خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 1 به 15 از 16
    1. Top | #1
      کاربر نیمه فعال

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات

      Unhappy دو ساله پشت کنکورم خوشبحال اونایی که تکلیف شون مشخصه

      داستان افتضاحات کنکور من
      از سال دهم میخواستم برا کنکور بخونم واقعا جدی بودم چند میلیون دادم سی دی خریدم و سال های بعد کلی کلاس نوشتم از بچگی همش مامانم بهم میگفت خانم دکتر منم خودم همین فقط تو ذهنم بود، اما نتونستم، زود خسته میشدم پیوسته نبودم کمالگرا بودم،فکر میکردم زمان زیاد دارم ..زمان گذشت کنکور رسید بخاطر اینکه اماده نبودم همش قلب درد و استرس داشتم . سال اول ۳۰ هزار منطقه ۲ شدم رفتم رشته اقتصاد ، یه سال خوندم انصراف دادم برا کنکور فکر کردم اینبار اروم اروم شروع میکنم مث ادم انجامش میدم تا اسفند خوندم بعد رها کردم اصلا دیگه بریدممممم دیکه حتی یک ساعت هم نمی تونستم درس بخونم کلا از هم پاشیدم ، دم کنکور روزی ۴ ساعت خوندم مرور کردم شدم ۲۰ هزار منطقه 2 ، حتی پرستاری ازاد شهر خودم نیاوردم مجبور شدم علارغم اینکه اصلاااااا نمیخواستمم پشت کنکور بمونم اما موندم ، دوباره امسال هم زیاد نخوندم اما چیزای جالبی فهمیدم ،ادم باید خودشو بشناسه خیلی از اونایی که پشت کنکور میمونن فکر میکنن اگه شرایط ایده‌آل باشه انجامش میدن اما باز هم تنبلی میکنن به نظرم هر ادمی تو درس خوندن ظرفیت خاصی داره و من اصلا تو مود درس نیستم ، رشته دانشگاهمو دوست داشتم اما الان از سر غرور نمی تونم با دوسال تاخیر برگردم سر خونه اولم هیییی الان اصلا نمیدونم چیکار کنم ....
      خوشبحال اونایی که تکلیف شون مشخصه نمیخوان برا کنکور بخونن دبیرستان تفریح میکنن پیج اینستا میزنن میرن دونبال کاری که دوست دارن نهایت دانشگاه هم بی دردسر میرن دانشگاه ازاد یه رشته متوسط و خوشبحال اونایی که ظرفیت دارن میخونن و به رشته تاپ قبول میشن ...
      خوشبحال اونایی که خودشونو میشناسن...

    2. Top | #2
      Nsi
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      سلام گلم ببین هیچکس از درس خندن خوشش نمیاد از این مورد مطمئن باش اون رتبه یک هم عادت کرده با خودش کلنجار رفته قطعا هزار بار دلش میخواسته بره بیرون بابا اون لامصبم انسان عه دیگه مشهوده که دلش یه سری چیزارو میخواسته پس فکر نکن اونم از دل خوشش نشسته پای درس گلم یه چیزی میگمت خودت تا تهشو برو وقتی خدا این فکر رو توی ذهنت انداخته به نظرت خدایی که میشناسیم اونقدر نامرده که همچین فکر بزرگی رو بندازه توی سرت حتی کاری کنه بیخیالش نشی هی برگردی بهش اون وقت ظرفیتشو نده بهت؟ با اینکه هرکسی یه ظرفیت داره برای درس خوندن کاملا موافقم ولی به این نکته دقت کردی که ادما خودشون ظرفیتشونو مشخص میکنن؟ بابا لامصب رشته های تام توی خونِ تویه اگه نبود دلت بار میداد بری هررشته دیگه ای
      به این فکر کن که یه چند ماه غیب بشی اصلا هیچ مهمونی ای نری هیچکسو نبینی بعده چند ماه با تغییر بزرگ برگردی میدونی چقدر ادمای اطرافت بخصوص اونایی که ادیتت کردن بهت حرف زدن یا هرچی چقدر پشماشون میریزه؟ بهش فکر کن فقط
      پیشنهادم بهت چیه ببین کلاس ثبت نام میکنی چرا چونکه دوتا ادم دیگه که دارن واسه کنکور میخونن رو ببینی بهت حق میدم که خسته میشی از خوندن چونکه همه ادمای اطرافت دغدغه های دیگه ای دارن تو باید دغدغه ات کنکور باشه پس کلاس ثبت نام میکنی و ازمون میدی تا هی بهت یاداوری بشه اهای فلانی کنکور داریا اهای فلانی تو فرق داری با این دوستت که دغدغه اش پوچه تو باید ایندتو بسازی یا میتونی سالن مطالعه بری که کاملا جدا از زندگیت صبح بری شب برگردی اصلا یادت بره زندگی اصلیتو بشه خونه دومت اونجا
      باور کن میتونی
      باور کن ها
      تو اینقدر پیشرفت داشتی 30 هزار تا رتبه اتو جابجا کردی بابا 10 هزار تا هم ازش کم کنی بیست هزارتو امسال بکنی 10 هزار میدونی چقدر توی اینده ات فرق داره؟ تو که تا اینجاش اومدی بد تموم نکن این برهه از زندگیتو جوری تموم نکن که هروقت برگشتی به این زمان نگاه کردی با بغض و ناراحتی و اعصاب خورد کنی باشه جوری نباش که بچه های دوستای خانوادت که رشته های ارزوهای تورو اوردن رو وقتی دیدی سرتو بندازی پایین پیش مادرو پدرت بخون باور کن میشه تو اشتباه خوندی فقط اخره بازی مهمه شروع کن واسه همین کنکوره تیر پیش رو چند ماه اخر مثل بازی توی خونه حریف میمونه هرامتیازش سه برابره بخون لطفا بخون باور کن میتونی

    3. Top | #3
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      درس خوندن تنها راه موفقیت نیست که میتونم بگم تو خیلی موارد اصلا راه موفقیت نیست! - خیلی از کسایی که درس خوندن و تا مراجع بالا رفتن رو الان بیاری اینجا نظرشون رو بپرسی میگن ای کاش اطلاعات و تجربه امروزمون رو 10 15 سال قبل داشتیم و راه دیگه ای رو انتخاب میکردیم - اینکه خانواده و اطرافیانت فشار میارن که بخون پزشک شو (یا هر رشته دیگه ای) به خاطر اطلاعات و تجربه خودشون که خیلی با واقعیت های قرن 21 تطابق نداره - دنیا خیلی پیشرفت کرده و اونها نتونستن خودشون رو با پیشرفت های روز دنیا وفق بدن - تحقیق کن و راهی رو انتخاب کن که با شرایط تو سازگاره نه چیزی که بقیه دیکته میکنن فردا موفق بشی از راهی متفاوت همینایی که از راهی که رفتی ایراد میگرفتن بهت افتخار میکنن
      امیدوارم تو زندگیت موفق باشی



    4. Top | #4
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      میدونی درد چیه؟
      اینه که تو هر روز تلاش کنی، بجنگی با خودت، وقت بزاری، هزینه کنی، اما هیچکدوم از اینا به چشم نیاد.
      روزایی که با استخون درد بیدار میشی و با چکه ای آب قرص رو قورت میدی و میری سر وقت کتابهایی که ورق هاش چروکیده شدن
      شب ها با مغزی که آهنگ متال در حال پخشه و عذاب وجدان پوزخند به کتاب و جزواتت میزنه پلک رو هم میزاری تا بخوابی
      تا میخوابی
      صبح شده و آلارم رو مخ تو رو از چنگ خواب میکشونه بیرون
      مغزت بیداره ولی جسمت در خوابه
      هیچ رغبتی برای کتابهای بد قلق اختصاصی نداری
      رختخواب بهت چشمک میزنه و میخواد بری تو بغلش و صدات میزنه
      نگاهی به ساعت میکنی که پنج صبحه و هوا گرگ و میشه
      و وسوسه میشی میری تو بغل رختخواب
      گرم و مهربونه تو رو در آغوش میکشه
      چشمات گرم میشه
      بیدار میشی ولی سه ساعت گذشته
      ولی سردرد داری و حالی برای هیچ کاری نداری
      بی میل بلند میشی
      کاراتو میکنی و با اینکه دیرتر از آدمهای غریبه ای که نمیشناسی و ندیدیشون و ممکن نیست ببینیشون پاشدی
      اما نسبت به روزا و سالهای اخیرت جلوتری
      هر روز رشد باهات جوونه میزنه
      هر روز برگ های خشکیده ازت کنده میشن
      تا دوباره سبز بشی
      اشک هایی که از درد تغییر میکشی هر روز مردنه
      روح و ذهن و جسمت درد میکشن
      درد میکشی
      اونقدر که غم منتظره باهات بیشتر صمیمی بشه
      درست مثل ماه ها و سالهای قبل
      ازت خشم داره که پسش زدی و داری با شادی ارتباط برقرار میکنی تا بتونی به صلح برسی
      غم هر شب تماشات میکنه
      هر روز میبینه چطور به صفحه مانیتور خیره شدی تا کلاساتو سر تایم منظم ببینی و عقب نمونی
      متوجه سنگینی حضورش کنج اتاقت هستی ولی نگاهش نمیکنی و خودتو با کتابها سرگرم میکنی
      ازش ترسی نداری مثل قبل
      ولی نمیخوای توجه کنی تا به سمتت بیاد و حرف بزنه
      دلت فقط شادی رو میخواد که صبح ها از پنجره اتاق بهت سر میزنه و لبخندشو هدیه بهت میکنه
      و بهت میگه منتظره قوی تر و با ثبات بمونی
      این کارهارو تو خلوتت میکنی و هر روز میجنگی
      اما
      همه فقط به شکستایی که میخوری خیره میشن و با خودشون فکر کنن که تو یه آدم بی‌عرضه و به درد نخور هستی.
      هیچکس نمیبینه که تو چقدر زمین میخوری، لِه میشی، مُچاله میشی و شبا توی تختت غم بهت خیره میشه و میخواد بیاد بغلت کنه
      همه فقط منتظرن زمین خوردنت رو ببین تا با پوزخند مسخره و زشتشون بهت خیره بشن و غیر مستقیم بهت بفهمونن که تو هیچی نمیشی.
      من از این آدما و هرچی که به اونا مربوط باشه، بیزارم
      هر چیزی که سگ دو زدنهای روزانه مو یه روزنه کوچیک بدونه رو بیزارم
      چون دردی که دوری از غم و رفتن به شادی میده با هیچ کلمه ای نمیشه توصیف کرد
      اینکه آخرشبا میبینیش و دلت مچاله میشه و کل خاطرات هفته و ماه و سالهای گذشته رو مرور کنه
      و هیچ فایده ای برات نداره جز اینکه هر شب تیغ بزنه به روح و ذهنت
      خونی که از روحت
      اشکی که از چشمت
      لرزی که از بدنت
      هر شب و هر شب میگذره
      اونقدر بزرگه
      که
      به نگاه آدمای خارج از اتاقت نمیاد

      هیچکس...

      وسط یه چاله ای افتادی که هزاران نور سیاه و کدر ازت رد میشن اونقدر بلند داد میزنی تا صدات برسه به گوش طبیعت
      تا
      نور سفید و شفاف به سمتت بیاد

      به نگاه آدمای خارج از اتاقت نمیاد

      هیچکس...
      اگر تمام دنیا هم از تو بدشان بیاید و تو را آدم بدی بدانند، تا وقتی که وجدانت تو را تایید می کند و تو را گناهکار نمی داند،تو بدون دوست نمی مانی.

    5. Top | #5
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      لق دیگران لق دیگران لق دیگران

      خودتو بچسب

      اینو کسی میگه تو تصادفی که هیچ امیدی به برگشتنم نبود خودمو به ورودی همون سال رسوندم و قبول شدم

      تو میگی شانس ؟

      من میگم باور

      نه عنگیزه بدردم خورد نه الگوی خاصی داشتم

      تنها چیزی که داشتم تصور من خارج از محدودیت شدیدی که دچارش شده بودم بود

      جراح بهم میگفت امیدی بهت نیست

      من میگفتم نه قبول ندارم

      آخرسر حرف خودم شد

      حالا تکلیف وضعیت دیگران نه برام آب میشد نه نان...

      داستان نیست واقعیت زندگی منه

      من هر وقت میخوام نادیده بگیرم یاد اون لحظاتی که گذروندم میفتم !

      اونجا فهمیدم لق دیگران یعنی چی !

      شعار کلیشه ای نیست بلکه رهرو دهنده مسیره

      که حواست به خودت باشه

      خراب کردی؟

      درستش کن !
      اگر تمام دنیا هم از تو بدشان بیاید و تو را آدم بدی بدانند، تا وقتی که وجدانت تو را تایید می کند و تو را گناهکار نمی داند،تو بدون دوست نمی مانی.

    6. Top | #6
      Nsi
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      خیلی خیلی قشنگ بود

    7. Top | #7
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      تنها نیستی همه مون یه جورایی تو زندگی گند زدیم ولی چکارش میشه کرد بشینیم غصه بخوریم ک چی بشه زمان بگذره بشه ۳۰ ۴۰ سالمون اونوقتم ببینیم باز هیچ کاری نکردیم البته کلا مخالف مقایسه کردن خودم با بقیه هستم چون شرایط زندگی من با بقیه فرق داره ممکنه من حسرت چیزایی رو داشته باشم که یکی از همون بچگی اونارو داشته. راهی رو برو که فک میکنی درسته اگه نمیخوای درس بخونی برو یه مهارتی یاد بگیر برو تو خط کار های زیبایی ولی معطل نکن دیگه

    8. Top | #8
      کاربر نیمه فعال

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      حاجی فک میکنی بعد از کنکور یعنی مشخص شدن تکلیف زندگی

      اما نه ، زندگی مثل سراب میمونه ک هرچی بری جلو بازم ب سرانجام نمیرسی و تکلیف آدم هیچوقت مشخص نیس جز وقت مرگ :/

    9. Top | #9
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط thanks god نمایش پست ها
      حاجی فک میکنی بعد از کنکور یعنی مشخص شدن تکلیف زندگی

      اما نه ، زندگی مثل سراب میمونه ک هرچی بری جلو بازم ب سرانجام نمیرسی و تکلیف آدم هیچوقت مشخص نیس جز وقت مرگ :/
      راستش من دیشب این تاپیک رو دیدم و میخواستم جوابی بنویسم مفصل که منصرف شدم
      الان اومدم و مواجه شدم با کلام شما
      من همیشه به این فکر میکنمکه چرا جوونا فکر میکنن زندگی شون با کنکور قراره زیر رو رو بشه و خیلی تغییری بکنه و اصلا چرا تفریح رو ممنوعه میدونن و فکر میکنن کنکور مانع تفریحشون میشه . بله درسته که تو سال کنکور یه سری محدودیت هایی رو قائل باشی باید ولی اینطوری هم نیست که زندانی بشی
      این ها همه ش از بیش از حد بزرگنمایی کنکور میاد
      کنکور آخر زندگی نیست . اولشم نیست . یه اتفاقای هستش که تو جبر جغرافیایی که به سر میبریم در حال وقوعه مثل سایر اتفاقای زندگیمون .
      اصلا کنکور در حد و اندازه ای نیتس که بخواد تکلیف زندگی کسی رو مشخص بکنه . بله میدونم که مسیر مشخص تر میشه ولی تکلیف هنوز مشخص نیست .
      در ضمن کنکور رو پایان سختی ها و مشکلات نبینید .
      متاسفانه کنکور آنچنان غول بی شاخ و دم شده که هم داره خروجی مدارس آموزش پرورش رو میبلعه و هم خروجی اموزش عالی و دانشگاه رو
      به طوریکه دانش اموزی خودش رو در برزخ و جهنم نگه میداره تا کنکور قبول بشه با انگیزه اینکه بعد کنکور فقط عشق و حاله
      و قبول هم یمشه . میره دانشگاه و در دانشگاه به جای درس درگیر حواشی میشه
      نه استفاده درست حسابی از دانشگاه میکنه که شخصیتش رو رشد بده و به بالندگی برسه و پیشرفت کنه
      نه تو دوران مدرسه عشق حال میکنه و خودش رو در چند بعد سعی میکنه رشد بده

      طوریکه در دوران مدرسه بچه مثبت درسخون خر خون
      و دانشگاهش هم یه شلخته عیاش کلاس بپیچون و ....

      نتیجه هر دوتاش اینه که از وقتت و زندگی ت لذتی نمیبری و جایگاهی رو هم که داری کوته میشماری و نمیتونی ازش برای پیشبرد اهداف و پیشرفت و رشد خودت استفاده کنی. و فقط در یک بعد خودت رو تباه کردی

      بابا جم کنید یکم خودتون رو .

      پ.ن: این فقط یه هشدار بود و شخصی مورد خطاب نبود . و البته که همه هم این شکلی نیستند .
      این جهان زندان و ما زندانیان.......
      ویرایش توسط _Joseph_ : 27 بهمن 1401 در ساعت 12:17

    10. Top | #10
      کاربر فعال

      Sheytani
      نمایش مشخصات
      عزیزم چرا انقد زندگی رو به خودت سخن میگیری؟
      چرا فکر می‌کنی همه بجز تو راحت درس خوندن رفتن دانشگاه ؟من خیلیا رو دیدم دیوونه اون سه تا رشته اصلی بودن و بخاطرش حتی پنج سال پشت کنکور موندن تا بدستش بیارن!
      به قول معروف «زندگی سخت گیر به مردمان سخت کوش»

      بالاخره یه روزی به این حرفم می‌رسی: مهم نیست اوضاع زندگیت چقدر سخت و عذاب آور باشه ، گلایه کردن ازش قرار نیست درستش کنه . باید قوی باشی
      "دردی که انسان را ب سکوت وا میدارد
      بسیار سنگین تر از دردیست
      ک انسان را ب فریاد وا می‌دارد!
      و انسان ها فقط به فریاد هم میرسند
      نه به سکوت هم.."

      فروغ فرخزاد

    11. Top | #11
      کاربر فعال

      Sheytani
      نمایش مشخصات
      عزیزم چرا انقد زندگی رو به خودت سخت میگیری؟
      چرا فکر می‌کنی همه بجز تو راحت درس خوندن رفتن دانشگاه ؟من خیلیا رو دیدم دیوونه اون سه تا رشته اصلی بودن و بخاطرش حتی پنج سال پشت کنکور موندن تا بدستش بیارن!
      به قول معروف «زندگی سخت گیرد به مردمان سخت کوش»

      بالاخره یه روزی به این حرفم می‌رسی: مهم نیست اوضاع زندگیت چقدر سخت و عذاب آور باشه ، گلایه کردن ازش قرار نیست درستش کنه . باید قوی باشی
      "دردی که انسان را ب سکوت وا میدارد
      بسیار سنگین تر از دردیست
      ک انسان را ب فریاد وا می‌دارد!
      و انسان ها فقط به فریاد هم میرسند
      نه به سکوت هم.."

      فروغ فرخزاد

    12. Top | #12
      کاربر انجمن

      bache-mosbat
      نمایش مشخصات
      []من بعد سه سال پشت کنکور بودن پزشکی قبول شدم. هیچوقتم درس خواندن برام منطقی نبوده اما مجبور بودم یادشون بگیرم. وقتی تو مسیر درست قرار می‌گیری دیگه سرگرم درس میشی و نتیجه خوبی هم میده. یه کم برگرد به خودت ببین با خودت چند چندی بعد تصمیمتو بگیر و راهت رو شروع کن. نتیجه هم دست تو نیست بسپارش به خدا... .
      موفق و پیروز

    13. Top | #13
      کاربر نیمه فعال

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      بچه ها خیلی ممنون بابت کامنت ها اکثرا هم کلی تایپ کردید واقعا ممنون الان خسته تازه کلاس ریاضیم تموم شده بود ، یهود دیدم ایمیل دارم پاسخ کاربرای سایته یه انرژی بهم داد ، کلا با کسی درمورد کنکورم حرف نمیزنم چون درک نمیکنن ، خیلی خوبه که هستید

    14. Top | #14
      کاربر نیمه فعال

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط NaKayama نمایش پست ها
      درس خوندن تنها راه موفقیت نیست که میتونم بگم تو خیلی موارد اصلا راه موفقیت نیست! - خیلی از کسایی که درس خوندن و تا مراجع بالا رفتن رو الان بیاری اینجا نظرشون رو بپرسی میگن ای کاش اطلاعات و تجربه امروزمون رو 10 15 سال قبل داشتیم و راه دیگه ای رو انتخاب میکردیم - اینکه خانواده و اطرافیانت فشار میارن که بخون پزشک شو (یا هر رشته دیگه ای) به خاطر اطلاعات و تجربه خودشون که خیلی با واقعیت های قرن 21 تطابق نداره - دنیا خیلی پیشرفت کرده و اونها نتونستن خودشون رو با پیشرفت های روز دنیا وفق بدن - تحقیق کن و راهی رو انتخاب کن که با شرایط تو سازگاره نه چیزی که بقیه دیکته میکنن فردا موفق بشی از راهی متفاوت همینایی که از راهی که رفتی ایراد میگرفتن بهت افتخار میکنن
      امیدوارم تو زندگیت موفق باشی

      مخصوصا اگه کسی درامد خیلی بیشتر از رشته براش مهم باشه واقعا کلی راه هست که حتی زود بازده تر از پزشکی به درامد خوب برسن ، ولی خب برای بعضی ها یه رشته ای ارزو هست حتی درامد از راه دیگه هم داشته باشن حسرتش رو دلشون میمونه

    15. Top | #15
      کاربر نیمه فعال

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Parimah نمایش پست ها
      میدونی درد چیه؟
      اینه که تو هر روز تلاش کنی، بجنگی با خودت، وقت بزاری، هزینه کنی، اما هیچکدوم از اینا به چشم نیاد.
      روزایی که با استخون درد بیدار میشی و با چکه ای آب قرص رو قورت میدی و میری سر وقت کتابهایی که ورق هاش چروکیده شدن
      شب ها با مغزی که آهنگ متال در حال پخشه و عذاب وجدان پوزخند به کتاب و جزواتت میزنه پلک رو هم میزاری تا بخوابی
      تا میخوابی
      صبح شده و آلارم رو مخ تو رو از چنگ خواب میکشونه بیرون
      مغزت بیداره ولی جسمت در خوابه
      هیچ رغبتی برای کتابهای بد قلق اختصاصی نداری
      رختخواب بهت چشمک میزنه و میخواد بری تو بغلش و صدات میزنه
      نگاهی به ساعت میکنی که پنج صبحه و هوا گرگ و میشه
      و وسوسه میشی میری تو بغل رختخواب
      گرم و مهربونه تو رو در آغوش میکشه
      چشمات گرم میشه
      بیدار میشی ولی سه ساعت گذشته
      ولی سردرد داری و حالی برای هیچ کاری نداری
      بی میل بلند میشی
      کاراتو میکنی و با اینکه دیرتر از آدمهای غریبه ای که نمیشناسی و ندیدیشون و ممکن نیست ببینیشون پاشدی
      اما نسبت به روزا و سالهای اخیرت جلوتری
      هر روز رشد باهات جوونه میزنه
      هر روز برگ های خشکیده ازت کنده میشن
      تا دوباره سبز بشی
      اشک هایی که از درد تغییر میکشی هر روز مردنه
      روح و ذهن و جسمت درد میکشن
      درد میکشی
      اونقدر که غم منتظره باهات بیشتر صمیمی بشه
      درست مثل ماه ها و سالهای قبل
      ازت خشم داره که پسش زدی و داری با شادی ارتباط برقرار میکنی تا بتونی به صلح برسی
      غم هر شب تماشات میکنه
      هر روز میبینه چطور به صفحه مانیتور خیره شدی تا کلاساتو سر تایم منظم ببینی و عقب نمونی
      متوجه سنگینی حضورش کنج اتاقت هستی ولی نگاهش نمیکنی و خودتو با کتابها سرگرم میکنی
      ازش ترسی نداری مثل قبل
      ولی نمیخوای توجه کنی تا به سمتت بیاد و حرف بزنه
      دلت فقط شادی رو میخواد که صبح ها از پنجره اتاق بهت سر میزنه و لبخندشو هدیه بهت میکنه
      و بهت میگه منتظره قوی تر و با ثبات بمونی
      این کارهارو تو خلوتت میکنی و هر روز میجنگی
      اما
      همه فقط به شکستایی که میخوری خیره میشن و با خودشون فکر کنن که تو یه آدم بی‌عرضه و به درد نخور هستی.
      هیچکس نمیبینه که تو چقدر زمین میخوری، لِه میشی، مُچاله میشی و شبا توی تختت غم بهت خیره میشه و میخواد بیاد بغلت کنه
      همه فقط منتظرن زمین خوردنت رو ببین تا با پوزخند مسخره و زشتشون بهت خیره بشن و غیر مستقیم بهت بفهمونن که تو هیچی نمیشی.
      من از این آدما و هرچی که به اونا مربوط باشه، بیزارم
      هر چیزی که سگ دو زدنهای روزانه مو یه روزنه کوچیک بدونه رو بیزارم
      چون دردی که دوری از غم و رفتن به شادی میده با هیچ کلمه ای نمیشه توصیف کرد
      اینکه آخرشبا میبینیش و دلت مچاله میشه و کل خاطرات هفته و ماه و سالهای گذشته رو مرور کنه
      و هیچ فایده ای برات نداره جز اینکه هر شب تیغ بزنه به روح و ذهنت
      خونی که از روحت
      اشکی که از چشمت
      لرزی که از بدنت
      هر شب و هر شب میگذره
      اونقدر بزرگه
      که
      به نگاه آدمای خارج از اتاقت نمیاد

      هیچکس...

      وسط یه چاله ای افتادی که هزاران نور سیاه و کدر ازت رد میشن اونقدر بلند داد میزنی تا صدات برسه به گوش طبیعت
      تا
      نور سفید و شفاف به سمتت بیاد

      به نگاه آدمای خارج از اتاقت نمیاد

      هیچکس...
      عزیزم چه متن قشنگی ، واقعا همینه حتی کلی تلاش و صبح زود بیدار شدن و گریه غم حسرت ...ولی بقیه فقط اینو که قبول نشدی میبینن و حتی خودت یادت میره چقدر زحمت کشیدی

    صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    موضوعات مشابه

    1. مصلایی یا بابایی یا شیروانی؟
      توسط KARIMASADI در انجمن منابع شیمی
      پاسخ: 17
      آخرين نوشته: 11 دی 1401, 12:37
    2. با رتبه 1500 میشه دبیری شهید رجایی قبول شد؟!(اضطراری لطفا راهنمایی کنید)
      توسط MohammadMahdi14 در انجمن رتبه مورد نیاز قبولی در رشته و دانشگاه
      پاسخ: 11
      آخرين نوشته: 03 مهر 1401, 02:28
    3. پاسخ: 4
      آخرين نوشته: 17 اردیبهشت 1400, 03:19
    4. پاسخ: 9
      آخرين نوشته: 22 دی 1396, 10:12
    5. ???درخواست راهنمایی برای «امتحانات نهایی سوم» - معرفی کتاب؟؟؟
      توسط Sleeplife در انجمن امتحانات سال یازدهم
      پاسخ: 10
      آخرين نوشته: 18 شهریور 1395, 09:04

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن