 - 333