سرانجام عشق از نوع خیابونی !
این مدلیشو دیگه ندیده بودیم خخخ
من سرم توی کار خودم بود ….بعد یه روز یه نفر رو دیدمما اوقات خوبی با هم داشتیم
من یه کادو مثل این بهش دادموقتی اون هدیه من رو پذیرفت ، من اینجوری شدم!ما تقریبا همه شب ها ، با هم گفت و گو می کردیمو این وضع من توی اداره بودوقتی همکارام من و اونو دیدند، اینجوری نگاه می کردندو من اینجوری بهشون جواب می دادماما یروز، اون یک گل رز مثل این داد به یه نفر دیگهو من اینجوری بودمبعدش اینجوری شدمبله .. آخرش به این حال و روز افتادم