خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 4 از 5 نخستنخست ... 345 آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 46 به 60 از 75
    1. Top | #46
      کاربر نیمه فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      افتخاری که من به خودم میکنم برمیگرده بهاول دبیرستان
      خواب بودم ،مدیر مدرسه زنگ زد گفت پسر مگ امروز امتحان عربی نداری؟
      با آرامش تمام گفتم نه! کی گفته؟ بعدش گفتم خدافظ شما.اونم گفت قربونت خدافظ!
      منم رفتم به ادامه خواب برسم که ...
      مامانم گفت مگه امروز امتحان عربی نداری؟!یعنی تو عمرم سوال به این وحشتناکی نفهمیده بودم!
      خلاصه یادم نمیاد چطور لباس فورمو پوشیدم ولی یادم میاد تا دم مدرسه با سرعت 200 مایل بر ساعت چطور دویدم.بله بعدش به المپیک دعوت شدم.

    2. Top | #47

      نمایش مشخصات
      از افتخارات دوران دبیرستانم این بود ک:
      هر جا سخن از دست کاری شدن کامپیوتر های مدرسه، رفتن ب حیاط پشتی مدرسه، گم شدن قفل در حیاط پشتی مدرسه، جیم زدن از کلاس، سرکلاس کتاب خوندن و اس ام اس بازی کردن، همکاری در فعالیت هایی مثل پنچر کردن ماشین مدیر مدرسه(هر4چرخ)-بستنی مالیدن رو کل ماشین ی معلم- تکون دادن نوشابه و بعد درخواست از ی دبیر برا باز کردنش- اطلاع داشتن از کلیه فعالیت های غیرقانونی بچه ها و.......... بود،

      نام من با افتخار می درخشــــید خخخخ
      Lady in Red

    3. Top | #48
      کاربر باسابقه

      Romantic
      نمایش مشخصات
      از افتخارات من کلاس سوم راهنمایی بودم از معلم عربیم بدم میمومد رفته بود پای تخته درس یاد بده.براش زبون در آوردم اونم برگشت یهو منو دید.زبونم کلا یخ کرد.خخخخخخ.همون جوری مونده بودم.اونم داشت به من زل میزد.ولی چون میخواست از بابام وام بگیره بهم احتیاج داشت چیزی بهم نگفت.

    4. Top | #49
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      سال دومی من کلا زبان ترم دوم رو به خاطر المپیاد و کار های پژوهشی و... سر کلاس زبان مدرسه نرفتم.معلمون بهم گفت مستمر بهت 12 میدم.
      سر امتحانات ترم دوم با دوستم کلی تقلب میکردیم. تنها امتحانی هم که تقلبمون رو فهمیدن زبان بود. مشاورمون هم که حسابی با هام لج بود گفت نمره 0.25 میده و کلن با هام لج کرده بود به طوریکه من رفته بودم مسئول زبان کل مدرسه رو راضی کردم از من و دوستم 2 نمره کم کنه و مشاورمون نذاشت و گفت باید 0.25 بدی.
      اقا بعد از اون رفتم اتاق مشاور یه مذاکره ساده کردم و کلا تحت تاثیر قرار گرفت و نوشته قرمز روی برگه من و دوستم بی اثر شد. مستمر و پایانیم 20 شد!

      - - - - - - پست ادغام شده - - - - - -

      تازه تو شورای مدرسه بودم. سر یه اردو که مکانش بد بود تو شورا مخالفت کردم. طبق انتظارم هم اردو لغو شدو هیچکی ثبت نام نکرد. بهم میگفتن تو خط دادی تا دانش آموزا نیان. باورتون نمیشه ولی یه مدت مدیر و دارودسته اش هی منو میبردن دفترشون و انواع شکایات مختلف علیه من میساختند. فکر کنم فکر و ذهنشون من بودم. انقدر به قدرت من ایمان آوردن سر اردوی بعدی رسما من رو بردن اتاقشون و با کلی پذیرایی ازم خواستن به بچه ها خط بدم رو اونا رو قانع کنم بیان اردو!!!!

      - - - - - - پست ادغام شده - - - - - -

      انتخابات شورا شرکت کردم. چهارسال بود انتخاب میشدم. دیگه مطمئن بودم کسی بهم رای نمیده ولی خب میخواستم به خودم ثابت کنم تواناییم تو این جور کارا چقدره. معلم ریاضی ریاضیاا وعده دو نمره در صورت انتخاب دوتن از بچه ها در انتخابات داده بود. یکی دیگه هم بود که 24000تومن هزینه انتخاباتی داشت و کلن تو کار التماس برای گرفتن رای بود. جوری با اقشار مختلف جامعه مذاکره کردم با اقتدار تو پایمون اول و تو کل مدرسه دوم شدم.

    5. Top | #50
      کاربر نیمه فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      یکی از افتخارات دوران دبیرستانم حرص دادن ناظممون بود.
      ی بار زنگ ورزش مسابقه هندبال داشتیم منم مث دروازبانای مشهور پریدم توی دروازه گفتم من دروازه بان چند دیقه مونده بود بازی تموم شه که دیگه خیلی خسته شده بودم بچه ها هیچ گلی نتونسته بودن بزنن که یکی از بچه ها چنان توپو شوت کرد که خورد به دستم مچ دستم در رفت:yahoo (19):دستم چنان باد کرده بود که نگو رفتم پیش ناظممون گفتم میخوام بزنگم مامانم بیاد منو ببره اونم نذاشت آخه امتحان فیزیک داشتیم:yahoo (2):منم ک حرف گوش کن با گوشی یکی از دوستام زنگ زدم مامانم اومد منو برد فک کنم ناظممون تو دلش چند تا فحش بهم داد

    6. Top | #51
      کاربر باسابقه

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      یکی دیگر از افتخارات دوران دبیرستان اینه که جلوی کل مدرسه آهنگ خوندم
      و جلوی مدیر و معلما
      جشن 22 بهمن بود....
      من میخوندم دوستم ویولون میزد
      این واقعا افتخار بود
      یکی دیگشم اینه که جلو مدیرمون صدا عروسک در آوردم آخه قشنگ میتونم مثه آلوین و سنجاب ها حرف بزنم ... دیگه بچه ها زورم کردن جلو مدیرمون اونطوری حرف بزنم اونم تو اتوبوس که داشتیم از اردو بر میگشتیم |||
      I love all the stars in the sky, but they are nothing compared to the ones in your eyes

      Hesam

    7. Top | #52
      کاربر نیمه فعال

      bazande
      نمایش مشخصات
      یکی از بزرگترین افتخاراتم در طی دوران تحصیلم اینه که 3 بار از مدرسه فرار کردم...آخه معلمامون جلسه داشتن تا آخر وقت معاونمون نمیذاشت بریم خونه منم فرار کردم
      هیچکس نفهمید

    8. Top | #53
      کاربر نیمه فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط sheida khanume gol نمایش پست ها
      یکی از بزرگترین افتخاراتم در طی دوران تحصیلم اینه که 3 بار از مدرسه فرار کردم...آخه معلمامون جلسه داشتن تا آخر وقت معاونمون نمیذاشت بریم خونه منم فرار کردم
      هیچکس نفهمید
      خوش ب حالت ما اگه ی قدم از در مدرسه دور شیم چون سنسور داره ی صدایی میکنه که همه می فهمن:yahoo (2):

    9. Top | #54
      کاربر نیمه فعال

      Tajob
      نمایش مشخصات
      از افتخارات من وبچه هامون تو مدرسه اینه
      که همه زنگامون زنگ ورزش بود حتی فیزیک
      یه بار مدیر اومده بود سر کلاس ومیگفت که من به دانش آموز رشته ریاضی اونم پیش دانشگاهی چه جوری بفهمونم که حداقل زنگ فیزیک تو حیاط نباشید
      وجدانا تا حوصلمون سرکلاس سر میرفت میپیچوندیم درسو وسراغ حیاط میرفتیم ویا فوتبال و یا پینگ پینگ یا والیبال بازی می کردیم
      یه بار درس فیزیک یا ریاضی ( یادم نمیاد کدوم درس بود ) پیچونده بودند و تو اتاق پینگ پنگ داشند بازی میکردند یکی از بچه ها خم شد توپ پینگ پنگ رو از رو زمین برداره موقع پاشدن سرش خورد به پنجره و سرش شکشست
      بعد رفته بودیم دفتر برا پانسمان کردن کلش بعد معاون تعجب کرده بود فکر میکرد تو کلاس سرش شکسته شده و سوال میکرد چه جوری تو کلاس وسط درس سر این شکسته شده
      بعد یه دفعه ای یکی گفت کلش تو اتاق پینگ پنگ شکسته . معاون بازم تعجب کرده بود میگفت وسط درس به این مهمی اونم تو این موقع سال شما چرا به جای شنیدن درس دارین از کلاس فرار میکنین
      تو فرار کردن از مدرسه هم کلا روش های جدید ومدرنی داشتیم کیفامون رو از پنجره پرت میکردیم تو حیاط و بعدش میرفتیم تو حیاط که از مدرسه در بریم
      اگر کسی بود مثلا معاونی یا مدیری بود به ما گیر بده و بگه چرا با کیف تو حیاط هستید میگفتیم بچه ها کیفمون رو برای لش بازی انداختن تو حیاط و اومدیم کیفمونو ببریم کلاس. واگر هم کسی نبود که ببینه ما داریم از حیاط در میریم تو جیم ثانیه استارت میزدیم و تا شعاع یک کیلومتری مدرسه با آخرین سرعت میدویدیم تا کسی ما رونبینه
      یه بار هم پشت حیاط قایم شده بودیم تا وقتی که همه رفتن سرکلاس ما بیرون بمونیم و با بچه های اون کلاس که ورزش داشتن فوتبال بازی کنیم ولی نمیدونم چه جوری معاون فهمیده بود که ما قایم شدیم یه دفعه ای بی خبر اومد تو حیاط و مارو غافلگیر کرد و افتاد دنبال یکی از بچه ها من هم تا دیده دم حواسش پیش اونه فوری پیچوندم رفتم سر کلاس و انگار انگار که دو دقیقه پیش تو حیاط بودم
      یه بار هم با بچه ها هماهنگ کرده بودیم که یکی از بچه ها وقتی که زنگ حورد تو حیاط منتظر وایسته تا وقتی ما رفتیم سر زنگ شیمی ( تو آزمایشگاه ) بیاد دم در کلاس و به معلم بگه که معاون به خاطر یه کاری گفته برو فلانی هم صدا کن بیاد کارش دارم. اون بچه که بیرون بود چنددقیقه بعد از زنگ و اومدن معلم اومد در کلاس و یکی از بچه ها رو اسمش رو گفت و معلم هم اجاز داد بره بیرون . اون بچه هم که رفته بود بیرون به همراه اون یکی بچه که اومده صداش کرده بود چند دقیه بعد اومدن دم در که اسم من و یکی دیگه رو بگن و تا حرفشون رو زدن معلم گفت یعنی چی من الان دارم درس میدم وایستا تا بیام دفتر ببینم چه خبره کی با بچه های کلاس کار داره . همین که اینو گفت اون دو تا بچه گفتن هیچی آقا . معاون به ما گفته اگر معلم نزاشت اشکال نداره خودتون برگردید . معلم هم گفت باشه.
      یه بار دیگه هم داشتیم تو کلاس گچ بازی میکردیم و خلاصه هر چی دم دست بودمیکوبیدیم تو سر همدیگه من که ته کلاس نشسته بودم چند تا گچ پرت کردم طرف یکی از بچه ها بعد هم با یه سیب گندیده کوبیدم تو سرش. اونم که درست دم در کلاس و پشت به ورودی در کلاس واستاده بود یه گچ کامل و بزرگ برداشت تا پرت کنه طرف من وداشت بلند داد میزد که بگیر این گچو الان با گچ میکوبم تو سرت .نگو که قبلش مبسر به معاون خبر داده بود معاون هم ناگهانی اومد سرکلاس اون بچه هم که داشت گچو پرتاب میکرد طرف من همین که گفت بگیر گچو که اومد یه دفعه ای معاون با یه اردنگی زد پشتش و بعد یه پس گردنی زد بهش بعد از کلاس انداختش بیرون وگفت برو دم دفتر وایستاوبعد به من هم گفت تو هم برو دم دفترواستا تا بیام
      خلاصه بعد چند دقیه اومد دم دفتر و چون من بچه منظبطی قبل از این ماجرا بودم وپام هم به دفتر باز نشده بود کاری با من نداشت ولی چون اون یکی بچه از اراذل کلاس بود افتاد به جونش و دو سه مرتبه چپ و راست و لگد **** کردتا این که این قدر قضیه جدی شد که دیگر معاونین به همراه مدیر اومدن . بعدش هم به ما گفت حق رفتن به کلاس رو ندارین و تا رنگ آخر دم دفتر وواستین .ماهم بعد از یه زنگ پیچوندیم رفتیم تو حیاط و تا زنگ آخر داشتیم فوتبال و والیبال بازی می کردیم. اتفاقا زنگ آخر معاون داشت از تو حیاط رو میشد ما رو مشغول فوتبال دید ولی چیزی نگفت دیگه

      آره بچه ها ما چنین نخبه هایی بودیمو تازه این شمه ای از نبوغغ ما تو افتخار آفرینی بودو تو دبیرستانمون و تا چندین سال هم فکر نکنم چنین نخبه هایی تو هیچ جایی بتونم مشاهده کنم
      ویرایش توسط ehsan123dg : 14 تیر 1393 در ساعت 06:03

    10. Top | #55
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      از افتخارات دوران دبیرستانم اینکه هر وقت قرار بود کارنامه های ماهانه یا نیم سال رو بدن میرفتیم کنتور برق مدرسه رو قطع میکردیم خخخخخ اولا نمی فهمیدن ولی بعدنا تا برق میرفت سریع میرفتن کنتورو چک میکردن خخخخخ
      یه بارم یکی از بچه ها ترقه پیازی زد وسط حیاط و فرار کرد :yahoo (94): بعدشم کلاس منفجر شد و تعطیل کردیم رفتیم
      پاسخ به سوالات سربازی

    11. Top | #56

      Na-Omid
      نمایش مشخصات
      من زیاد افتخارات کسب کردم
      خوبش اینه که رتبه اول تو فوتسال کسب کردیم به لطف من :yahoo (4):
      زیاد خوبش اینه
      1 یه بار تخته پاک کنم گذاشتم بالای در بعد ک معلم در باز کرد روش کلن گچی شد نامردا گفتن کاره صحراس بعد هیچی دیگ دو روز اخراجم کردن
      2یه بارم یادش بخیر ادمس چسوبندم رو صندل معلم ( اما تونست پاکش کنه )
      3اینم با اینکه بی ادبیه اما میگم تو حساط بودیم زنگ تفریح با دوستم داشتیم شوخی میکردیم بعد من دوییدم ک از پشت بزنمش با ناظم اشتباه گرفتمش کوبیدم پشت ناظم هیچوقت از یادم نمیره قیافم این شکلی شده بود هیچی دیگ بابام اومد مدرسه پدرمو در اوردن
      لامصبا
      جونی نیست
      انگار نوری نیست


    12. Top | #57
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      از افتخاراتم اینکه تو فرم معرفی اولیا شماره خودمو نوشته بودم, بعد غیبت های مکرر و بی انظباطی های فراوان! وقتی که میخواستن تماس بگیرن با پدر محترم زنگ زدن من جواب دادمو مجبور شدم ترم دوم مدرسرو عوض کنم!!!


    13. Top | #58

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      اینقدر زیادن که نمیشه گفت:yahoo (4):
      باران خیال تو آخر می کشد مرا …
      ای کاش بر تن خـیسم چتر میشدی

    14. Top | #59
      کاربر نیمه فعال

      Maghror
      نمایش مشخصات
      یکی از افتخارات برنده شدن تو برنامه نویسی بود......
      آن قدر براي ديگران خوب باش که بزرگترين تنبيهت براي ديگران گرفتن
      خودت
      از آن ها باشد .

    15. Top | #60
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      از افتخارات دبیرستان سال سوم اینه که سرزنگ ناهار بودیم تو حیاط با بچه ها یکی از دبیرا ازدور دوستمونو صدا زد وقتی دوستمون رفت ما هم یه تیکه از غذاشو که دقیقا قاشقش اونجا بودو نمک ریختیم یه عالمه...
      البته دقیق یادم نمیاد نمک بود یا فلفل ولی فک کنم همون نمک بود..
      خیلی هم طبیعی...
      وقتی برگشت ما هم خیلی ریلکس نشسته بودیم اخه قبلشم گفته بود امروز غذای موردعلاقشو اورده
      هیچی دیگه بیچاره برگشت ماهم که ریلکس نشسته بودیم قاشقشو گذاشت تو دهنش اولش همونجوری موند انگار متوجه نشده باشه بعد یه دفعه ای بلند شد رفت سمت سطل آشغالی..
      و شد آنچه شد
      البته ما فقط همون قاشق و نزدیکای قاشقو اونجوری کردیم ولی بنده خدا وقتی برگشت جرئت نمیکرد بقیه غذاشو بخوره... باترس می خورد..
      هیچی دیگه ما هم کلی خندیدیم..حال داد..
      همیشه یادتان باشد که وضعیت کنونی شما..
      سرنوشت نهاییتان نیست..
      روزهای خوب خواهند آمد


    صفحه 4 از 5 نخستنخست ... 345 آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن