خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
    نمایش نتایج: از 16 به 24 از 24
    1. Top | #16
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      Mariz
      نمایش مشخصات



      نینوا! امانت دارى کن


      آسمان چه خون رنگ است! زمین چه بى تابانه چونان گهواره کودکى گریان، زیر پایمان تکان مى خورد و مى لرزد! اینک، هنگامه اى شگرف است. ندیده بودیم مرغان هوایى را که این گونه دردمندانه در این آسمان سرخ، پر و بال بزنند و ناله شان به گوش همه تاریخ برسد.

      فریادى بلند از فراسوى زمان به گوش مى رسد. کسى انگار بر مرگ فرزند آدم مى گرید...!

      نینوا! همدردى کن با کودکانى ناآرام؛ با زنانى که به خود مى پیچند از درد فراق؛ با زینب علیهاالسلام، که در این چهل روز، مرگ را هزار باره، با چشم خود دید و صبورى پیشه کرد.

      نینوا! امانت دارى کن. خون مقدسى از شاهرگ هستى، بر خاک تو ریخته است.


      بدن مقدسى از عرشى ترین پاکان، بر خاک تو، زیر سُمّ سنگى اسبان، لگدمال شده است. امانت دارى کن و مگذار طوفان فراموشى و مرگ، خاطراتت را برباید!


      نینوا! فریادت را آزاد کن؛ بگذار همه آدمیان بدانند این، کاروان حسین علیه السلام است که پس از چهل روز، آمده است به زیارت مولا؛ آمده است تا شکایت خود را در گوش تو زمزمه کند.


      نینوا! از این پس تو خاک خونین و رمزآلودى هستى که پرچم جاودانگى را بر آن نصب کرده اند... بمان تا ابد!




      شاید کربلا دیگر هیچ زمان قرص کامل ماه را نبیند؛ از وقتى سر بریده خورشید بالاى نیزه رفت، شرم دارد لبانش را بر جاى بوسه زینب بگذارد


      اربعین واقعه



      چهل شب است که آسمان براى صورت خونین آینه مى گرید؛ درست مانند دیده مرطوب فرشتگانى که از نداى نصرت خواهى امام شان جا ماندند و حسرت حمایت از ولىّ خدا، بر سپیدى بال هایشان، گرد اندوه و بى قرارى پاشیده است.

      شاید کربلا دیگر هیچ زمان قرص کامل ماه را نبیند؛ از وقتى سر بریده خورشید بالاى نیزه رفت، شرم دارد لبانش را بر جاى بوسه زینب بگذارد.


      امشب، اربعین واقعه است و زمین، حزین تر از همیشه، از طنین نوحه آدم علیه السلام در خود مچاله شده است.


      این شب ها مدام نغمه آدم در گوش «صفا» پرپر مى زند. گویى چهل روز است سر بر سجده توبه دارد و آهنگ غم زده ی مویه هایش، چهار ستون کائنات را به لرزه وامى دارد. او توبه مى کند، ولى فرزندان مطرود قابیل، سر بریده یحیى علیه السلام را در میان تشت زرین نهاده است.


      او ضجه مى زند، ولى نسل شیطان زده اى، ننگ کشتن سرور جوانان بهشت را بر دامن شرافت آدمى نشانده اند.


      به این مى اندیشم که اگر حضرت آدم علیه السلام تنها به سبب یک لحظه وسوسه انگشتانش براى چیدن میوه ممنوعه، از بهشت خدا بیرون شد و تا چهل روز به درگاهش استغاثه برد، پس تاوان کشتن ولىّ خدا و پسر رسولش را چگونه مى توان پرداخت؟!
      باید انداختش دور...همین.

      قلب آهنی
      ویرایش توسط Amiir : 02 دی 1392 در ساعت 18:04

    2. Top | #17
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      Mariz
      نمایش مشخصات




      در سوگ اربعین



      صدای پای اشتران از دل كویر می‎آید. كاروانی خسته و غم‎دیده و محزون هر كسی سر به کنج كجاوه گذاشته و آرام آرام می‎گرید، باد با رقص جنون‎آمیز خود شن‎های صحرا را پا به پای خود به وجد آورده و به آسمان می‎برد.

      صدای زوزه باد هر از گاهی مصیبت‎دیدگان را از دل دریای غم بیرون می‎آورد.

      آری، كاروان اُسراء اینك به سمت مدینه باز می‎گشت، مدینة النّبی كه اینك محزون و داغدار پسر پیامبر بود.
      هنگامی كه كاروان به دوراهی عراق و مدینه رسید، ناگهان نسیمی از جانب كربلا دختر امام حسین (علیه السلام) را متوجّه خود كرد.

      آه چه لحظه‎ای بود، صدای شیون او بلند شد و همه را متوجّه خود نمود همگی مست نسیم كوی حسین (علیه السلام) گشتند.

      با هم به ساربان گفتند كه ما را از دشت كربلا و مزار یار عبور ده.

      قافله مسیر خود را تغییر داد. زمان فراق دیگر به سر آمده بود و عاشقان به كوی معشوق نزدیك می‎شدند.
      هر چه این فاصله كمتر می‎شد بر شور و افغان كاروان افزوده می‎گشت.

      هنگامی كه آن پروانگان به مدفن خورشید رسیدند از روی ناقه‎ها همچون برگ خزان خود را به زیر افكندند.

      هر كس قبر عزیزی را در آغوش گرفت صدای فغان و ناله در تمام صحرا مستولی گشت. جابر بن عبدالله انصاری نیز كه در اربعین به كربلا رسیده بود، با داغدیدگان هم ناله شد.

      یكی می‎گوید: همین جا بود كه عزیز خود را از دست دادیم.

      یكی دیگر می‎گوید: همین جا بود كه خیمه‎های ما را آتش زدند و اموالمان را غارت كردند.

      آه همین جا بود كه شمر با شمشیر سر از بدن حسینم جدا ساخت.
      وای عمویم، این جا بودكه او را به شهادت رساندند.

      وای پسرم علی اصغر. صدای جانسوز رباب شور دیگری به این مرثیه‎خوانی می‎داد. او سخت می‎گریست، خدا این جا بودكه با تیر سه شعبه گلوی كوچك اصغرم را هدف گرفتند.

      آری هر كسی به نحوی از دل غم دیده‎اش عقده‎گشائی می‎كرد.

      در این اثنا بی‎بی زینب كبری (سلام الله علیها) خود را تمام قد بر روی قبر برادر انداخت و با اشك و آه و صدای محزون گفت:
      ای وای برادرم حسین جان، ای وای محبوب دل پیامبر خدا، ای فرزند مكه و مِنا. ای پسر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و ای فرزند علی مرتضی (علیه السلام).
      ای برادر، شرمنده‎ات گشتم که نازدانه‎ات رقیه را در خرابه شام جا گذاشتم .
      ای برادر، اگر اینجا نامحرم نبود، جای تازیانه و سنگ‎ها را به تو نشان می‎دادم.
      ای برادر ما را خارجی خواندند و از بالای بام‎ها بر ما سنگ زدند و بر رویمان خاك و خاكستر پاشیدند.
      ای عزیز مادرم ای میوه قلبم و ...

      ناگهان زینب بی هوش شد و به زمین افتاد.
      باید انداختش دور...همین.

      قلب آهنی
      ویرایش توسط Amiir : 02 دی 1392 در ساعت 19:57

    3. Top | #18
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات


      ان شاءلله که ما رو هم از شیعیان دلشکسته بدانید

      چقد مظلومیتت زیاد و چقد غمت بزرگ است اقا جان






    4. Top | #19
      کاربر اخراجی

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      1_17.jpg

    5. Top | #20
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نذر کردم بعد کنکور اگه رشته و دانشگاه مورد علاقم و بیارم...
      اربعین وهرسال پیاده برم
      فک کنم نذر خیلیا باشه :(

      یه سوال:نظام وظیفه اجازه خروج و تا پایان خدمت نمیده؟؟؟
      خوشا دیدار ما در خواب ...

    6. Top | #21
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات

    7. Top | #22
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      ای تشنه شهید سر بریده
      دل از سر از پسر بریده
      یا حسین

    8. Top | #23
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات

      دوستانم آمده‌اند و من به تک تکشان سفارش کرده‌ام که سلام شکسته‌ام را به تو برسانند و هق‌هق گریه‌ه‏ایم را
      ما از راه جامانده‌ایم نه از تو...
      ما مساکین را از در احسانت رد نکن که زمین‏گیر دلمان نشویم...
      ما اگر مانده‌ایم، از تو نمانده‌ایم، از راه مانده‌ایم...
      ما مانده‌ایم تا اگر اجازه بدهی، اگر جور کنی در اربعین بعدی به استقبال زینب بیاییم...
      اگر راه بدهی.‌..


      فایل پیوست 45314

    9. Top | #24
      کاربر نیمه فعال

      daram-mimiram
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Amiir نمایش پست ها
      خودم آمدم انگار تویی در من بود این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود






      چهل روز گذشت...

      چهل روز گذشت. نه اشک‏ها در چشم دوام آوردند، نه حرف‏ها بر زبان! روایت درد، آسان نیست. خاک‏های بیابان می‏دانند که سیلی آفتاب یعنی چه؟


      تشنگی را باید از ریگ‏های ساحل پرسید تا بگویند آب به چه می‏ارزد؟


      هم کوفه از سکوت پر بود و هم شام. تنگ راه‏های شام، انتظار کشیدند تا صدای قدم‏های کسی بگذرد و دریغ! مسلمانان شهر بیگانه‏اند، غریبه‏اند با

      برادران خویش! حرف‏ها فاسد شده‏اند پشت میله‏های زندان سینه‏ها. دستی بیرون نمی‏آید که سلامی را پاسخ دهد. فریاد را از قاموس کوفه و شام

      ربوده‏اند. اراده‏ها را چپاول کرده‏اند. دست‏ها را بریده‏اند. به آدم‏ها یاد داده‏اند خم و راست شوند. کسی نمی‏داند شجاعت چیست و جوان‏مردی را با کدام

      قلم می‏نویسند؟ چهل روز گذشت؛ نه از آب خبری شد، نه بابا! آسایش از فراز سرمان پر کشیده بود. چشم‏هایمان به تاریکی خرابه عادت کرده بود.

      اشک‏هایمان را چهل روز است که نشسته‏ایم! چهل روز است که از پا ننشسته‏ایم. زنجیر بر دست‏هایمان نهادند و در میدان‏های شهر گرداندند؛ غافل که

      چلچراغ را به دیار شب می‏برند. خواب کودکانمان را آشفتند تا بر مصیبت‏مان بیفزایند؛ غافل که ما صبر را سال‏هاست می‏شناسیم؛ ما صبر را در خانه

      علی علیه‏السلام آموخته‏ایم.
      از دشنه و دشنام کم نگذاشتند. از «گرد و خاک کردن» کم نگذاشتند تا حقیقت پاکی‏مان پوشیده شود؛ ولی چه باک!

      حقیقت، بی‏نیاز از این گرد و خاک کردن‏هاست. حضرت دوست اگر با ماست، چه باک از این همه دشمنی! زبان‏ها را

      دستور به سکوت دادند؛ ولی آنچه البته نمی‏پاید، سکوت است.


      قلب‏ها را نتوانستند باز دارند از اندوه.


      مغزها را نتوانستند باز دارند از تأمل.

      خطبه‏های زین العابدین علیه‏السلام قیام کرده بود و قد برافراشته بود در جمعیت تا پیام‏رسان خون تو باشد.

      طنین شهادت تو، پرده‏ها را لرزاند، ریسمان‏ها را گسیخت و قلب‏ها را گشود؛
      چهل روز گذشت. اما چهل سال دیگر چهارصد سال،... هم بگذرد، صدای

      «هل من ناصر» تو بی‏جواب نخواهد ماند.

      روزگار این چنین نخواهد ماند دولتِ ظالمین نخواهد ماند


      قرن‏ها می‏روند و می‏آیند پرچمت بر زمین نخواهد ماند


      من همان زینبم!
      هرچقدر بگذره مردم ایران تاریخشونو فراموش نخواهند کرد ...
      ایران ، فدای اشک و خنده ی تو ، دل پر و تپنده ی تو ، فدای حسرت و امیدت ، رهایی رونده ی تو ، رهایی رمنده ی تو ...
      ایران ، اگر دل تورا شکستند ، تو را به بند کینه بستند ، چه عاشقان بی نشانی ،که پای درد تو نشســتند ...
      کلام شد گلوله باران ، به خون کشیده شد خیابان ، ولی کلام آخر این شد : که جان من فدای ایران ... تو ماندی و زمانه نو شد ، خیال عاشقانه نو شد ، هزار دل شکست و آخر ، هزار و یک بهانه نو شد ...

    صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن