.gif)
سلام زینب بانو
.gif)
نباید بدونی من همون leaهستم اخه
.gif)
هعی دنیا کمرم خم شد اصلا
اول از همه بیا ببوسمت
لطف کردی گل
خوشحال شدم
درمورد ظاهر بسی لطف داری ...خوبی از خودته
.gif)
تو نمیدونی من رو قدم حساسم...روایت هست خون هم ریختم سرش
فقط این مهمه که من از سینا بلندترم
منم حسم متقابله
از کسانی هستی که میشه از هر دری باهاش صحبت کرد بدون خسته شدن
دقیقا مهم نزدیکی دل و جان افراده نه مکان
.gif)
چ تعبیر زیبا و هچنین شرمنده کننده ای برای من
دقیقا!
این بده که درونت بمونن دردها
باید رها شد
.gif)
اما من اولین خاطره رو یادمه...اوایل دیدم زیاد یکی داره لایک میکنه دیدم شخصی بنام جودی می باشد
دارای اسم و پروفایلی خاص
تو تاپیک هرچی میخوای به اعضای انجمن بگو اومدم تگت کردم و مراحل تشکرات را بعمل اوردم و اونجا اشنا شدیم
و ادامه...
چه ارزوی قشنگی...
.gif)
اوه ازاونا اصلا ادم چشماش ستاره ای میشه
.gif)
من دلم کشید الان
نمیدونم این بخش هدیه خواستن رو واقعی گفتی یا نه
اما خوشحال میشم جدی باشه
یه دفتر چرم دارم که خب مدتهاست دلنوشته و چیزای مختلف توش مینویسم
برای خودم خاصه
چون از درون من چیزهایی رو از زیرخاک میکشه بیرون
حس های مختلف رو
اگر تو مایل باشی یه روز یا میبینمت بهت میدم یا برات پستش میکنم
زینب عزیزم
از هم صحبتی و دوستی با تو لذت بردم و میبرم و خواهم برد
همیشه از فهم و درک و خانومی زیادت یادمیگیرم
شاید متوجه نباشی اما مثل یه کلبه با شومینه و وسایل قدیمی تو یه کوهستان برفی هستی
همونقدر دلگرم کننده و امیدوار کننده
ممنونم ازت بابت زمانی که گذاشتی
و همچنین لطف های زیادی که به من داری
برات از خدا روشنی دل و خیر طلب میکنم
موفق باشی گل
@
joodii@