خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
    نمایش نتایج: از 16 به 29 از 29

    موضوع: خودکشی

    1. Top | #16
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      چقدر بعضيا حتى از دور هم ترسناكن…

    2. Top | #17
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      فک کنم خودشو کشته چون تاپیکو ساعت ۴ صبح زده و دیگه چیزی نگفته خدابیامرز ادم *** بود
      💎
      ویرایش توسط Araz : 05 خرداد 1402 در ساعت 12:32 دلیل: ادب رو رعایت کن

    3. Top | #18
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      خب ببین علاقه انقدرا هم مهم نیست مثلا تو ۳۰ ساگی تو پول رو به علاقه ترجیح میدی البته الان احتمال زیاد همینه فقط یکم برات شاید پذیرفتنش سخت باشه.فشار و استرس زیادی رو احتمالا بخاطر کنکور تحمل میکنی ولی بدون فقط تو نیستیقدت هم خیلی مناسبه بنظرم،ورزش های کششی انجام بده،اگه قوز داری اصلاح کن یه چن سانتی بلند تر میشی،و در اخر همین الانم تو یه چند سانت ازم بلند تری

    4. Top | #19
      کاربر اخراجی

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات

    5. Top | #20
      همکار سابق انجمن
      کاربر برتر
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      اون چیزی که من از حرفای شما برداشت کردم،درست یا غلط این طوری به نظرم میرسه که...
      شما دقیقن خودتون هم نمی دونید دوست دارید زندگی تون چه جهتی داشته باشه
      شما یه نفرید نمیشه همه چی رو بخواید با هم داشته باشید که
      از یه طرف میگید پزشکی از یه طرف حرف از کیهان شناسی می زنید.هنوز درگیر کنکورید ولی نگران اپلای شدن یا نشدن هستید.خوبه که دغدغه آینده رو داشته باشید ولی نه به این شکل و توی موقعیت نادرستش.
      بشینید اول با خودتون کنار بیاید و ببینید برآیند علاقه،استعداد و.. چیه و واقعن کدوم رشته رو توی کنکور می خواید شرکت کنید و به امید کدوم رشته دانشگاهی.الان دقیقن تو سه راهی انسانی،تجربی و ریاضی هستید
      با خودتون که کنار اومدید می تونید با خانواده تون هم صحبت کنید مثل یه بزرگسال...اونجوری شاید بشه با حرفاتون کنار بیان.
      یه چیزاییم گفته بودید در مورد حرف فامیل وتمسخر و این چیزا...دو حالت داره یا این که حساس شدید رو همه چی به دلیل فشارهایی که از همه طرف روتون هست و یادتون رفته سطح فرهنگ اکثر افراد جامعه در چه حدیه و یه جورایی باید به این عادت داشت به این که یه سری ها مثل آینه ی ... باشن! و یا اینکه فامیل هاتون به شدت آدم های سمی هستن و بازم کلا بی خیالشون.شما مسئول رفتار اون ها نیستید
      وقتی که اهدافتون رو مشخص کردید و فهمیدید کجایید و تقریبا به کجا می خواید برسید توی یکی دوسال آینده این جوری ذهنتون آروم تر میشه وهر چیزی از بیرون به راحتی نمی تونه بهمتون بریزه.
      فکر کردن زیادی به آینده دورخودش ناامیدی و افسردگی به همراه میاره

      اینجا اصلن فضای مناسبی برای زدن این حرف ها نیست،نمکدون بازی های یه سریا رو هیچ جوره نمیشه جلوشو گرفت.
      این که به یه روان شناس کاربلد مراجعه کنید می تونه مفید باشه.هم تو زمینه مشاوره و تصمیم گیری هم توی زمینه افسردگی تون
      ویرایش توسط Wonderland : 05 خرداد 1402 در ساعت 13:03

    6. Top | #21
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      ببخشید استاد اگه هنوز خودکشی نکردین، میشه بفرمایین چطوری تحقیق کردین که فهمیدین اپلای با پزشکی تقریبا محاله؟ از آقا مجیدشون پرسیدین؟ یعنی با کارشناسی ارشد الهیات و معارف اسلامی راحت تر از پزشکی میشه اپلای کرد؟


    7. Top | #22
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      تمسخر و بی مبالاتی در چنین مواردی که ممکن است یک هزارم درصد به نتیجه ای غیرقابل جبران ختم شود، فقط از دست شخصی جاهل بر می آید، البته جالب آن است من باب خودکشی بخوانی و سیلی در دهان بزنی...
      باری، متنی چند وقت پیش نوشتم، در باب اوردوز شخصی که با رفتنش... به دلیل قرار دادن در اینجا، قسمت های خصوصی متن حذف شده، خدمت شما، ضمنا سلامت و برقرار باشید:

      اگرچه چشمانم به متون رمان عقل و احساسِ جین آستین خیره بودند اما ذهنم در جای دیگری، چیزهایی را باهم قاطی میکرد و چیزهای جدیدی میساخت.
      ذهنم به چیزهایی میپرداخت مانند: « زندگی برای اکثریت یک کلکسیون است » ، « انتظار از خود بیماری است » ، « همواره حس میکنیم باید در مقابل یک شخص پاسخگو باشیم » ، « شکاف عظیمی که بین آنچه هست و آنچه باید باشد (یا میتوانست باشد) وجود دارد و اعتیاد، خودکشی، *** و... میتواند این شکاف را پر کند » و البته اینکه اینها بهم بی مربوط نیستند، مفاهیمی که چند وقتیست در ذهنم موج میزنند. آنچه خروجی ذهنم بود این بود:
      وقتی زندگی را به شکل یک کلکسیون و مجموعه دارایی تفسیر کنیم، همچنین قدم بگذاریم در راه تصاحب عناوینی چون همسر، خانه، مدرک تحصیلی، خودرو، عشق و...، با دیواری سرسخت به نام واقعیت برخورد میکنیم. واقعیتی که میگوید هر کاری کنی مجموعه ات تکمیل نمیشود. هر عنوانی اگر چیستی و چرایی برایش نداشته باشی، نه تنها موجب رضایت درونی ات نمیشود، که ملال داشتن آن را نیز به گردنت می آویزد. نیازهای واقعی خودت را باید بشناسی، نیاز های متوهمانه عاریه از دیگران به تو انگیزه تلاش برای رفع نیاز نمیدهند.
      زندگی کلکسیون وار و غفلت از واقعیت، سبب میشود در فرآیند زندگی همواره احساس عقب ماندگی کنیم، احساس کنیم چیزی کم است، به دنبال چیزی بگردیم که اصلا گم نکرده ایم و مجموعه خودمان را در قیاس با مجموعه دیگران قرار بدهیم و اضطراب بر سر خود آوار کنیم. اینها یعنی انتظار، انتظار از خود (بیخیال انتظار از دیگری، ما دیگری را هم برای خود میخواهیم).
      شکاف میان آنچه هست و آنچه باید باشد را، قیاس میان دو مجموعه میبینم، قیاسی که هزاران هزار نفر را در میدان اعتیاد و خودکشی و... سر برید.
      آنچه باید باشد، توهم است، واقعیت همین است که هست، بنا به دلایل موجود از بیگ بنگ تا انقلاب پنجاه و هفت. تنها چیزی که به ذهنم میرسد این است که باید دست به دامن توصیف و تبیین شد. آنچه هست را توصیف کرد و چرایی آنچه هست را تبیین. شاید در آن لحظه بتوان نقش خود را پیدا کرد، و مسئولیت انتخاب ها را به گردن گرفت و کنشی متفاوت را اتخاذ کرد. چیزی بیش از این نمیدانم...

    8. Top | #23
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      دوست خوبم سعي كن پذيرش و كم كم وارد زندگيت كني
      اولين قدم واسه تلاش كردن اصلا اولين قدم تلاش پذيرش واقعيتي كه هستيد و داريد بايد باشه. يعني چي؟ يعني اينكه اول قبول كنيد از اين خانواده ايد از اين محله با اين ويژگي هاي ظاهري و اين سطح مالي خانواده و مسائلي كه قابل به تغييرش نيستيد يا در بهترين حالت خيلي سريع نميتونيد تغيير بديد
      با تسليم شدن اشتباه نگيريد كه فكر كنيد چون خانوادتون در اين سطح مالي هست پس تا ابد هم اينجور قراره بمونه ابدا اين شكلي نيست!! كسي كه معلوليت جسمي داره ميشه گفت از زاويه هايي با كسي كه محدوديت مالي مثل شما و يا خيلي هاي ديگمون داره فرقي نميكنه
      ما نميتونيم صرفا بخاطر خواستن يه سري از جبر هاي زندگيمون و تغيير بديم بعضيا امكان نا پذيره بعضيا سخت و بهاي سنگيني داره
      همونجور كه كسي كه معلوليت جسمي داره اولين قدم واسه اينكه تو زندگيش پيشرفت كنه پذيرش اين موضوع هست!
      بهت توصيه ميكنم باور كن ميتوني ارامشتو اروم اروم پيشرفتتون حس كني وقتي كم كم زندگيتو اونجوري كه هست ببيني و درتلاش باشي براي بهتر كردنش
      منم مدت ها بخاطر اينكه هميشه خانوادم سعي ميكردن فراي تواناييشون بهترين مدارس منو بفرستن هميشه تو جمع هايي بودم كه ضعيف ترين فرد از لحاظ مالي من بودم! زندگي ديگران شباهتي به زندگي من و دغدغه هاي من نداشت
      منم دلم ميخواست چشماي ابي يكي و داشته باشم يا مثل اون يكي برم انگلستان پزشكي بخونم
      تا روزي كه تو پيله ي غصه ام و چرا من گفتنم بودم ارامش نداشتم
      اما روزي كه قبول كردم بله سخته بله بغض كردم بله واقعا دلم شكست كه منم ميتونستم توي شرايط خيلي ها باشم اما تنها راه پيش روم بود كه قبول كنم بله من از اين محله ام من از اين سطح مالي و خانواده هستم اما قرارم نيست اينطوري بمونه! قراره درست بشه
      حتي اگه نشونه اي از درست شدن وضعيت نباشه اما ارامشم هزاران برابر بيشتره تا وقتي كه دنبال چرا هاي زندگي بودم..
      اميدوارم كمي اروم كرده باشه تورو حرفاي من در نهايت كه حتما تو فقط خودتو داري خودتو الان تنها نذار اروم دست خودت و بگير و به خودت كمك كن افكارتو از بين ببر
      و به خودت فرصت جديدي بده
      حتي اشكال نداره اگه نميدوني چي ميخواي و چيكار بايد بكني
      درك ميكنم گاهي اونقدر زندگي سخت ميگيره ادم نميدونه چي و بخواد معقول تره..

    9. Top | #24
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      وای کاش میتونستم بزنم دهن کسایی که چنین چیزای مهمی رو مسخره میکنن! نذار بی توجهیشون دل سردت کنن.

      اول از همه برو روان درمانی. اگه هزینه‌ش واست زیاده برو روانپزشک تا دارو درمانی رو شروع کنی. افسردگی بعضی وقت‌ها وقتی زیاده تنهایی نمیتونی از پسش بربیای. افسردگی حتی دی ان اِی رو هم تغییر میده بعد فقط با روان شناس رفتن درستش کنیم؟ مثل یه بیماری قند خونه که باید براش دارو مصرف کنی. ازش خجالت نکش!

      من تجربی خوندم، دانشگاه هنر خوندم و سال سوم بودم که فهمیدم اشتیاقم همون نویسندگی‌ای هست که از بچگی داشتم. نمیفهمم چرا وقتی همه بهم میگفتن نویسنده میشی چرا رفتم طراحی لباس خوندم. ولی از اشتباهم درس گرفتم. ببین چقدر به نجوم علاقه داری. یه علاقه‌ی گذراست (مثل طراحی لباس من) یا نه، از بچگی بهش علاقه داری و تمام درس‌های دانشگاهش رو دوست داری (مثل ادبیات انگلیسی من). فهمیدن این موضوع زمان میبره. براش کتاب و مستند نگاه کن تا جوابت رو پیدا کنی. ببین اصلا به فیزیک و ریاضی علاقه داری یا فقط ستاره‌ها قشنگن!! من خودمم فضا رو دوست دارم و بخاطر همین دارم کتاب «نقطه آبی کمرنگ» رو میخونم. میتونی از اونجا شروع کنی. از کتابخونه‌ی شهرت کتاب نجوم امانت بگیر. دست روی دست نذار.

      الان هیجاناتت بالاست و خودخوری تنها چیزیه که میبینی. از ظاهرم متنفرم، از آدمها متنفرم، از همه‌ی آدمهایی که شانسم رو ازم گرفتن متنفرم. این چیزاییه که وقتی حالمون بده و رسما روی لبه زندگی هستیم میگیم. ولی نیاز داری از لبه کنار بری. الان یا اواخر نوجوونیته یا اوایل دهه‌ی بیست سالگی. بعضی‌ها تا سی سالشون میشه نمیفهمن راه رو اشتباه رفتن و تازه میگیرن از نو شروع میکنن. تو حتی از منم جلوتری. به آینده فکر کن. چون از بچگی هممون گفتیم میخوایم پزشک بشیم به این معنی نیست که واقعا باید پزشک بشیم. منم هر روز از بچگی شغل مختلف انتخاب میکردم. رییس جمهور، معلم، طراح لباس، نویسنده، پلیس، آتش نشان، مهندس هوا فضا و برنامه نویس. تهش دیدم همونجوری که از بچگی همه بهم میگفتن نویسندگی توی خونمه. هم بهش علاقه دارم و از همه مهمتر استعداد. من توی طراحی لباس استعدادی نداشتم و رسما با بدبختی درس‌هام رو پاس کردم و سال سومم معادل مدرک فوق دیپلمم رو گرفتم تا کنکور زبان بدم.

      خانواده‌های ایرانی کلا مزخرفن. اونها هم هدف نویسندگی یا دانشگاه هدفم رو مسخره میکنن اونم وقتی هیچوقت داستان‌هایی که بخاطرشون جایزه گرفتم یا متن‌هایی که توی کلاس ادبی نوشتم رو نخوندن. حرف‌هاشون واسم مهم نیست. من به خودم و هدفم اعتماد دارم. پلنم رو چیدم. متاسفانه هنوز پلن بی ندارم ولی یه کاریش میکنم.

      راستی برای موهات این کار رو بکن. دیدی بعضی پسرها موهاشون رسما یه نخوده؟؟ کچل نیستن. فقط یه اپسیلون مو دارن. موهات رو اونجوری بزن. معمولا به همه‌ی پسرها میاد و کم پشتیت توی چشم نیست!

      امیدوارم این روزهای بد بگذرن. ممکنه چند ماه تا چند سال (برای من چندین ساله) بگذرن ولی بدون یه روز توی اواخر دهه‌ی بیست یا اوایل سی میبینیم به هدفمون رسیدیم.

    10. Top | #25
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      با توجه به محتوایی که توی تاپیک نوشتید بهتون میگم که حتما به روانشناس و روانپزشک مراجعه کنید
      مشکل شما ریشه ایه و توی این سایت کسی نمیتونه کمکتون کنه

    11. Top | #26
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      چقدر بعضیا بیشعور و بی شخصیتن که دارن استارتر رو مسخره میکنن
      حیف اکسیژنی که مصرف میکنید

    12. Top | #27
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      [QUOTE=MoeinSanjary;1868842]ببخشید استاد اگه هنوز خودکشی نکردین، میشه بفرمایین چطوری تحقیق کردین که فهمیدین اپلای با پزشکی تقریبا محاله؟ از آقا مجیدشون پرسیدین؟ یعنی با کارشناسی ارشد الهیات و معارف اسلامی راحت تر از پزشکی میشه اپلای کرد
      با پزشکی اپلای دشواره غیر ممکن نیست ، با رشته های دیگه علوم تجربی مثل شیمی ، زیست شناسی یا پرستاری اپلای خیلی خیلی راحت تره ، تازه اپلای اصلا آسون نیست کلی هزینه داره ، هزینه حمل و نقل ، تمکن مالی ، مقاله و ...
      در رابطه با پرسش دوم گمانم بر این هست که خود تو پاسخ رو بهتر می دونی ، فقط اینو بگم بعید بدونم شما با این طرز حرفتان دانشجو پزشکی باشید
      ویرایش توسط 202130 : 06 خرداد 1402 در ساعت 21:11

    13. Top | #28
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      طرف هیتلر‌ از آب در اومد
      دلم برای اونایی میسوزه که میشینن برای این تاپیک ها وقت میذارن با صبروحوصله تایپ می کنند.

    14. Top | #29
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Username_Copied نمایش پست ها
      طرف هیتلر‌ از آب در اومد
      دلم برای اونایی میسوزه که میشینن برای این تاپیک ها وقت میذارن با صبروحوصله تایپ می کنند.
      مشخصه والدینت بهت ادب یاد ندادن
      ویرایش توسط 202130 : 06 خرداد 1402 در ساعت 21:09

    صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن