اگه از الآن بخونی میشه...میتونی
نزدیک دقیقه چهل و پنجه!همه خسته شدن.واسه هیچکس دیگه رمقی نمونده.تیم رقیب خیلی قوی تره.یکی از بچه ها از خستگی نشسته روی زمین.یکی اون طرف زمین خم شده و دست گذاشته رو زانوش و نفس نفس میزنه.تازه نیمه اوله و تیم دوتا گل عقبه.بچه ها از تک و تا افتادن.خدا رحم کنه به نیمه دوم.
مربی اما مثل اسپند روی آتیش میمونه.مرتب بالا و پایین می پره و حرص می خوره.با این تحرکی که داره اگه خودش بره توی زمین حتما یک گلی میزنه!اما بچه ها دیگه نای بازی کردن ندارن. از اول هم معلوم بود حریف خیلی از اون ها قوی تره.سووووت....
بچه ها همه روی صندلی های رختکن ولو شدن.یاس و ناامیدی بدجوری روی تیم سایه انداخته.هیچکس حتی حوصله حرف زدن رو هم نداره.مربی با عصبانیت در رو باز میکنه در محکم می خوره به دیوار و صداش باعث میشه همه بچه ها یکه بخورن.شروع میکنه به داد زدن بدجوری شاکیه.از این که بچه ها مثل همیشه نیستن از اینکه از تمام توانشون استفاده نمیکنن.از این که حریف رو زیادی قوی فرض کردن.اعتقاد داره که بچه ها از لحاظ روحی باختن نه از لحاظ تاکتیکی و تکنیکی.اینکه هنوز یک نیمه باقی مونده و این که یک نیمه وقت زیادیه و اگه تیم حریف تونسته توی یک نیمه2تا گل بزنه چرا ما نتونیم؟ این که میشه جبران کرد و این که تا حالا خیلی پیش اومده که تیمی توی نیمه اول 2یا 3گل عقب باشه و نیمه دوم بیاد و نتیجه رو به تساوی بکشونه.....
کم کم رنگ و بوی امید به جو رختکن برمیگرده.چهره بچه ها کم کم عوض میشه.دوباره انگیزه رو میشه توی چهره شون دید.بعضیها اخماشون میره تو هم.بعضی ها دندونهاشون رو به هم فشار میدن چندتایی شون زودتر از صندلی بلند می شن و می خوان سریع تر برن توی زمین.هنوز یه نیمه مونده.می شه جبران کرد.....
.....سووووت......نیمه دوم تموم شده.بچه ها بازی رو 3بر2 بردن.همون نتیجه ای که مطمئن بودن میگیرن.بازیکن های تیم حریف همه مات و مبهوت روی زمین نشسته ان.دو سه تاشون اشک میریزن.باورشون نمی شه این تیم همون تیم اوله....
این که گفتم داستان نبود.واقعی بود.از همین کشور خودمون.از همین لیگ برتر.اسم تیم رو نمیگم. ولی اگه یک کم فکر کنی حتما میشناسیش!
مدیر مدرسه تهدید کرده بود که رتبه های آخر رو اخراج میکنه.آخه مدرسه یکی از بهترین مدارس ایرانه.آخه امسال بچه ها سال سوم ان و اگه دانش آموزای درس نخون و تنبل بیان پیش دانشگاهی حتما توی کنکور رتبه خوبی نمیارن.آخه مدرسه هر سال آمار رتبه های قبولی های کنکورش رو اعلام میکنه.آخه این آمار روی اعتبار مدرسه خیلی تاثیر داره.الکی نیس که!
اون توی مدرسه رتبه آخر میشه.مدیر با کمترین گذشتی از مدرسه اخراجش میکنه.این مدرسه که جای بچه های خنگ و درس نخون نیست.یازده ساله درست و حسابی درس نخونده.بدیهیه که امسال هم اوضاع همونطوریه.
اما اون بهش برمیخوره.چرا همه فکر میکنن اون خنگه؟؟چرا همه اونو به عنوان یک آدم درس نخون میشناسن؟؟؟درسته یازده سال درس نخونده اما یک سال دیگه مونده.پیش خودش فکر میکنه که یک سال وقت زیادیه.خیلی زیاد.اگه بخواد حتما میتونه ضعف های سال های گذشته رو هم جبران کنه.تصویر مدیر مدرسه و فریاد های اون همش تو مخش رژه میره.....
نتایج کنکور رو اعلام میکنن.صبح از خواب پا میشه.می ره توی پارک کمی ورزش کنه بعد در کمال آرامش قدم زنان میره سمت دکه ی روزنامه فروشی.به روزنامه نگاه میکنه.عکسش رو به عنوان نفر اول رشته ریاضی توی صفحه اول روزنامه انداختن.همون نتیجه ای که مطمئن بود حتما بدست میاره.بدون اینکه روزنامه رو بخره قدم زنان و در کمال آرامش راه میفته به سمت خونه....
این که تعریف کردم داستان نبود.واقعی بود.از همین کشور خودمون.همین کنکور سراسری.اسم اونو نمیگم ولی اگه یکم فکر کنی حتما میشناسیش!
رتبه اش توی رشته ریاضی 2رقمی شده!اما موعد سربازی اش گذشته بود.نمیتونست توی رشته ای که قبول شده درس بخونه.باید می رفت سربازی.قانون قانونه دیگه!حتی اگه برخلاف میل آدم باشه.فکر کن!یک سال زحمت و تلاش همش دود می شه میره هوا!با کمال بی میلی می ره سربازی.دوسال!
نزدیک های بهمن سربازی اش تموم میشه.برمیگرده خونه.اما با انگیزه و انرژی.اون باید با سرنوشت بجنگه!سرنوشت از پیش تعیین شده ای وجود نداره!درسته که همه رقبا از اول سال بکوب درس خوندن،ولی پنج ماه هم فرصت کمی نیست!
در دو رشته ثبت نام کرده.شاید توی یکیش رتبه خوبی بیاره.به هر حال تمام تلاشش رو میکنه.این تنها کاریه که از دستش برمیاد.امید به خدا....
رتبه های کنکور رو اعلام کردن!توی هردو رشته نفر اول کشور شد!!!این که گفتم داستان نبود واقعی بود.از همین کشور خودمون.همین کنکور سراسری.اسمشو نمیگم.ولی اگه یه کم فکر کنی حتما میشناسیش!!!
نوبت اول تموم شده.تا حالا اونجوری که باید درس نخونده.ولی تازه فهمیده این شرایط نیست که نتیجه هارو رقم میزنه.بلکه امید،تصمیم و تلاش به ترتیب بازیگران اصلی نقش موفقیت هستن.می خواد عزمش رو جزم کنه و از فرصت باقی مونده خوب استفاده کنه.مطمئنه که حقش خیلی بیشتر از این حرفاست.میدونه ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه اس.می دونه خیلی ها با شرایط بدتر تونستن.پس چرا اون نتونه؟؟از ته قلبش ایمان داره که موفق میشه.پس شروع میکنه و لحظه شماری میکنه برای لحظه اعلام نتایج.....
این که گفتم داستان نیست.فقط یه پیش بینیه.درباره فردی از همین کشور خودمون.همین شهر خودتون،که داره واسه کنکور خودشو آماده میکنه.اسمشو نمیگم.ولی اگه یه کم فکر کنی حتما خوب میشناسیش!
منبع: مقدمه کتاب فیزیک پیش2 خیلی سبز. واقعا دمش گرم آقای نوکنده!