------------------------------------------------------------------
دل آدم …چه گرم می شود گاهی ساده… به یک دلخوشی کوچک…به یک احوالپرسی ساده…
به یک دلداری کوتاه …
به یک “تکان سر”…یعنی…تو را می فهمم…
… به یک گوش دادن خالی …بدون داوری!
به یک همراهی شدن کوچک …
به حتی یک همراهی کردن ممتد آرام …
به یک پرسش :”روزگارت چگونه است ؟”
به یک دعوت کوچک به صرف یک فنجان چای !
… به یک وقت گذاشتن برای تو…
به شنیدن یک “من کنارت هستم “…
به یک هدیه ی بی مناسبت …
به یک” دوستت دارم “بی دلیل …
به یک غافلگیری:به یک خوشحال کردن کوچک …
به یک نگاه …
به یک شاخه گل…
دل آدم گاهی …چه شاد است …
به یک فهمیده شدن …درست !
به لبخند!
به یک سلام !
به یک تعریف به یک تایید به یک تبریک …!!!
و ما چه بی رحمانه این دلخوشی های کوچک و ساده را از هم هم دریغ میکنیم و تمام محبت و دوست داشتن مان را گذاشته ایم کنار تا به یک باره همه آنها را پس از مرگ نثار هم کنیم…!!!
وقتی کسی در کنارت هست
خوب نگاهش کنبه تمام جزئیاتشبه لبخند بین حرف هایش
به سبک ادای کلماتش
به شیوه ی راه رفتنش ، نشستنش
به چشم هاش خیره شو
دستهایش را به حافظه ات بسپار
گاهی آدمها آنقدر
سریع میروندکه حسرت یک نگاه سرسریرا هم به دلت میگذارند
بی خبر از حال همدیگر خوابیدن چه سود!
بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود!
گر نرفتی خانه اش تا زنده بود!
خانه صاحب عزا تا صبح خوابیدن چه سود!
گر نپرسی حال من تا زنده ام!
بعد مرگم اشک و نالیدن چه سود!
زنده را در زندگی قدرش بدان!
ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود!
رنگ زندگی هر آدمی مثل رنگ چراغ راهنمای چهارراه میمونه ...
از تولد تا سن بلوغ سبزه ...
از سن بلوغ به بعد زرده و در حالت هشدار قرار داره و از اون به بعد هر لحظه باید مراقب باشیم
چراغ بعدی قرمزه و توقف ...
هر روز چراغهای زیادی سبز و زرد و قرمز میشن ... کاش درعوض شیون چراغ های قرمز دیگران، کمی هم بفکر چراغ قرمز خودمون بودیم ...
خوبِ من ، هنر در فاصله هاست ...
زیاد نزدیک به هم می سوزیم و زیاد دور از هم یخ می زنیم .
تو ، نباید آنکسی باشی که من میخواهم ، و من نباید آنکسی باشم که تو میخواهی .
کسی که تو از من می خواهی بسازی یا کمبودهایت هستند یا آرزوهایت .
من باید بهترین خودم باشم برای تو و تو باید بهترین خودت باشی و بشوی برای من ....
خوب ِ من ، هنرٍِِ عشق در پیوند تفاوت هاست و معجزه اش نادیده گرفتن کمبودها . . .
زندگی ست دیگر...
همیشه که همه رنگهایش جور نیست ،
همه سازهایش کوک نیست ،
باید یاد گرفت با هر سازش رقصید ،
حتی با ناکوک ترین ناکوکش،
اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن،
حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد،
به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند ،
به این سالها که به سرعت برق گذشتند،
به جوانی که رفت،
میانسالی که می رود،
حواست باشد به کوتاهی زندگی،
به زمستانی که رفت ،
بهاری که دارد تمام می شود کم کم،
ریز ریز،
آرام آرام،
نم نمک...
زندگی به همین آسانی می گذرد.
ابرهای آسمان زندگی گاهی می بارد گاهی هم صاف است،
بدون ابر بدون بارندگی.
هر جور که باشی...
دلم تنگ است!... چند روزي ست با خودم فكر مي كنم... هميشه خوبها زود مي روند! نه هرگز از ياد ، كه از ديده ي كوتاه بين ما... و آن وقت تازه مي فهمي چقدر دوستشان داشتي و چقدر از نبودنشان دلتنگ مي شوي... هر چند هم كه دير به دير و كوتاه مي ديديشان و شايد ماهها هم به يادشان نمي افتادي، اما خيال بودنشان آرامت مي كرده است!
وقتي يك روز چشم باز مي كني و مي شنوي كه ديگر او نيست! هر چند كمرنگ... هرچند دور... دلت تنگ مي شود! قلبت به درد مي آيد ... تا مدتها هر روز بوي خاطراتش در كوچه پس كوچه هاي دور ذهنت مي پيچد! و نبودنش چشمانت را باراني مي كند! با خود تكرار مي كني! لحظه ها را بايد بيشتر و بهتر زندگي كرد!
اين روزها حال آدمي را دارم كه اين گونه دلتنگ كسي ست! هر روز او به ذهنم مي آيد و بي اختيار قلبم آرام زمزمه مي كند: « چه حيف كه زود رفتي!» دلم واقعا برايت تنگ مي شود
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که میبینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)