طنز/ بعد از دکل نفتی نوبت چیست؟
طنز - در پی انتشار خبر گم شدن ناگهانی یک دکل نفتی در دولت قبل، گروهی از سارقان در فکر برج میلاد افتادند.
سارقي گفتا چنين با سارقي
خسته ام از اين دله دزدي دگر
تا به كي با كيف قاپي بگذرد
با چنين ارقام ريز و مختصر؟
خسته ام از بس كه از ديوار خلق
رفته ام بالا چونان يك گربه نر
روي پشتبامها نصفه شبي
هي بخيزم يا بخوابم هي دمر
از كيارش كش برم پخش ماشين
از عضنفر چند تايي گاو و خر
تا كه مي بينيم افسر پيش رو
ميرويم از ترس در كوه و كمر
اين چنين دزدي، به جز آوارگي
از براي ما نمي آرد ثمر
تا به كي دايم به تشويش و فرار
دست و پنجه نرم كردن با خطر
حال و روز مختلس ها را ببين
يك نظر هم حال روز خود نگر
از خودم ديگر خجالت ميكشم
بس كه بي ذوقيم و بي فن و هنر
ليك حالا فكر بكري كرده ام
نقشه اي دارم كنون در زير سر
فكر نكن كه لاف و خالي بندي است
خوانده ام ديروز در بخش خبر...
روز روشن يك دكل را عده اي
برده اند آسوده بي خوف و خطر
نا قلاها يحتمل با پول آن
غرق در عيشند با حال ظفر
حال آنها چون دكل را برده اند
ما چه كم داريم از آنها مگر؟
ايده اي دارم كه با آن بي گمان
نانمان در روغن است و سيم و زر
برج ميلادي كه ميبيني كنون
هست در تهران زيبا مستقر
روز روشن ميكَنيم از بيخ و بن
ميبريمش سوي درياي خزر
يا نه! اصلا ميبريمش تا جنوب
ميفروشيمش به اعراب قطر
بعد هم آسوده خاطر مي رويم
مثل دزدان دكل، سوي دَ دَر
من كه حيران مانده بودم پيش از اين
حال حيران ميكنم نوع بشر
ما به هر كاري كه گويي قادريم
چون كه نزد ماست همواره هنر...