افتخاری که من به خودم میکنم برمیگرده بهاول دبیرستان
خواب بودم ،مدیر مدرسه زنگ زد گفت پسر مگ امروز امتحان عربی نداری؟
با آرامش تمام گفتم نه! کی گفته؟ بعدش گفتم خدافظ شما.اونم گفت قربونت خدافظ!
منم رفتم به ادامه خواب برسم که ...
مامانم گفت مگه امروز امتحان عربی نداری؟!یعنی تو عمرم سوال به این وحشتناکی نفهمیده بودم!
خلاصه یادم نمیاد چطور لباس فورمو پوشیدم ولی یادم میاد تا دم مدرسه با سرعت 200 مایل بر ساعت چطور دویدم.بله بعدش به المپیک دعوت شدم.