خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    نمایش نتایج: از 1 به 9 از 9
    1. Top | #1
      کاربر نیمه فعال

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات

      خاطرات یک دختر دانشجوی دم بخت! (طنز)

      دوشنبه اول مهر:امروز روز اولی است كه من دانشجو شده ام. شماره ی كلاس را از روی برد پیدا كردم. توی كلاس هیچ كس نبود، فقط یك پسر نشسته بود. وقتی پرسیدم «كلاس ادبیات اینجاست؟» خندید و گفت:بله، اما تشكیل نمی شه(!)و دوباره در مقابل تعجبم گفت كه یكی دو هفته ی اول كه كلاس ها تشكیل نمی شود و خندید.
      با اینكه از خندیدنش لجم گرفت، اما فكر كنم او از من خوشش آمده باشد؛ چون پرسید كه ترم یكی هستید یا نه. گمانم می خواست سر صحبت را باز كند و بیاید خواستگاری؛ اما شرط اول من برای ازدواج این است كه شوهرم زیاد نخندد!
      ***
      دو هفته بعد، سه شنبه:امروز دوباره به دانشگاه رفتم. همان پسر را دیدم از دور به من سلام كرد، من هم جوابش را ندادم. شاید دوباره می خواست از من خواستگاری كند. وارد كلاس كه شدم استاد گفت:"دو هفته از كلاس ها گذشته، شما تا حالا كجا بودید؟" یكی از پسرهای كلاس گفت:«لابد ایشان خواب بودن.» من هم اخم كردم. اگر از من خواستگاری كند، هیچ وقت جوابش را نمی دهم چون شرط اول من برای ازدواج این است كه شوهرم زیاد طعنه نزند!
      ***
      چهارشنبه:امروز صبح قبل از اینكه به دانشگاه بروم از اصغر آقا بقال سر كوچه كیك و ساندیس گرفتم او هم از من پرسید كه دانشگاه چه طور است؟ اما من زیاد جوابش را ندادم. به نظرم می خواست از من خواستگاری كند، اما رویش نشد. اگر چه خواستگاری هم می كرد، من قبول نمی كردم؛ آخر شرط اول من برای ازدواج این است كه تحصیلات شوهرم اندازه ی خودم باشد!
      ***
      جمعه:امروز من خانه تنها بودم. تلفن چند بار زنگ زد. گوشی را كه برداشتم، پسری گفت: خانم میشه مزاحمتون بشم؟ من هم كه فهمیدم منظورش چیست اول از سن و درس و كارش پرسیدم و بعد گفتم كه قصد ازدواج دارم، اما نمی دانم چی شد یخ كرد و گفت نه و تلفن را قطع كرد. گمانم باورش نمی شد كه قصد ازدواج داشته باشم. شرط اول من برای ازدواج این است كه شوهرم خجالتی نباشد!
      ***
      سه هفته بعد شنبه:امروز سرم درد می كرد دانشگاه نرفتم. اصغر آقا بقال هم تمام مدت جلوی مغازه اش نشسته بود، گمانم منتظر من بود. از پنجره دیدمش. این دفعه كه به مغازه اش بروم می گویم كه قصد ازدواج ندارم تا جوان بیچاره از بلاتكلیفی دربیاید، چون شرط اول من برای ازدواج این است كه شوهرم گیر نباشد!
      ***
      سه شنبه:امروز دوباره همان پسره زنگ زد؛ گفت كه حالا نباید به فكر ازدواج باشم. گفت كه می خواهد با من دوست شود. من هم گفتم تا وقتی كه او نخواهد ازدواج كند دیگر جواب تلفنش را نمی دهم، بعد هم گوشی را گذاشتم. فكر كنم داشت امتحانم میكرد، ولی شرط اول من برای ازدواج این است كه شوهرم به من اعتماد داشته باشد!
      ***
      چهارشنبه:امروز یكی از پسرهای سال بالایی كه دیرش شده بود به من تنه زد؛ بعد هم عذرخواهی كرد، من هم بخشیدمش. به نظرم میخواست از من خواستگاری كند، چون فهمید من چه همسر مهربان و با گذشتی برایش میشوم؛ اما من قبول نمیكنم. شرط اول من برای ازدواج این است كه شوهرم حواسش جمع باشد و به كسی تنه نزند!
      ***
      جمعه: امروز تمام مدت خوابیده بودم؛ حتی به تلفن هم جواب ندادم، آخر باید سرحرفم بایستم. گفته بودم كه تا قصد ازدواج نداشته باشد جواب تلفنش را نمی دهم. شرط اول من برای ازدواج این است كه شوهرم مسئولیت پذیر باشد!
      ***
      دوشنبه:امروز از اصغرآقا بقال 2 تا كیك و ساندیس گرفتم. وقتی گفتم دو تا، بلند پرسید چند تا؟ من هم گفتم دو تا. اخم هایش كه تو هم رفت فهمیدم كه غیرتی است. حالا مطمئنم كه او نمی تواند شوهر من باشد. چون شرط اول من برای ازدواج این است كه شوهرم غیرتی نباشد، چون این كارها قدیمی شده!
      ***
      پنچ شنبه: امروز دوباره همان پسره تلفن زد و گفت قصد ازدواج ندارد، من هم تلفن را قطع كردم. با او هم ازدواج نمی كنم؛ چون شرط اول من برای ازدواج این است كه شوهرم هی مرا امتحان نكند!
      ***
      دوشنبه: امروز روز بدی بود. همان پسر سال بالایی شیرینی ازدواجش را پخش كرد. خیلی ناراحت شدم گریه هم كردم ولی حتی اگر به پایم هم بیفتد دیگر با او ازدواج نمی كنم. شرط اول من برای ازدواج این است كه شوهرم وفادار باشد!
      ***
      شنبه: امروز یك پسر بچه توی مغازه ی اصغرآقا بقال بود. اول خیال كردم خواهرزاده اش است، اما بچه هه هی بابا بابا می گفت. دوزاریم افتاد كه اصغرآقا زن و بچه دارد. خوب شد با او ازدواج نكردم. آخر شرط اول من برای ازدواج این است كه شوهرم زن دیگری نداشته باشد!
      ***
      یكشنبه: امروز همان پسری كه روز اول دیدمش اومد طرفم. می دانستم كه دیر یا زود از من خواستگاری می كند. كمی كه من و من كرد، خواست كه از طرف او از دوستم "ساناز" خواستگاری كنم و اجازه بگیرم كه كمی با او حرف بزند. من هم قبول نكردم. شرط اول من برای ازدواج این است كه شوهرم چشم پاك باشد!
      ***
      ترم آخر : امروز هیچ كس از من خواستگاری نكرد. من می دانم می ترشم و آخر سر هم مجبور می شم زن اكبرآقا مكانیك بشوم...



      کدامین پل؟
      در کجای دنیا ؟
      شکسته شده که هیچکس
      به خانه آرزوهایش نمیرسد؟

    2. Top | #2
      کاربر باسابقه
      مدیر برتر

      نمایش مشخصات
      خوب شد حالا جمله اخرو خودش اعتراف کرده میترشه!وگرنه من میخواستم نثارش کنم؛-)ممنون ازتون روحمان شاد شد:-)

    3. Top | #3
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      روح منم شاد گشت عالی بود:yahoo (4):
      ویرایش شده توسط مدیریت
      خلاف قوانین.

    4. Top | #4
      کاربر نیمه فعال

      khejalati
      نمایش مشخصات
      Mutlu olmayı yarına bırakmak, karşıya geçmek için nehrin durmasını beklemeye benzer... Nehir asla durmaz...duran siz akan hayat olur...

    5. Top | #5
      کاربر انجمن

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      خنده داره ! ولی ی خنده ی تلخ ( فکاهی ) !
      دست درد نکنه،یه واقعیت تلخ رو درمورد دانشجو ها یاد اوری کردی
      دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را ---- دردا که راز پنهان خواهد شد اشکارا

    6. Top | #6
      کاربر نیمه فعال

      Sheytani
      نمایش مشخصات
      خخخخخخخخخ
      واقعا مسخره هست فکر یه دختر این جوری باشه

      حق حضانت برای تو ، درد زایمان برای من!
نام خانواده برای تو ، زحمت خانواده برای من !
چهار عقد ، برای تو ، حسرت عشق برای من !
هزار صیغه برای تو ، حکم سنگسار برای من !
هوس برای تو ! عفاف برای من !
هــــــــــــــزار ســـــــال گذشت این مرض درمان نشد !!
همه چیز برای تو ؛ و هیچ برای من ..
براستی زن بودن کار مشکلی است :
مجبوری مانند یک کدبانو رفتار کنی ، همانند یک مرد کار کنی ، شبیه یک دختر جوان به نظر برسی و مثل یک سالمند فکر کنی؛...
.

      "سیمین دانشور"

    7. Top | #7
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      متاسفانه همینطوریه ؛ شاید تو دانشگاه های " علمی " تر ، این وضعیت نباشه یا کمتر دیده بشه

      ولی تو دانشگاه آزاد ، پیام نور و ..( البته نه همشون) تقریبا همین طوریه ؛ هر روز یه لباس و پوشش جدید و .. برای دیده شدن ! فرقی هم نمیکنه ؛ چه دختر چه پسر


      تشنه ی اشک هایی هستم که وحشیانه بر روی گونه هایت جاری خواهد شد ..

      M-aB

    8. Top | #8
      کاربر باسابقه

      Daghon
      نمایش مشخصات
      قابل توجه پسرهاي مجرد انجمن

      اگه يه سر به دانشكده فني حرفه اي شهيد بابايي قزوين بزنيد (
      حيف كه رشتم تجربيه)

      مي بينيد كه جنگي سر ازدواج كردن هست

      دخترا دم دانشكده منتظر پسرا ميشن
      :troll (4):
      گفتم دوستت دارم
      .

      و همه چیز فرو ریخت
      .

      چون جان دادن دسته گنجشک‌ها
      .

      در بی قراری درخت زیر دستان صاعقه
      .
      👤یحیی صفی آریان


      ویرایش توسط _ZAPATA_ : 10 فروردین 1394 در ساعت 13:21

    9. Top | #9
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      ممنونیم که موجبات شادی و خنده ی مارو فراهم میکنید
      پسرا مواظب خودتون باشیدااااااا........

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    موضوعات مشابه

    1. پاسخ: 22
      آخرين نوشته: 24 اسفند 1400, 23:49
    2. استرس داری واس کنکور؟؟؟منم همینطور...بیا ببینیم استرست از چیه تو؟؟!
      توسط javadfathi در انجمن پاتوق سال دوازدهمی ها و کنکوریها
      پاسخ: 93
      آخرين نوشته: 21 فروردین 1397, 01:47
    3. پاسخ: 9
      آخرين نوشته: 04 اسفند 1393, 23:21
    4. پاسخ: 0
      آخرين نوشته: 14 مرداد 1392, 19:54

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن