خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    نمایش نتایج: از 1 به 14 از 14
    1. Top | #1
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات

      راز رتبه برتر بودن

      یادمه با یکی از رتبه های برتر کنکور مصاحبه میکردن بعد ازش پرسیدن میشه راز اصلی موفقیتتونو بگین؟؟؟
      خیلی از این جمله خوشم میاد:
      گفت:من وقتی خسته میشدم به یاد می اوردم جمله ای رو که بزرگی گفته: زمان خسته شدن به دو چیز فکر کن:
      اول آنهاکه منتظرشکست تو هستن تا به تو بخندند...و دوم آنها که منتظر پیروزی تو هستند تا باتو بخندند...
      خلاصه دوستای عزیزم همه ما میتونیم رتبه ی خوبی بیاریم به شرط اینکه خودمونو باور داشته باشیم...پس ...... بسم الله...

    2. Top | #2
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      نگذارید هیچ چیز شما را دلسرد کند.
      این عاقلانه نیست ...
      اگر از همه گل های رز بخاطر اینکه خار یکی از آنها ما را زخمی کرده است متنفر باشیم.
      اگر از همه رویاهایتان چشم بپوشید فقط به این دلیل که یکی از آنها در واقعیت عملی نشده است.
      اگر از دعا کردن نا امید شویم اگر یکی از آنها برآورده نشده باشد
      اگر از تلاش کردن نا امید شویم چون یکی از کار هایی که انجام داده ایم به سر انجام نرسیده است.
      اگر همه دوستان خود را محکوم کنیم فقط بخاطر اینکه یکی از آنها به ما خیانت کرده است.
      اگر به همه بی اعتماد شوید و به کسی عشق نورزید چون به شما بی وفایی شده است.
      به خاطر داشته باشید که شانس دیگری در راه است.
      یک دوست جدید، یک عشق جدید، یک زندگی جدید، یک کار جدید.
      هیچ گاه از هیچ چیز مایوس نشوید!

    3. Top | #3
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      جاده موفقیت

      نه مسیر و نه مقصد مهم نیست که چه هستند! آنچه واقعاً اهمیت دارد خود سفر و انتهای مبارزه است و وقتی که به پایان مسیر می رسید به عقب بر گردید و ببینید که چه بدست آورده اید و چه چیزی از دست داده اید تا موفقیت واقعی را دریابید. آنگاه است که مزه موفقیت در کام شما خواهد ماند و از آن لذت خواهید برد. همچنان که احتمالا بار ها این حرف را شنیده اید برای اینکه طعم خوش موفقیت را بچشید باید ابتدا طعم تلخ شکست را بچشید. به من اعتماد کنید درس هایی که در این سفر می آموزید بخاطر بسپارید و از آنها همچون پله ای برای بالا رفتن استفاده کنید این مانع که برای شما پله شده است برای بسیاری که چنین دیدی ندارند همان مانع است و در پشت آن گیر می کنند و نا امید می شوند و این شما هستید که رقبا را پشت سر گذاشته اید. چون دید افراد موفق را دارید. البته در اوج بودن ساده نیست رسیدن به رویا ها ساده نیست ولی در عین حال غیر ممکن هم نیست، به خدا ایمان داشته باشید، به خود ایمان داشته باشید و به توانایی ها و مهارت های خود ایمان داشته باشید، سپس موتور خود را استارت کنید، سخت کار کنید، در نهایت در مقصد هستید، هیچ لذتی بالاتر از این نیست که مبارزه کنید و رویای خود را خودتان بدست بیاورید.

    4. Top | #4
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      آیا می توان به رویا ها امید بست؟

      آیا تا به حال آرزویی داشته اید رویایی که می خواستید در دنیای واقعی آنرا به حقیقت تبدیل کنید؟ و آینده ای متفاوت برای خود بسازید؟ آیا هیچگاه نخواسته اید شغلی متفاوت داشته باشید کسب و کاری که مال خودتان باشد و برای خودتان کار کنید؟ تا کنون چند بار آرزو کرده اید زندگی ای متفاوت از آنچه اکنون دارید را بدست آورید؟
      آیا می توان به رویا متکی بود؟

      بدون شک همه در دوره های مختلف زندگی خود آرزو های مختلفی داشته اند. آیا توانسته اید به همه رویا های خود برسید؟ آیا در راهی که به رویای شما ختم می شود قدم برداشته اید؟ آیا از مسير رويا ها خارج شده اید و میدان را به دیگران واگذار کرده اید؟ آیا تا به حال به قسمتی از رویا های خود دست یافته اید و این موفقیت محدود را با دید منفی نگریسته اید و از کار خود منصرف شده اید؟
      چندین سال پیش من رویایی داشتم می خواستم یک صفحه بازی بسازم و با فروش آن برای خود رفاه و خوشبختی را بدست آورم. همراه با شریکی که رویای مشترکی داشتیم هدف خود را به اهداف کوچکتری تقسیم کردیم و بعد از ساعت های طولانی کار و برنامه ریزی و بازبینی های متعدد رویای خود را به واقعیت تبدیل کردیم و یک صفحه بازی ساختیم. حال زمان سرمایه گذاری بود. ما نباید در این مرحله متوقف می شدیم و به آن به چشم مانعی که باید از آن عبور می کردیم نگاه کردیم و با برنامه ای که از قبل داشتیم توانستیم حامیانی برای خود بیابیم و به این ترتیب شرکت ما پا به عرصه گذاشت و زندگی خود را آغاز کرد. حال نوبت بازاریابی و تبلیغات بود. تبلیغات تلوزیونی، نمایش های آخر هفته بازرگانی، تبلیغ در مجلات و روزنامه ها، پیام های بازرگانی که از رادیو پخش می شد و... به کار گرفته شد.
      دوراني بسیار هیجان انگیز بود. به نظر می رسید رویا ها یمان به حقیقت پیوسته است باید فروش خود را بالاتر می بردیم تا شرکت خود را توسعه می دادیم و صفحه بازی خود را به تمام دنیا معرفی می کردیم. صفحه بازی ما به سرعت فروش رفت و حسابي سر وصدا کرد. اما پس از مدت کوتاهی فروش فروکش کرد. و اوضاع کسب و کار ما خراب شد.
      داستان را کوتاه کنم، کمپانی ما منحل شده بود و رویاهای ما و سرمایه گذارانمان نقش بر آب شده بود. گذشته از پولی که از دست داده بودیم ساعت ها کار و زحمت، بازاریابی، تبلیغات همه بر باد رفته بود. اکنون باید به همان شغل قدیمی بازمی گشتم کاری که از گذشته سخت تر به نظر می رسید. آیا این آخر داستان بود؟ آیا باید همینجا دست از کار می کشیدم و حسرت شرکت های بزرگ موفق را می خوردم و به آنها حسودی می کردم؟
      اما آیا این به معنای عدم موفقیت من بود؟ من به درجه ای از موفقیت که می خواستم نرسیدم اما با رویای خود زندگی کردم و آنرا به حقیقت تبدیل کردم. اگر این کار را نمی کردم همیشه با این فکر و آرزو زندگی می کردم چه می شد اگر این کار را انجام می دادم آیا شکست می خوردم؟ اما شکست سنگینی نبود. آیا موفقیتی رویایی که انتظارش را داشتم بدست می آوردم؟ نه - اما درس های ارزشمندی گرفتم که باید می آموختم. شما چند نفر نویسنده، کارآفرین، مخترع، هنرمند و... می شناسید که اولین بار توانسته اند موفقیت را لمس کنند؟ احتمالاً هیچ کس. تا زمانیکه به تجربه به چشم معلمی بزرگ نگاه کنیم، شکست بزرگترین معلم ماست و باید بار دیگر با توجه به آنچه آموخته ایم و درس گرفته ایم شروع کنیم تا در آینده رویا هایمان را به واقعیت تبدیل کنیم.
      شاید مجبور باشید چند بار از آغاز شروع کنید اما موفقیت زمانی بدست می آید که از شکست ها و خطا های خود به عنوان سکوی پرتاب استفاده کنید از اشتباهات بیاموزید و تا انتخاب هایی عاقلانه تر داشته باشید و برنامه منسجم تر بریزید و با قدرت و دانش بیشتر به سمت موفقیت تلاش کنید. آیا اگر بار دیگر تلاش کنم به هدف خود می رسم یا دفعه بعد از آن موفقیت را لمس خواهم کرد؟ چند بار دیگر باید تلاش کنم تا موفقیت را لمس کنم؟ چه کسی می داند! اما یک چیز را همه می دانند موفقیت یعنی تبدیل کردن رویا به واقعیت و نگاه کردن به موانع چون پله هایی برای بالا رفتن تا رسیدن به موفقیت نهایی. خوب برای آنهایی که می خواهند بدانند بلاخره چه بر سر من آمد می گویم. پس از بار ها و بارها شکست خوردن های متعدد و گرفتن درس های بسیار از آنها و شروع های بد بالاخره موفقیت از راه رسید اما فقط با ایمان به آنچه قبلاً گفتم. درس های ارزشمندی که شکست ها در اختیار شما قرار می دهند بیاموزید رویا ها را به برنامه های کاری تبدیل نمایید.
      و اجازه ندهید یک رویا فقط در حد یک رویا باقی بماند.


    5. Top | #5
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      جمله طلايي
      سالها بود كه تلاش زيادي مي كردم ولي به آنچه مي خواستم نمي رسيدم. رويا هايم هميشه دست نيافتني بود. هر روز افرادي را در كنار خود مي ديدم كه موفق هستند بدون نگراني و استرس زندگي مي كنند و حتي نصف من هم كار نمي كنند. ولي من اگر كمي سستي نشان مي دادم نمي توانستم از عهده تعهدات خود برآيم.
      روزي در حال رانندگي به يك نوار كاست گوش مي دادم يك استاد موفقيت بود كه صحبت مي كرد. او در مورد قدرت داشتن رويا و هدف صحبت مي كرد. شايد تا آن زمان صدها نوار كاست از اين نوع را شنيده بودم. اما گويي هيچكدام از آنها تاثيري در زندگي من نداشت. اما گوش دادن به نوارهاي كاست براي من تبديل به عادت شده بود.
      خلاصه در حال گوش دادن بودم كه جمله اي نظرم را بسيار جلب كرد. شايد آن جمله را قبلاً جايي شنيده بودم اما اين بار در ذهنم جرقه اي ايجاد كرد. به ياد دارم كه اتومبيل را نگه داشتم و آن نوار را چند بار برگرداندم تا چند بار آن جمله را شنيدم. من هميشه دنبال چيزي پيچيده و گرانقيمت بودم تا زندگي مرا تغيير دهد و مشكلاتم را حل كند، اما آن جمله ساده از يك نوار كاست زندگي مرا عوض كرد. شايد بسياري از افراد موفق هم به همين اصل در زندگي خود عمل كرده اند و حتي اهميت آن را هم ندانند. آن جمله طلايي اين بود.
      « براي چيز هايي كه بايد عوض شوند، بايد تصويري واضح از آنچه مي خواهيد داشته باشيد. تا آنها را دگرگون كنيد.»
      بله به همين سادگي است كه به نظر مي رسد. سعي نكنيد آن را براي خود پيچيده كنيد چون باعث گيج شدن شما مي شود.
      بايد دقيقاً مشخص كنيد كه چه مي خواهيد و تا حد امكان آن را براي خود شفاف سازيد. بله اين توانايي انسان هاست توانايي رفتن به سمت رويايي كه در ذهن خود پرورانده اند. و در نهايت آن را خلق مي كنند. براي روشن شدن مطلب يك مثال مي آورم. فرض كنيد يك پازل هزار تكه در دستان شماست كه بايد آن را تكميل نماييد. ولي تصوير نهايي را كه از كنار هم قرار دادن تكه هاي پازل بدست مي آيد را نداريد. آيا اكنون تكميل كردن پازل سخت تر نيست؟ البته كه هست. ولي اگر كسي آن تصوير را ديده باشد احتمالاً با سرعت صد برابر شما اين پازل را كامل مي كند.
      همه مي دانيم كه سرعت اين فرد براي هوش و استعداد او نيست بلكه فردي كه تصوير نهايي را ديده است به همان روشي عمل كرده كه اساس كار مغز است. مغز ما بر اساس تصويري كه مي سازيم كار مي كند و پيش مي رود. در زندگي هم اين گونه است وقتي كه دقيقاً بدانيد كه چه مي خواهيد و به چه سمتي حركت مي كنيد به نظر مي رسد مغز به صورت خودكار مراحل رسيدن به آن را توليد مي كند. و آنچه بايد انجام دهيد در برابر شما نمايان مي شود.
      بنابراين افرادي كه اهداف خود را مشخص كرده اند و آن را به وضوح مي بينند از قدرت كيهاني براي رسيدن به مقصد خود كمك مي گيرند، كه بسيار پر هيبت است. و اثر آن را در اراده اين افراد به وضوح مي توان مشاهده كرد. ولي فردي كه براي رسيدن به موفقيت تلاش مي كند ولي هيچ تصوري از آن ندارد. فقط كسي است كه در كوهستاني كه معدن طلا دارد سخت كار مي كند و كوه را مي شكافد ولي نمي داند معدن كجاست و فقط كنده كاري مي كند.
      مي توانيد به تجربيات و مشاهدات خود رجوع كنيد آيا افرادي كه تا كنون در اطراف شما بوده اند فقط سخت كار مي كرده اند يا اينكه مي دانستند براي چه زحمت مي كشند و مي خواهند به كجا برسند.
      چيزي را كه همه بايد يدانند اين است كه قدرت ما از درك واضح و صحيح رويا هايمان بدست مي آيد. و اين جرقه اي است كه آتش درون شما را روشن مي كند، تا از موفقيت هايي كه در آينده بدست خواهيد آورد نهايت استفاده را ببريد.
      اما به خاطر داشته باشيد سفر شما در راه رسيدن به مقصد از خود مقصد مهمتر است چون در اين مسير تجربياتي بدست مي آوريد كه به قدرت شما مي افزايد. و تبديل به شخصي مي شويد كه قدرت رسيدن به اهداف بزرگتر را دارد.
      زماني مي رسد كه به هدف خود مي رسيد اكنون به گذشته بنگريد و ببينيد كه قبلاً كه بوده ايد و اكنون كه هستيد. سپس براي خود هدف جديدي در نظر بگيريد و شروع به ادامه مسير نماييد. شما باز هم قوي تر خواهيد شد. ولي هر كاري كه مي كنيد به خاطر داشته باشيد :
      «براي آنچه كه بايد تغيير دهيد، احتياج به تصويري از انچه كه مي خواهيد داشته باشيد داريد.»



    6. Top | #6
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      قدرت باور


      باورها چه هستند؟باورها يك سري تفكرات هستند، كه به زندگي معنا مي بخشند. و راهنماي ما در تنگنا ها و مشكلات مي شوند. باورها ادراك ما از هستي را مي سازند.
      باور و اعتقاد شما فرمانده مغز شماست. و زماني كه فكر مي كنيد چيزي درست است، باور شما به مغز فرمان مي دهد به دنبال حقايقي باشد كه از اعتقادات شما پشتيباني كند.
      اين بدان معناست كه اگر شما باور داشته باشيد كه در زندگي موفق هستيد اينگونه خواهد بود. اگر شادي، رفاه و سلامتي را باور داشته باشيد نيمي از اين رقابت را برده ايد. و در اين هنگام مغز شما بدنبال حقايقي مي گردد كه از اعتقادات شما پشتيباني كند.
      به عبارت ديگر باور و اعتقاد يكي از قوي ترين نيروهايي است كه مي توانيد از آن براي رسيدن به برتري استفاده كنيد.
      بي ترديد افرادي را كه بوسيله باور خود توانمند شده اند و از موانع بزرگ گذشته اند ديده ايد. علت موفقيت آنها باور عميقي است كه داشته اند. باورتان مي تواند به شما كمك كند به منابع عميقي كه در درون شما وجود دارد دست پيدا كنيد. و در نهايت به هدف مطلوب برسيد.
      شمشير دو لبه
      آيا از اعتقادات خود براي رسيدن به هدفتان استفاده مي كنيد؟ آيا تا به حال در مورد اثر رواني دارو ها شنيده ايد؟ افراد زيادي از بيماري هاي سخت شفا پيدا كرده اند بدون اينكه دارو يا درمان معتبري داشته باشند. تحقيقات نشان داده است كه اكثر پزشكان در سراسر دنيا براي بيمار دارو هايي را تجويز مي كنند كه فقط به بهبود شرايط جسمي اش كمك مي كند. ولي براي بيماري درماني محسوب نمي شود. خوب از اين حرف ها نتيجه مي گيريم كه دارويي كه به بيمار خورانده يا تزريق شده سبب بهبود او نشده است! پس علت اينكه اين بيماران لباس عافيت به تن مي كنند چيست؟ پاسخ ساده است ايمان و اعتقادي كه بيمار به قدرت شفا بخش دارو دارد سبب بهبود او مي شود! مي بينيد كه باور انسان چقدر قدرتمند مي تواند باشد.
      حال اگر باور هاي منفي را در زندگي روزمره خود راه دهيد چه مي شود؟ اگر فكر كنيد شما نمي توانيد به خوبي همكار يا رقيب خود باشيد، پس اينگونه هم خواهد شد. آيا اگر ديگران را قوي تر از خود بدانيد و خود را در برابر آنها ضعيف پنداريد، اصلاً مي توانيد به موفقيت برسيد؟ و افكاري مانند عقب بودن از ديگران كمكي به شما در زندگي خواهد كرد؟
      يك حقيقت وجود دارد « آن چه بدست مي آوريد همان چيزي است كه مي پنداريد. » حتي اگر در حرفه اي كه به آن مشغول هستيد بسيار ماهر باشيد، اگر خود را ضعيف و ناتوان پنداريد بي شك شكست به سراغ شما خواهد آمد. چون مغز شما بدنبال اطلاعاتي مي گردد تا از اعتقادات شما پشتيباني كند. شايد اين صحبت ها نسخه علمي قانون جاذبه باشد، قانوني كه به ما مي گويد:
      « آن چه بدست مي آوريد همان چيزي است كه به آن اعتقاد داريد. »




    7. Top | #7
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      مي توانيد به تجربيات و مشاهدات خود رجوع كنيد آيا افرادي كه تا كنون در اطراف شما بوده اند فقط سخت كار مي كرده اند يا اينكه مي دانستند براي چه زحمت مي كشند و مي خواهند به كجا برسند.
      چيزي را كه همه بايد يدانند اين است كه قدرت ما از درك واضح و صحيح رويا هايمان بدست مي آيد. و اين جرقه اي است كه آتش درون شما را روشن مي كند، تا از موفقيت هايي كه در آينده بدست خواهيد آورد نهايت استفاده را ببريد.
      اما به خاطر داشته باشيد سفر شما در راه رسيدن به مقصد از خود مقصد مهمتر است چون در اين مسير تجربياتي بدست مي آوريد كه به قدرت شما مي افزايد. و تبديل به شخصي مي شويد كه قدرت رسيدن به اهداف بزرگتر را دارد.
      زماني مي رسد كه به هدف خود مي رسيد اكنون به گذشته بنگريد و ببينيد كه قبلاً كه بوده ايد و اكنون كه هستيد. سپس براي خود هدف جديدي در نظر بگيريد و شروع به ادامه مسير نماييد. شما باز هم قوي تر خواهيد شد. ولي هر كاري كه مي كنيد به خاطر داشته باشيد :
      «براي آنچه كه بايد تغيير دهيد، احتياج به تصويري از انچه كه مي خواهيد داشته باشيد داريد.»

    8. Top | #8
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      قهرمان خود باشيد

      اما يك نكته جالب ديگر در مورد قهرمانان وجود دارد. آنها هم مانند ما انسان ها هستند كاستي ها و ضعف هاي يك انسان معمولي را دارند. آنها هم روز هاي بد خود را دارند، احساس نااميدي مي كنند و شكست مي خورند. ( در حقيقت قهرمانان بيش از ديگران شكست مي خورند.) قهرمانان علي رغم همه ضعف هاي بشري خود راهي پيدا مي كنند كه كار آنها در دنيا تاثير گذار باشد. اما اكنون مي خواهم شما را به يك رقابت دعوت مي كنم.
      قهرمان خود باشيد.
      از خود بپرسيد چه كاري را مي توانم انجام دهم كه در دنيا تاثير گذار باشد؟ در اين رقابت شايد شما قهرمان طلايي نباشيد و نتوانيد نسخه جادويي براي همه مشكلات خود پيدا كنيد. اما مي توانيد هر روز مانند يك قهرمان با نظم و دلسوزي و تعهد بالا روي هدف خود كار كنيد.
      مراحل زير را در پيش گيريد تا وارد سفري به نام قهرماني شويد.
      1- سه تا چهار نفر از قهرمانان خود را ليست كنيد.
      2- ويژگي هاي پسنديده هر قهرمان را بنويسيد.
      3- حال اين ويژگي ها را در زندگي خود ترجمه كنيد! آيا مي توانيد فعاليت خود را بيشتر كنيد؟ آيا مي توانيد در خود تعهدي خلل ناپذير ايجاد كنيد تا كار هاي مفيد انجام دهيد؟ آيا مي توانيد هدف بزرگي براي خود انتخاب كنيد و براي رسيدن به آن تلاش كنيد؟
      4- اين ويژگي ها را روي يك كارت يا روي عكسي از آن قهرمان بنويسيد. و بدين وسيله به خود يادآوري كنيد مي خواهيد مانند او عمل كنيد. بدين صورت قهرمان شما مي شود مربي شما حتي بدون اينكه او را ملاقات كرده باشيد.
      5- حال وارد عمل شويد و مانند يك قهرمان زندگي كنيد.

    9. Top | #9
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      • با استعداد متوسط اما پشتكار متوسط به هر چه بخواهيد مي رسيد.
      • اگر در كارها جديت به خرج ندهيد بي استعدادترين افراد مصمم و با اراده از شما پيشي مي گيرند.
      • كارتان را آغاز كنيد توانايي انجامش به دنبال مي آيد.
      • خداوند به هر پرنده اي دانه اي مي دهد ولي آنرا داخل لانه اش قرار نمي دهد.
      • اثر كمرنگ ترين نوشته ها بيشتر از قويترين حافظه هاست.
      • مردان شجاع فرصت مي آفرينند و ترسوها و ضعيفان منتظر فرصت مي نشينند.
      • تغييرات غيراصولي هرج و مرج ايجاد مي كند و تغيير نكردن پوسيدگي است.
      • گوش شنوا زير بناي مهارتهاي ارتباطي است.
      • دشوارترين قدم همان قدم اول است.
      • هرگز چيزي تغيير نيافته اين ماييم كه عوض مي شويم.
      • براي شنا كردن در جهت مخالف رودخانه سختكوشي لازم است وگرنه هر ماهي مرده اي مي تواند در جهت آب شنا كند.
      • آن قدر شكست خوردن را تجربه كنيد تا شكست دادن را بياموزيد.
      • رمز سلامتي قرار دادن كمي هيجان به جاي آسايش است.
      • كتاب معلمي است كه بدون عصا و تازيانه ما را تربيت مي كند.
      • فردي كه به خود اطمينان دارد محتاج تعريف ديگران نيست.
      • آنچه هستيد بهتر شما را معرفي مي كند تا آنچه مي گوييد.
      • از فعاليتهاي بزرگ نهراسيد زيرا هر فعاليت بزرگي را مي توان به فعاليتهاي كوچكتر تقسيم كرد.
      • همواره به خاطر داشته باشيد آخرين كليد باقي مانده شايد بازگشاينده در قفل باشد.

    10. Top | #10
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      قدرتی که خریدنی نیست


      چه کسی می تواند بگوید که هر کس چقدر قدرت دارد؟ شاید افراد زیادی را بشناسید که مدیران موفق بزرگ و معروفی باشند و شرکت های بزرگ چند ملیتی را به خوبی اداره می کنند و میلیون ها دلار درآمد و سود فراوان برای شرکت خود فراهم کرده اند یا کسانی را بشناسید که در خرید فروش ملک بسیار موفق هستند و از این راه ثروت زیادی به هم زده اند. یا سیاستمدارانی را بشناسید که کشور خود را در رفاه، آرامش و امنیت از تنگنا ها عبور داده اند. همه آنها یک قدرت مشترک و بزرگ دارند: تاثیر گذاری! ولی آنها این موفقیت را از کجا بدست آورده اند؟ و از این تاثیر گذاری چگونه استفاده می کنند؟
      اجازه دهید برای شما داستان کوتاهی را تعریف کنم

      چندی پیش فرصتی دست داد تا سمیناری درباره موفقیت برپا کنم. در این سمینار درباره ایجاد انگیزه و ایجاد تغییر در زندگی آموزش هایی ترتیب داده بودیم. و راه حل هایی برای مقابله با موانع پیش رو ارائه داده بودیم.
      بعضی از شرکت کنندگان در سمینار نمی توانستند صبر کنند تا سخنرانی شروع شود بعضی ها برای پولی که خرج کرده بودند شک تردید داشتند و این را می توانستید در قیافه آنها ببینید و گروه آخر کسانی بودند که فامیل و دوستانشان آنها را مجبور کرده بودند در این سمینار شرکت کنند. و با اخم و نگاه سنگینی به من خیره شده بودند. به هیجان آوردن این افراد واقعاً چالش بزرگی بود آنها دست به سینه و بدون هیچ عکس العملی نشسته بودند و در تمرین ها هم به سختی شرکت می کردند. این قسمتی از عادت های منفی آنها بود که من باید تبدیل به عادت های مثبت می کردم.
      و بلاخره این سمینار نفس گیر تمام شد و طبق معمول فرم هایی به شرکت کنندگان برای نظر خواهی بین آنها تقسیم شد پس از جمع آوری فرم ها من به دنبال فرم کسی بودم که کمترین شرکت را در سمینار داشت و در تمام طول سمینار با من می جنگید. ولی هیچ فرمی از او پیدا نکردم و حتی یک نظر منفی هم برای من ننوشته بود. من فکر کردم نتوانسته ام روی او هیچ تاثیر مثبتی بگذارم و کمی دلخور بودم و احساس خوبی نداشتم.
      چند هفته بعد وقتی که در حال آماده کردن سمینار بعدی خودم بودم تلفنم زنگ خورد وقتی شروع به صحبت کردم او را نشناختم ولی احساس کردم صدایی آشنا می شنوم وقتی که او خود را معرفی کرد بسیار شگفت زده شدم او همان کسی بود که فرم خود را پر نکرده بود نام او را به خوبی به خاطر داشتم فکر کردم اکنون شروع به شکایت و بدگویی می کند و می گوید پول مرا پس بده و خود را برای شنیدن هر حرفی آماده کرده بودم.
      اما شنیدن حرف های او مرا بسیار شگفت زده کرد چون او وقت خود را برای این صرف کرده بود تا برای من توضیح دهد که در آن لحظه نمی توانسته با من صحبت کند چون محو اشتباهاتی بوده که تا کنون مرتکب می شده و از آن غافل بوده است و اکنون در مسیری مثبت قرار گرفته است. او می گفت که چقدر این سمینار برایش ارزش داشته است. او می گفت که زندگیش چقدر عوض شده است و اکنون چقدر آرامش دارد. او درباره موفقیت حرفه ای و شخصی صحبت می کرد وای من واقعاً شگفت زده شده بودم.
      نکته در این است: همه ما این قدرت را داریم که روی رفتار دیگران تاثیر بگذاریم و این قدرتی است که خریدنی نیست نمی توانید آنرا به امانت بگیرید یا از دیگران بربایید. این قدرت در کلمات و رفتار شما نهفته است. این قدرت می تواند تاثیر منفی هم بر دیگران بگذارد اگر از آن به درستی استفاده نکنید. این قدرتی است که با استفاده از آن می توانید به سادگی فقط با یک سلام به بی خانمانی که در خیابان زندگی می کند احساس محترم بودن بدهید. این همان قدرتی است که با استفاده از آن به کسی که کار دشواری را انجام می دهد انگیزه دو چندان برای ادامه مسیر بدهید چون شما به آنها اعتقاد دارید و این را به آنها می گویید. این قدرتی است که با استفاده از آن به کسی که در یک رابطه عشقی دچار مشکل شده است آرامش می دهید چون ارزش عشق را می دانید. و این قدرتی است که به کمک آن می توانید بی پرده صحبت کنید برای کسانیکه نمی توانند خود و توانایی هایشان را ببینند.
      قدرت - همه شما این قدرت را دارید - از آن با درایت استفاده کنید چون حتی با تفکر خود می توانید بر دیگران تاثیر بگذارید.

    11. Top | #11
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      قدرت لمس مایداس

      افسانه ای هست درباره پادشاهی به نام مایداس. او بیش از تصور طلا داشت و هر چه طلای بیشتری جمع می کرد باز هم طلای بیشتری می خواست. او طلای خود را در اتاق امنی نگهداری می کرد و هر روز زمان زیادی را برای حساب کردن مقدار طلای خود در آن اتاق می گذراند.
      یک روز که او در حال شمردن سکه های طلا بود صدای عجیبی شنید و هر چه گشت صاحب صدا را نیافت. دقت کرد آن صدا داشت با او صحبت می کرد صاحب صدا گفت: می خواهم یک آرزوی تو را برآورده کنم. پادشاه خوشحال شد و گفت: من می خواهم هر چیزی را لمس می کنم به طلا تبدیل شود. صاحب صدا از او پرسید آیا مطمئنی؟ و پادشاه پاسخ داد بله. و این پاسخ را دریافت کرد فردا صبح با طلوع خورشید تو این قدرت را بدست خواهی آورد.
      پادشاه با خود فکر کرد حتما آنقدر در این اتاق تنها بوده که دچار خیالات شده است همچین چیزی نمی تواند حقیقت داشته باشد. اما روز بعد وقتی که از خواب بیدار شد او رختخواب، لباس ها و هر چه دوروبرش بود لمس کرد و همه آنها به طلا تبدیل شدند. او از پنجره به بیرون نگاه کرد و دختر خود را دید که در باغ خانه در حال بازی کردن است. تصمیم گرفت به او هدیه ای بدهد و او را خوشحال کند اما فکر کرد قبل از اینکه به باغ برود بهتر است کتابی بخواند اما به محض اینکه کتاب را لمس کرد تبدیل به طلا شد و نتوانست آن را بخواند. آنگاه نشست تا صبحانه را صرف کند به محض اینکه میوه ها و لیوان آب را لمس کرد همه تبدیل به طلا شدند. او گرسنه شده بود و با خود گفت من نمی توانم طلا را بخورم و بیاشامم! آنگاه دخترش وارد اتاق شد و پادشاه دخترش را بغل کرد تا او را ببوسد اما دختر بچه تبدیل به مجسمه طلا شد. لبخند بر لبان پادشاه خشک شد.
      پادشاه سرش را به زیر انداخت و شروع به گریه کرد. آن صدای عجیب را دوباره شنید که به او می گفت آیا با قدرت لامسه جدید خود خوشحال است و از آن لذت می برد. پادشاه پاسخ داد من بدبخت ترین مرد دنیا هستم صدای عجیب از او پرسید کدام را ترجیح می دهی خوراک و دختر دوست داشتنی خود را یا یک مجسمه و کوهی از طلا؟ پادشاه گریه کرد و تقاضای بخشش کرد و گفت لطفا دخترم را به من برگردان من تمام طلای خود را به تو می دهم زیرا بدون دخترم من هیچکدام از اینها را نمی خواهم. آن صدای عجیب گفت اکنون تو عاقل تر از قبل هستی و همه چیز را به حالت اول بازگرداند و دخترش را به او باز گرداند و درسی به او موخت که تا آخر عمر فراموش نکرد.
      درس اخلاقی که از این داستان می توان گرفت چیست؟

      1. ثروت باد آورده تبدیل به مصیبت می شود.
      2. گاه بدست آوردن چیزی که آنرا ندارید مشکلات بیشتری از نداشتن آن دارد.
      3.برخلاف بازی فوتبال که بازیکنان می توانند تعویض شوند در بازی زندگی فرصت تعویض یا تکرار بازی وجود ندارد. در دنیای واقعی بر خلاف آنچه که برای پادشاه پیش آمد شانس دومی برای به عقب برگشتن و حذف مصیبت پیش آمده وجود ندارد.

    12. Top | #12
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      برخورد ما احساس ما را مي سازد.
      من امروز صبح زود از خواب بيدار شدم. از كارهايي كه بايد انجام دهم هيجان زده هستم. مسئوليت هايي دارم كه بايد تمام تلاش خود را براي انجام آن به كار بندم. من مهم هستم. شغل انتخاب است. انتخاب اينكه امروز چگونه روزي باشد.
      امروز مي توانم از باراني بودن هوا نالان باشم. يا اينكه بخاطر آبياري باغچه كوچكم و تميز شدن هوا سپاسگزار باشم.
      امروز بخاطر اينكه جيبم خالي است، مي توانم غمگين و نااميد باشم يا اينكه از سرمايه گذاري كه انجام داده ام خوشحال و اميدوار باشم. و اين را فراموش نمي كنم كه بزرگترين سرمايه من سلامتي من است.
      امروز بخاطر كسالتي كه دارم مي توانم شاكي باشم يا اينكه از زنده بودنم خوشحال باشم. و براي بهبودي بجنگم.
      امروز مي توانم بخاطر همه آن چيزهايي كه پدر و مادرم در اختيار من قرار ندادند شاكي باشم يا اينكه بخاطر فرصت زندگي كه به من دادند قدردان آنها باشم.
      امروز بخاطر تنهايي و نداشتن دوستان خوب مي توانم ماتم بگيرم يا اينكه مي توانم از فرصتي كه براي پيدا كردن يك دوست خوب دارم هيجان زده باشم.
      امروز مي توانم بخاطر سر كار رفتن غرغر كنم يا اينكه فريادي از شادي بكشم چون داراي يك شغل هستم. و مي توانم براي پيشرفت شفلي يا پيدا كردن شغل بهتر با فراغ خاطر تلاش كنم.
      من مي توانم بخاطر مدرسه رفتن شاكي باشم يا اينكه ذهن خود را آماده كنم تا دانش كافي بدست آورم. و براي آينده سرمايه سازم.
      امروز مي توانم بخاطر انجام كارهاي خانه بي حوصله باشم يا اينكه بخاطر داشتنن پناهگاهي از خداوند سپاسگزار باشم.
      امروز گل من آماده است و انتظار مرا مي كشد تا به آن شكل دهم. و من مجسمه سازي هستم كه مي خواهم بهترين تنديس خود را بسازم.
      اينكه امروز چگونه روز باشد بستگي به من دارد. و من مي خواهم روزي بسازم كه آن را دوست دارم.

    13. Top | #13
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      سخنان متفكرين


      در مورد سعي و خطا
      خطا پايه موفقيت است و وسيله اي است كه با آن مي توان به موفقيت رسيد. ( Loa Tzu)

      از اشتباهات خود شرمنده نشويد و آن را جرم ندانيد. ( كنفسيوس )

      بسياري از افراد خوب موفقيت را مي بينند. براي من موفقيت با تكرار خطا و درون بيني آن بدست مي آيد. در حقيقت موفقيت حاصل يك درصد كار است كه خود از 99 در صد خطا حاصل شده است. ( سوشيرو هوندا )

      در غرب دلبستگي ما به موفقيت باعث سست شدن ما در خطر كردن مي شود. آنجه از اين خطر كردن مي آموزيم به آن موفقيت مي ارزد. و اين ترس از شكست است كه تعيين مي كند كه بياموزيم يا نه؟ ( پاركر پالمر )

      خطا فرصتي است كه هوشمندانه تر باشيم. (هنري فورد )

      هر چه شما را نمي كشد شما را قوي تر مي كند. ( مارلون براندو )

      من هفتصد بار اشتباه نكردم. من يك بار اشتباه نكردم من زماني موفق شدم كه هفتصد راهي را كه موفقيت آميز نبود اصلاح كردم. هر گاه راهي را كه عمل نمي كرد حذف كردم راهي را پيدا كردم كه كار مي كرد. ( توماس اديسون )

      هر گاه خبر هاي بد را به عنوان يك نياز به تغيير و نه يك خبر منفي پذيرفتيد شما از آن شكست نخورده ايد بلكه از آن چيزهاي تازه آموخته ايد ( بيل گيتس )

      در مورد موفقيت

      زمانيكه دانش يك مرد براي موفقيت كافي است. ولي تقواي او كافي نيست. هر چه را كه او ممكن است بدست آورد دوباره از دست خواهد داد. (كنفسيوس)

      موفقيت به همان اندازه شكست خطرناك است. (لائو تزو)

      براي قضاوت در مورد موفقيت خودت ببين چه بدست آورده اي و در قبال آن چه از دست داده اي. (دالاي لاما)

      همة چيزي كه در اين زندگي لازم داريد بي خبري و اعتماد به نفس است و موفقيت حتمي است. (مارك تواين)

      موفقيت توانايي رفتن از شكستي به شكست ديگر بدون از دست دادن شور و حرارت است. (وينستون چرچيل)

      در پايان


      موفقيت به معناي بدست آوردن آن چيزي است كه مي خواهيد.
      شادي به معناي خواستن آن چيزي است كه داريد.

    14. Top | #14
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      استفاده جدید از ترفندی قدیمی!

      به یاد دارم مقاله ای از نویسنده معروف کمیک ایان فریزر می خواندم که باعث شده بود با صدای بلند قهقه بزنم. می دانستم فرزندانم از سر و صدایی که راه انداخته بودم معذب بودند ولی واقعا دست خودم نبود نمی توانستم جلوی خودم را بگیرم. آن مقاله واقعا خنده دار بود و تغییری آنی در وضعیت روحی من ایجاد کرده بود احساس خوبی داشتم. هنوز می خندیدم آن هم با صدای بلند در حالیکه ساعت ها گذشته بود!
      روز ها بعد در دفتر خودم نشسته بودم و اصلاً حس خوبی نداشتم احساس افسردگی می کردم. به یاد ندارم چه چیزی مرا آزرده بود اما همین قدر می دانم که چیز مهمی نبود. روی صندلی خودم نشسته بودم و به اطراف نگاه می کردم با صندلی چرخدار خودم را به این سو و آن سوی اتاق سر می دادم و به هر گوشه اتاق سر می زدم چند قدم آن طرف تر از کشوی خودم نشسته بودم. آن مقاله خنده دار مرا صدا می زد. اما من آنقدر باهوش نبودم که آن را درک کنم.
      این هم درس دیگری که می توانید از اشتباه من بگیرید.

      در آن لحظه من احساس یاس و ناامیدی می کردم، آنهم در وضعیتی که درمان درد من در دو قدمی ام بود. شک ندارم که اگر یک بار دیگر آن مقاله را می خواندم دوباره احساس خوبی به من دست می داد. اگر چیزی شما را خوشحال کند بدون شک دوباره هم می تواند این احساس را در شما القا کند.
      کتاب، فیلم، ترانه، قدم زدن، نامه، مجله، افراد، مکان های دوست داشتنی، بازی و تفریح، نقاشی، خیال پردازی یا ایده پردازی، عکس و... همه در اطراف ما هستند ما با چیز هایی که قدرت خوشحال کردن ما را دارند احاطه شده ایم. ما آنها را می شناسیم چون آنها را داریم. اما به جای اینکه از آنها مانند هر ابزار دیگری استفاده کنیم درست وقتی که بیشترین نیاز را به آنها داریم فراموششان می کنیم.
      این مشکلی است که رفع کردن آن بسیار ساده است. فقط این نکته ساده را به کار ببندید دفعه بعد که احساس افسردگی و نومیدی کردید یا احساس بی انگیزگی داشتید به چیزی مراجعه کنید که قبلا شما را خوشحال می کرده یا در ذهن خود بدنبال چیزی باشید که در شما ایجاد انگیزه کرده است. این پیشنهادی ساده است که برای هر کسی کاملا قابل درک و روشن است. اما این کار در عمل اتفاق نمی افتد. افراد به جای اینکه مشکل را حل کنند خود را غرق در تشویش و نگرانی می کنند.
      خوب شما با راهی ساده برای رفع بی انگیزیگی و دلسردی آشنا شده اید حال یک گام دیگر به جلو بردارید و به چند تا از آن چیز هایی که در شما احساس فوق العاده ای ایجاد می کرده اند فکر کنید بله همین الان! آنها را به وضوح و روشنی به خاطر بیاورید و آن احساس خوب را در خود دوباره زنده کنید، کسی چه می داند شاید زودتر از آنکه فکرش را بکیند با صدای بلند بخندید.

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن