حتماکه نبایدشعرباشه!متن هم قبوله:
مثل کبــریـــت کشیدن در بـــــــاد
دیـدنـــــــــت دشوار است
من که به معجزه عشـــــــــــق ایمان دارم
میکشم آخرین دانه کبــــــــریـــتـــــم را در باد
هر چه باداباد
چقد بزرگ شدین شماها !!! خخخ ! دم همه بچه های انجمن کنکور گرم
اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند
دیگر گوسفند نمیدرند!
به نی چوپان دل میسپارند و گریه میکنند.
این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...
تظاهر به بی تفاوتی،
تظاهر به بی خیـــــالی،
به شادی،
به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست...
اما . . .
چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"
گــاهــــی آدم در بیست سالگــــــی میمیرد؛
ولـــــــــــی در ...
هفتــــــاد ســــالگـــــــــــــی دفــن میشــود.
مثـلِ مـــــــــن!!!
-« اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدْ وَآلِ مُحَمَّدْ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ »-
![]()
میان ماندن و نماندن
فاصله تنها یک حرف ساده بود
از قول من
به باران بی امان بگو :
دل اگر دل باشد ،
آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد
کلمه
کلمات
کلام نمی آید بر لبم
وقتی تو اینجایی
لب سکوت میکند
انگار چشمها تا به حال ندیده اندفرشته ای به این زیبایی
ویرایش توسط فاطیما : 17 دی 1391 در ساعت 12:53
وقتی آدما میگن بارون رو دوست داریم ولی تا بارون میاد چتر باز میکنن...
وقتی میگن پرنده رو دوست داریم ولی تو قفس نگهش میدارن...
باید از دوست داشتن آدما ترسید!
شايد...
نگاهم در نگاهت،شايد كه عشقي بيند
شايد كه با تبسم ، از تو جوابي گيرد
جانم ز اين تن در شد ، جايش غباري آمد
مهرت ز اين دل كم شد،جايش جدايي آمد
آهي ز اين دل برخاست ، شايد كه نالان بوده
شايد كه اين دقايق لحظه وداعي بوده
آه از زمان كه انگار ، سالها شهابي بوده
سالها به لحظه بگذشت شايد سرابي بوده
برات شد بر اين دل شايد كه عاشق باشد
لحظه اي بعد انكار ، شايد خطايي باشد
بعد از غروب طلوعيست هر چند به لحظه باشد
رفتن تو غروب بود ، شايد طلوعي باشد
من چشم به راه نورم ، نوري كه با تو آيد
نوري كه با نگاهش جان به تنم باز آيد
بازم شعر خودم
فایل پیوست 257
خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنهانمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دلهای خسته
تنهايم
تنهايم ولي نيستم خسته از ان
شكستم در خودم ازغمي پنهان
تمام شب من با گريه سر شد
نگاهم كن، ببين ميگريم اسان
در سكوتم از نبودت گشتم خاموش
بدي كردي به عشقت شد فراموش
دروغهايت همه حلقه بر اين گوش
دلم تنگ است براي يك لحظه اغوش
در نگاه سردم نگرد به دنبال نشانه
نه اشكيست در نگاهم نه حرف عاشقانه
من شكستم در خودم و دلم زيرغم نهانه
به دنبال چه اي تو؟ دراين درياي بيكرانه
به بيچارگي و دردم نبر دستت را اشاره
همه دانند چه كردي با اين قلب پاره پاره
ورودت بي خبر بود خروجت بي اجازه
در اين صد راهي عشق ببايد رفت پياده
نمي گويم كنون ام ز تو رنجيده خاطر
به چشمان عزيزم كه هرگز نشوند باكر
به تسليم نگاهت حرف دل را زنم حاضر
همه اين فاصله ها را به سويت شدم زائر
درتمام زندگي ، چه خطا كرده ام من
ز او پرسيده ام ، چه گناه كرده ام من؟
در تلاطم غرور، نا توان بوده ام من
چه توانم بكنم غير از اين بوده ام من!
شعر خودم
فایل پیوست 258
خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنهانمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دلهای خسته
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)