سلام خدمت دوستان عزيز.
يه راس ميرم سراغ اصل مطلب.حدودا اوايل ارديبهشت بود كه خبري خواندم بسي تاسف بار كه قلبمو از جا كند. يكي از كنكوري هاي نخبه كه توي قلمچي هميشه جزو تك رقميا بود پر كشيد وبه آسمان رفت.بله كنكور دوباره در نقش قاتل ظاهر شد جان امير حسين اقداميو گرفت
امير حسين شب مي خوابه و در اثر دو سكته قلبي و مغزي مي ميره.ديگه نتونسته فشارها و استرس كنكورو تحمل كنه و تسليم ميشه.اميرحسين رفت و فقط غم و اندوه واسه پدر و مادرش جا گذاشت با يه عالمه آرزوهاي بزرگ.خبري كه كانون قلمچي اونو تيتر سايتش نكرد و حتي تو مجله ي آزمون هيچ مطلبي در مورد اون نزاشت.فقط كافي بود كه اميرحسين رتبه برتر بشه تا كانون نه تنها از صد شبكه تلويزيوني اون خبرو پخش كنه بلكه در مجله آزمون و برگه نظر سنجي و...با نشان دادن عكس او جولان به پاكنه.خيلي دوست دارم برم و با پدر و مادرش حرف بزنم و بگم كنكور ارزشش را داشت تا اين اتفاق بيفته آيا ارزشش را داشت تا يك شهر را غرق غم و اندوه كنه و يه نخبه را كه مي توانست دز بهترين دانشگاه هاي جهان علم جويي كنه به كام مرگ بكشونه.مطمئنم كه پاسخ اونا مثبته.ديروز عصر بود كه داشتم تو پارك قدم مي زدم كه ديدم كسي منو صدا ميزنه.اول نشناختمش بعد كه رفتم جلو ديدم دوستم علي رو نيمكت پارك نشسته اما قيافش 180درجه تغيير كرده بود.من آخرين باري كه عليو ديدم حدودا 9 ماه پيش بود. موهاي سرش ريخته بود طوري كه كه جلوي سرش تاس شده بود صورتش چند سال پيرتر شده بود و فقط يه پوست بود كه به چند تا استخون چسبيده بود.خيلي تعجب كردم گفتم علي خودتي چرا اين جوري شدي گفت فكر و فشارهاي كنكور بلايي سرم اورد كه زندگي توي اين18 سال با من نكرد. بهم گفت وقتي تو خيابون راه ميرم همه با يه ديد تحقيرآميز به من نگاه مي كنن.بهش گفتم واقعا يه امتحان4ساعته اين قدر مهمه كه ديگه نمي توني سرتو جلوي مردم نگاه كني و اون هيچ چيز نمي گفت و سرشو پايين انداخته بود و افسوس مي خورد.كنكور جوانيش را نابود كرده بود!
داداشا و آبجي هاي گلم كنكور كه همه زندگي نيست بريد عشق و حالتونو بكنيد از زندگي لذت ببريد اينقدر خودتونو تو اتاق حبس نكنيد و به كنكور فكر كنيد بزاريد مردم هر حرفي مي خوان بزنن به درك ديگه طوري شده كه كنكور بعضي ادما رو از زندگي سير مي كنه
حرف آخر:شما به من بگيد كنكور ارزش داره كه فشار هاي اون اتفاقات ناگواري بيفته كه متاسفانه منجر به مرگ يه جوون بشه؟؟؟