فوبیا چیزای ریز
مثل دونه های گندم
یا مورچه
و هر چیزی که ریز باشه
حتی برنج
سلام
1 سوراخ سوراخ : ترایپوفوبیا ؟؟ چون هر وقت یه چیز سوراخ سوراخ میبینم ناخودآگاه اونو روی پوستم تصور میکنم // خودش یهو وارد ذهنم میشه / مثلا دستم یا صورتم یهو سوراخ سوراخ بشه:
علت: یبار یه جسدی دیدم که سوراخ سوراخ بود دست و پاش نمیدونم چرا گذاشتن ببینم ولی از اون موقع از این جور چیزا میترسم حتی از سوراخ سوراخای روشویی هم میترستم خلاصه از هر سوراخ منظم و نامنظمی که بیشتر از 3 تا باشه خوف دارم
2 نمیتونم رو یه چیزی خیره بشم بلند مدت هم نه مثلا بیشتر از 5 ثانیه نمیتونم رو یه چیز ساکن خیره بشم بخصوص تاریک یا سیاه باشه که غش میکنم
3 از این سگای پاکوتاه پشمالو هم میترسم چون یبار تو ماشین تنها بودم یکیش پرید روم با بقیه سگا خوبم ولی از این پاکوتاها متنفرم
。 イルカって呼んでください
.Please call me Iruka
از نوک سوزن آمپول میترسم
خاطره بد از بچگی دارم
حتی هنوزم وقتی مجبورم برم آزمایش خون بدم یا آمپول بزنم وقتی اون سر سرنگ رو میکشه و اون سوزنش یهو میاد بیرون دلم میخواد بمیرم
پ.ن : وی دارد برای رشته علوم آز درس میخواند :/
سقوط در چاه !
بچگی یه بار توی باغ مون با پسر عمو مشغول بازی بودیم ...دنبال توپ بودم که یهو دیدم لب چاهم و تا بیام به خودم بجنبم افتادم توش! اما بخاطر بودن موتور آب و لوله و شیلنگ ته چاه سقوط نکردم و همونجا موندم، کل بدنم از شدت ترس می لرزید و حتی صدا م درنمی اومد که کمک بخوام ( پس چطوریه که توی فیلما فرتی میگن هِللللپپپپ؟! )
سرتونو درد نیارم ، بالاخره بعد از یه مدتی گویا پسر عموم حس کرده بود انگار یه چیزی کمه! انگار یکی بوده که الان نیست ( کلا دو نفر بودیم... خب خنگول بیهوش زودتررر بیا دیگه )) )
اومد سر چاه عه علیه!!! علییییی ...
سر و صدا کرد و بزرگترا اومدن نجاتم دادن... گذشت و هنوزم که هنوزه چاه می بینم میترسم حتی نزدیک بشم
با تشکر از داداش زیرو بخاطر تاپیک های باحالش ،این بود یکی از فوبیاهای من
حرف بزن حرف بزن سال هاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام....
فوبیای اصلی من:
همون پیامکی که میگه ۸۰٪ بستهی اینترنتی رو مصرف کردی
.Well, here I am
?What are your other two wishes
من فوبیای اتفاق بد بعد از اتفاق خوب رو هم دارم
یعنی وقتی یه اتفاق خوبی میفته یا وقتی میخندم
بعدش میترسم که نکنه یه اتفاق بد بیفته گند بزنه تو تمام اتفاقات خوب
منم فوبیای ارتفاع دارم خیلی دوست دارم رفعش کنم ولی نمیدونم چجوری. یکی یه بار گفت هی باید بری جای بلند تا عادت کنی. ولی فکر نکنم راه حلش این باشه. مثلا حتی یه کسی میره لبه بلند من به جای اون استرس میگیرم و نمیتونم نگاه کنم.
سگ ها رو هم خیلی دوست دارم ولی از طرفی هم یه مقدار ازشون میترسم خیلی جالبه که یه چیزی هم برات گوگولی باشه هم ترسناک علتش هم حمله سگ توی بچگیام هست ولی علت ارتفاع رو نمیدونم.
زخم هاتو دوست داشته باش. اونا شاهدای اصلی اند که چطور شجاعانه زندگی کردی.
ویرایش توسط Pcstud : 28 فروردین 1402 در ساعت 14:51
تاریکی ، تنهایی ( مخصوصا تنها در خانه و آسانسور)
مار ، عقرب ( در حدی که هرشب قبل از خواب پشت پشتیا رو چک میکنم) قَلمِجه صحرایی ( اینو نمیدونم دیدید یا نه از نوع عادیش گنده تر، سیاه تر و سریع تره) موش صحرایی ( این لامصب دُمش رو مثل شلاق میزنه تو صورت گربه) و سمور
فوبیای زلزله هم دارم در حدی که بعضی وقتا نصفه شب توهم زلزله میزنم
ای که در فصل خزانم دیده ای با پشت خم
این زمستان را نبین ما هم بهاری داشتیم
از چیزای دون دون بدم میاد میبینم حالم بد میشه(ترایپوفوبیا)
از حشرات ، حیوانات اینام هم کلا خوشم نمیاد مور مور میشم:/
تاپیک خودآزاریه
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)