آقا فقط برای دروس نهایی هم باید بخونیم وقتی بقیه دارن برای اون 40 درصد دست و پا میزنن ما از قبل یک چیزی داشته باشیم
پاراگراف پایین مربوط به خاطرات یک ایرانی هست که در اردوگاه های کار اجباری روسیه کار میکرده. این اردوگاه ها همین الان هم تو دنیا زیاده. مثلا تو کره شمالی. لطفا یکمی وقت بذارید و بخونیدش، بعدش حرف دارم:
اولین شب اقامت در لاگر(بازداشتگاه اجباری) را با خواب وحشتناکی گذراندم. صدای شوم زنگ لاگر از این خواب بیدارم کرد. زندانیان با عجله چون سربازانی که دچار شبیخون شده باشند از خواب برخاسته نگران وضع خود بودند. هوا هنوز تاریک بود، لباس پوشیده و از اطاق خارج شدیم. زندانیان دسته دسته به طرف سالن غذاخوری رفت و آمد میکردند. از یکی سوال کردم این زنگ در این موقع برای چه بود؟ گفت این زنگ بیداری یا ناقوس مرگ است. یعنی اعلام آغاز یک روز پرمرارت دیگر برای بازداشتشدگان. هر کس باید برای انجام کار اجباری حاضر شود. در این کارها ممکن است خیلیها بعضی از اعضای بدن خود را در اثر سرما یا فشار کار، از دست بدهند و پس از ۱۴ ساعت کار مداوم در سرمای منفی پنجاه درجه سیبری ساعت ۹ شب میتوانند به جای خود بازگردند. خوشبخت کسی است که غروب صحیح و سالم از کار برگردد. ما باید برای یک معدن، کارخانه فرآوری می ساختیم و تنها 3 ماه فرصت داشتیم تا ساختمان دو طبقه کارخانه جدیدی را به اتمام برسانیم. روزها که مشغول حفر محل شالوده ساختمان بودم بر اثر اصابت کلنگ، قطعات خاک که در اثر سردی منجمد شده بود به سر و رویم میخورد و از زندگی سیرم میکرد ولی چارهای جز سوختن و ساختن نبود. کارگرانی که در خود معدن کار میکردند وضعشان بدتر بود. اگر کسی نام معدن لازو را شنیده باشد، میداند که این معدن چگونه کار میکند، میتوان گفت که ریلهای واگندستی آنجا فقط بر روی جسد زندانیان بدبخت و درمانده میگذرد. هر زندانی میباید در طول یک روز دو هزار کیلو مواد معدنی را با وسایلی ابتدایی مانند کلنگ از اعماق زمین بکند در غیر این صورت از شامش کاسته میشد. زندانی در برابر کوچکترین سرپیچی از کار محاکمه میشد و بر مدت زندانش افزوده میگردید. به ندرت یک زندانی مدتی کمتر از بیست و پنج سال را در این بازداشت گاه ها میگذراند، البته اگر بخت با او یار بود و زنده میماند. مواد معدنی را توسط کامیونهای مخصوص به این لاگر حمل میکردند و در کارخانه از آن بهرهبرداری میشد. در اولین روز پس از 14 ساعت کار طاقت فرسا به اردوگاه بازگشتیم و پس از نیم ساعت انتظار یک ظرف آب گرم سبز رنگ که از برگ کلم سبز شور گندیده تهیه شده بود با مقداری نان خشک به ما دادند. یکی دو قاشق از غذا را خوردم ولی از شدت شوری بیش از آن نتوانستم هضم کنم، ناچار نیم خورده گذاشتم ولی به محض کنار گذاشتن سوپ عدهای از شدت گرسنگی به روی میز حمله کردند، یکی از آنها غذای مرا برداشت و فورا سر کشید....
خوب حالا چشماتو ببند و خودتو بذار جای اون زندانیها. سرمای منفی پنجاه درجه‼! ته تهش زمستون توی شهری مثل اردبیل یکی دو روز هوا میشه منفی بیست درجه، تازه اگر بشه. حالا توی سرمای منفی پنجاه درجه باید چهارده ساعت کار شاقه انجام بدی و آخر شب هم سوپ گندیده بخوری و کلا شبی پنج ساعت خواب داری با یک لباس پاره که تا صبح توش از سرما میلرزی.. هر شب هم باید دو هزار کیلو مواد معدنی رو تحویل کامیون بدی وگرنه جریمه میشی و از شام خبری نیست. باید بیست و پنج سال از عمرت رو اینجوری بگذرونی.
حالا چشماتو باز کن. اردوگاه کار اجباریت خونه ی گرم و نرم خودت هست. مدت بازداشتت به جای بیست و پنج سال فقط صد روز‼‼ دیگه هست. اگر صفرِ صفرِ هم که باشی، کار اجباریت اینه که تا صد روز دیگه سه هزار صفحه کتاب رو بخونی و حفظ کنی (یعنی روزی 30صفحه). اگر روزی 10 ساعت درس بخونی، (روزی 16 ساعت مطالعه مفید و از این حرف ها پیشکش) و هر ساعت سه صفحه بخونی و دوره کنی و تست بزنی که خدا وکیلی کافی کافیه، میشه روزی سی صفحه و در صد روز میشه سه هزار صفحه. ولی بالا غیرتاً مثل نگهبان بازداشتگاه، آخر شب کار رو از خودت تحویل بگیر و اگر روزی سی صفحه درسو نخوندی، خودتو جریمه کن. کمتر بخواب اونروز. فرقش اینه که به جای کندن دو هزار کیلو سنگ معدن تو سرمای منفی پنجاه درجه و تحویل اون به نگهبان، فقط شبی سی صفحه درس باید تحویل نگهبان بدی.
آهای داداشی که بیکاری زده زیره دلت و به جای درس خوندن، احساس اندوه میکنی، خواهری که فکر میکنی اگر تو عید یکمی از مهمونای خونتون پذیرایی کردی یا نیم ساعت کمک مادرت کردی، شاخ غول رو شکوندی و دیگه انرژی واسه درس خوندن باقی نمیمونه، آقا و خانومی که ته مشکله مالیت اینه که پدرت نتونسته شب عید واست لباس نو بخره و به این خاطر غم عالم به سراغت اومده و دیگه نمیتونی درس بخونی، برو و ... . به قول معروف غمگین بودم که کفش ندارم تا اینکه مردی را دیدم که پا نداشت.
حالا با زبون خوش به دور از این لوس بازیهای: دچار افسردگی شدم ، حوصله ندارم ، این روزا یه حالت عجیبی دارم ، تو زندگی مشکل دارم ، عاشق شدم ، امروز ردبول نخوردم ، خونه شلوغه و از این بهانه ها، دم رو غنیمت بشمار و این اردوگاه کار اجباریه صد روزه رو به خوبی و خوشی تمومش کن…. عهههه باز که وایسادی داری منو نگاه میکنی. برو دیگه. منم برم سر درسم.
افشین مقتدا
سلام خانم محترم
من پاسخ شما رو داده بودم ولی گویا پاک شده پست من
من چون نسبت به دیگران دیر تر شروع کردم پس طبیعتا باید بیشتر تلاش کنم تا وارد دور رقابتی بشم از طرفی چون این ماه های نزدیک کنکور واقعا ارزشمند تر از ماه های دورتر هستند با تلاش زیاد در همین چن ماه اخر به راحتی میشه به نتیجه دلخواه رسید
اما در مورد کیفیت مطالعه من احساس میکنم کمتر ادمی کیفیت مطالعه من رو داشته باشه چون من واقعا با علاقه میرم سراغ درس ها به خاطر همین درس ها رو خوب و عالی متوجه میشم اینو از توی این دو روز به وضوح دیدم به طور کلی باید عاشق کاری باشید که دارید انجام میدید اونوقت از خیلی از رقباتون جلو میزنید
در مورد انگیزه هم من چون نسبت به دیگران دیرتر شروع کردم پس انرژی ام خیلی بیشتر از دیگران هست همین الان که دارم این پست رو مینویسم با اینکه از صب تا الان کلی خوندم ولی بازم انرژی خیلی زیادی دارم و میرم که درسا رو با خاک یکسان کنم
دوستان حیفه بخاطر چهارتا کتاب به اهداف زیباتون نرسید
امیدوارم که همه ی دوستان کولاک و پر انرژی باشن و با تک تک سلول هاشون برای رسیدن به اهداف زیباشون تلاش کنن
ویرایش توسط ghasem.az : 04 اسفند 1401 در ساعت 17:57
ویرایش توسط Pcstud : 04 اسفند 1401 در ساعت 18:16
سلام خوبی منم هستم حداقلش اینه تلاشمو بکنم بهتره اینکه ک بعد حسرت بخورم...من تجربی هستم فقط مشکلی نیست؟
دوستان من به دلایلی از جمله برخی از صحبت های دوستان تا بعد از کنکور فعالیتی در این انجمن ندارم
بعد از کنکور با کارنامه کنکورم بر میگردم.....
امیدوارم همه ی شما دوستان در این چند ماه پایانی برای هدف هاتون تلاش کنید و در نهایت در کنکور به اون نتیجه ای که میخواید دست پیدا کنید....
سلام چندین بار تاحالا پیام دادم نمیدونم چرا نمیاد برات میگما منم از وقتی خوندم تاپیک تورو تصمیم گرفتم بات جلو بیام ولی خیلی ناراحتم شدم دیدم میگی میخوام برم تاره ما اومدیم....حالا اگه میبینی پیامم یه چیزی بگو یا شماره بزار لطفا
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)