به نام پاییز

گلزار را پرخنده كن وان مردگان را زنده كن
مر حشر را تابنده كن هين العيان هين العيان
مولانا
به نام پاییز


تابستان با تمامهیاهوی خودش تمام شد و جای خودش را به پادشاه فصل ها داد. تابستانی گرم ولی پر از هیاهو و هیجان جای خودش را به خنکای فصل پاییز داده است. دلمان برای گرمایش تنگ می شود ولی خب باید رفت چاره ای نیست، حالا ماییم و رفیق دیرینه خودمان پاییز!
چند خط شعری پاییزی هدیه من به شما دوستان عزیز است.
چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد ،
ور برویش برگ لبخندی نمی روید ؛
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید .
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن .
پادشاه فصلها ، پائیز .
اخوان ثالث
بیا که طعنه به شیراز میزند تبریز
شب است و باغ گلستان خزان ریاخیز
ستاره، گرچه به گوش فلک شود آویز
به گوشوار دلاویز ماه من نرسد
گشوده پرده‌ی پائیز خاطرات‌انگیز
به باغ یاد تو کردم که باغبان قضا
بهار عشق و شبابست این شب پائیز
چنان به ذوق و نشاط آمدم که گوئی باز
شهریار
به نام پاییز




من متولدِ پاييزم،
فصل ِ زردی
فصل ِ بادِ وحشی
فصل ِ شاعرهای پير
فصل ِ نقاشان بی نظير
کس چه می داند!
شايدم بس دلگير!!
م.آزاد
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزان است
گویی به مثل پیرهن رنگ رزان است
منوچهری دامغانی
پیش رویم :
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر :
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام :
منزلگه اندوه و درد وبد گمانی.
کاش چون پاییز بودم
فروغ