خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
    نمایش نتایج: از 16 به 29 از 29
    1. Top | #16
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Z3R0 نمایش پست ها
      فرصت دادن گاهی لازمه
      ولی خیلی مهمه طرفت آدم باشه... نه یه بی شرف ل.ا.ش.ی (دختر و پسر هم نداره.. هردوتا طرفش زیاده)

      فرصت دادن خیلی فرق داره با دوباره قرار دادن خودت توی دور باطل و بیشتر فرورفتن توی باتلاق

      ارزش ها و موقعیت و شخصیت طرف مقابل رو باید شناخت
      احساسی برخورد کنی توی نوسانات عذاب و حال بد گیر میوفتی
      یسری جاها باید مو رو از ماست کشید بیرون بعدش در زمان مناسبش به احساسات بها داده بشه
      نه اینکه از همون اول همه چیز رو فقط و فقط روی احساسات گمار کنی
      موافقم، فکر شده باید تصمیم گرفت

    2. Top | #17
      کاربر فعال

      Khabalod
      نمایش مشخصات
      احتراما تقاضا میشود تاپیک هاتون رو تو دسته بندیِ مربوطه ایجاد کنید
      بخش "دانش آموزی" به اندازه ی کافی تاپیک غیر مفید داره، قرار باشه موضوعاتی که کلا ربطی به بخش دانش آموزی ندارن هم تو این دسته قرار بگیره، تاپیک های مفید، خاک خورده و همیشه به تاریخ میپیوندند...
      ممنون که رعایت میکنید...
      @Araz@
      درخواست میشه تاپیک به بخش عمومی و تفریحی منتقل بشه.
      ویرایش توسط Saudade : 21 آذر 1401 در ساعت 18:09

    3. Top | #18
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Z3R0 نمایش پست ها
      هرکی رفتنیه و موندنی نیس در رو باز کن و خودت هلش بده بیرون از زندگیت

      زندگی تو ذهن و روان تو ارزشمنده
      قرار نیس با هر کس و ناکسی کثافت آلود و سم کده بشه

      رفتنی میره به سلامت !
      موندنی میمونه
      سلام به به دکتر عزیز
      دمت گرم دکتر مطالب درسی زیادی ازت یاد گرفتم و میگیرم.اینجا دیدم نظر دادی برام جالب بود!چقدر تو تجربت زیاده دکتر جان
      بازم دمت گرم

    4. Top | #19
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط sajad_ha نمایش پست ها
      سلام به به دکتر عزیز
      دمت گرم دکتر مطالب درسی زیادی ازت یاد گرفتم و میگیرم.اینجا دیدم نظر دادی برام جالب بود!چقدر تو تجربت زیاده دکتر جان
      بازم دمت گرم

      سلام رفیق
      خواهش

      دم شماهم گرم
      موفق و سلامت باشی


    5. Top | #20
      LEA
      کاربر برتر
      کاربر حرفه ای
      ناظر بخش

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Macbeth نمایش پست ها
      سلام دوستان امیدوارم روبه‌راه باشین

      بنظرتون کسی که شما رو کنار گذاشت و ترک کرد، وقتی به یه جایی رسیدید و کسی شُدید برمی‌گرده؟

      تا حالا تجربه کردی؟
      سلام

      شمام خوب باشی

      بنظرتون کسی که به جایی رسیدین برمیگرده واسه تو برگشته؟بخاطر خود حقیقیت برگشته؟



    6. Top | #21
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط berasmeyadegar نمایش پست ها


      سلام

      شمام خوب باشی

      بنظرتون کسی که به جایی رسیدین برمیگرده واسه تو برگشته؟بخاطر خود حقیقیت برگشته؟


      به قول دوستمون بستگی به شرایط داره
      ولی معمولا نه!

    7. Top | #22
      LEA
      کاربر برتر
      کاربر حرفه ای
      ناظر بخش

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Macbeth نمایش پست ها
      به قول دوستمون بستگی به شرایط داره
      ولی معمولا نه!
      دقیقا

      بستگی به اون شخص

      شما

      موضوع با همه ی جزئیاتش داره

      اما این وسط حرمت و ارزش رو نگاه کنید که حفظ شده باشه

      اگه نشده یه خط قرمز روش بکشید

    8. Top | #23
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      برگشتنش هیچ اهمیتی نداره همینطور رفتنش و همینطور خودش
      بعضی وقتا خودت لازمه تا طرفو راهی کنی بره چون ازت استفاده میکنه ولی وجود خودش ضرره درست مثل انگل
      حالا فرقی هم نمیکنه احساست ب طرف چی باشه
      ادمی ک منو بخاطر اینکه دستم جایی بند نیست ول کنه بره چرا باید برگرده و تحویل گرفته بشه؟ پس عزت نفس خودم چی؟

    9. Top | #24
      کاربر انجمن

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Z3R0 نمایش پست ها
      فرصت دادن گاهی لازمه
      ولی خیلی مهمه طرفت آدم باشه... نه یه بی شرف ل.ا.ش.ی (دختر و پسر هم نداره.. هردوتا طرفش زیاده)

      فرصت دادن خیلی فرق داره با دوباره قرار دادن خودت توی دور باطل و بیشتر فرورفتن توی باتلاق

      ارزش ها و موقعیت و شخصیت طرف مقابل رو باید شناخت
      احساسی برخورد کنی توی نوسانات عذاب و حال بد گیر میوفتی
      یسری جاها باید مو رو از ماست کشید بیرون بعدش در زمان مناسبش به احساسات بها داده بشه
      نه اینکه از همون اول همه چیز رو فقط و فقط روی احساسات گمار کنی
      سلام آقای زیرو وقتتون بخیر ببخشید من کار با انجمن رو بلد نیستم زیاد و نمیدونم چطوری باید سوالامو منحصرا از خودتون بپرسم...اشکالی نداره یه سوال در مورد منابع دارم همینجا ازتون بپرسم؟

    10. Top | #25
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Pharmacy_lover نمایش پست ها
      سلام آقای زیرو وقتتون بخیر ببخشید من کار با انجمن رو بلد نیستم زیاد و نمیدونم چطوری باید سوالامو منحصرا از خودتون بپرسم...اشکالی نداره یه سوال در مورد منابع دارم همینجا ازتون بپرسم؟
      سلام امیدوارم حالت عالی باشه

      درمورد منابع من نمیتونم راهنمایی کنم چون چندسالی هست کلا توی دنیای کنکور نیستم و آگاهی نسبت به منابع ندارم
      صرفا میتونم توی زمینه های رفتار شناسی و یسری موضوعات کلی صحبت کنم

      برای منابع هم میتونید از این تاپیک استفاده کنید : http://forum.konkur.in/showthread.php?threadid=76210

      وهم میتونید از رتبه برترهای امسال انجمن سوال تون رو بپرسید ، چون این دوستان به تازگی از فضای کنکور خارج شدن به نسبت اطلاعات و آگاهی به روز تری دارن
      http://forum.konkur.in/thread78177.html


    11. Top | #26
      کاربر انجمن

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Z3R0 نمایش پست ها
      سلام امیدوارم حالت عالی باشه

      درمورد منابع من نمیتونم راهنمایی کنم چون چندسالی هست کلا توی دنیای کنکور نیستم و آگاهی نسبت به منابع ندارم
      صرفا میتونم توی زمینه های رفتار شناسی و یسری موضوعات کلی صحبت کنم

      برای منابع هم میتونید از این تاپیک استفاده کنید : http://forum.konkur.in/showthread.php?threadid=76210

      وهم میتونید از رتبه برترهای امسال انجمن سوال تون رو بپرسید ، چون این دوستان به تازگی از فضای کنکور خارج شدن به نسبت اطلاعات و آگاهی به روز تری دارن
      http://forum.konkur.in/thread78177.html
      خیلی متشکرم لطف کردید

    12. Top | #27
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Pharmacy_lover نمایش پست ها
      خیلی متشکرم لطف کردید
      خواهش میکنم

      ایشالا بهترینا رو رقم بزنی

      درمورد انجمن و کارباهاش هرسوال و ابهامی داشتی حتما بپرس
      اگر من باشم حتما جواب میدم بقیه دوستان هم هستن راهنمایی میکنن


    13. Top | #28
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      با یه داستان عنوانش میکنم:
      باورش نمیشد بعد چهار سال آوات همون پسری که عاشقش بود رو دید همونی که صداقت از چشماش و مهربونی از کارهاش هویدا بود
      تو کافه ی بود که اولین بار اونو دعوت کرد و با خجالت و معذب بودن کنارش نشسته بود و عرق های ریزشو با دستمال پاک میکرد و چشماش رو به جعبه دستمال کاغذی دوخته بود
      نمیدونست از کجا شروع کنه و حرفشو قورت میداد
      با بی حوصلگی و تمسخر نگاهش میکرد و بهش تشر زد که وقت ندارم که بشینم تماشات کنم زودتر حرفتو بزن
      لرزید و بهت زده نگاهی بهش کرد و زود سرشو انداخت پایین و بالاخره حرفشو زد " من بهتون علاقمندم و میخوام بیشتر باهاتون آشنا بشم "
      پوزخند زد و گفت : تو چی در خودت دیدی که همچین چرندیاتی رو میگی؟ تو و علاقمندی؟ یه نگاه به خودت بنداز تو در حد و اندازه منی آخه؟
      سرشو داخل یقه ش برد و دستهاشو قلاب کرد و من من کنان خواست حرفی بزنه که کیفشو برداشت و کافه رو ترک کرد
      اونقدر بهش برخورده بود که حس میکرد بهش توهین شده و زیر لب بهش فحش میداد که یه پسر احمق بهم ابراز علاقه کرده واقعا مسخره بود
      اما آوات با بغض رفتنشو نگاه میکرد حالش اونقدر خراب بود که نمیتونست نفس بکشه دو دکمه پیرهنشو باز کرد
      گارسون با دیدن رنگ پریده آوات به سمتش رفت و گفت: آقا حالت خوبه؟
      آوات دچار حالت تهوع شده بود و از استرس فشارش افتاده بود زیر لب گفت: آب میخوام
      گارسون با عجله یه بطری خنک آورد و درشو باز کرد و به سمتش گرفت
      قلوپ قلوپ به زور خورد تا راه نفسش باز شد ، نفس عمیقی کشید با قدردانی ازش تشکر کرد و گارسون یه شکلات به سمتش گرفت و گفت: شکلات رو بخور فشارت افتاده
      آوات یکساعتی کافه نشسته بود و از درون شکسته بود
      هر روز سعی میکرد قلب دختر موردعلاقشو بدست بیاره اما دست رد به سینش میخورد
      مضحکه دست دانشکده شون شده بود میگفتن " آوات بی عرضه چه به دختر کارخانه دار خاندان طلوعی بزرگ "
      آوات هر روز افسرده تر میشد و نمیتونست تمرکزی رو درسهاش کنه هیچکسی درکش نمیکرد و همه با دیدنش بهش میخندیدن
      هیچ کنترلی روی وزنش نداشت و چاق تر میشد و افسردگی بزرگتر ، تموم دوستاشو از دست داده بود و تنهای تنها شده بود ولی یه روز اتفاقی دختره رو دست تو دست یک پسر خوشحال و سرحال دید
      شکست اونقدر که دختره اونو نشناخت و بی توجه بهش با پسره از کنارش رد شدن
      اما این شد تلنگر تا خودشو پیدا کنه ، یه باشگاه ثبت نام کرد و برای عشق از دست رفته ش میرفت تمرین ، تو ظرف دوسال بدنشو ساخت و زندگیش روی اصول ورزشی بود و سرساعت پروتئینش رو میخورد
      دور آوات پر از پسرای ورزشکار موفق بود و دخترایی که حاضر بودن برای نیم نگاهش جون بدن
      اما آوات برای مربی گری شرکت کرده بود و با یکی از دوستاش شریکی وارد کار رستوران و کافه گردی شد
      هر روز آوات موفق تر میشد طوری بود که بهترین مربی باشگاه محله شون شده بود و پسرایی که ثبت نام میکردن میخواستن مربیشون آوات باشه
      دو تا بیزنس موفق رو میگردوند تا اون روزی که از در باشگاه زده بود بیرون و میخواست بره سمت خونه یه دختر پریشون با لباسهای پاره پوره رو در حال گریه دید ، به کمکش رفت و کوله پشتیشو زمین انداخت
      تا دختره سرشو بالا آورد تعجب و شوک بهش وارد شد عشق گذشته ش بود با شنیدن صداش دختر فین فین کرد و با دیدن آوات ترسید و باورش نمیشد این همونی باشه که چهارسال پیش دست رد به سینش زد
      حالا هم دیگه دختر طلوعی بزرگ نیست هم پسری که ادعای دروغگین عشق داشت تو زرد از آب دراومد و بهش تجاوز شده بود
      اما آوات امروز مغرور تر و سرد شده بود که بدون هیچ آشناییتی براش یه سرپناه پیدا کرد و بهش گفت اگه کمکی خواستی به عنوان یه برادر برات انجام میدم این کارت من ...
      اگر تمام دنیا هم از تو بدشان بیاید و تو را آدم بدی بدانند، تا وقتی که وجدانت تو را تایید می کند و تو را گناهکار نمی داند،تو بدون دوست نمی مانی.

    14. Top | #29
      کاربر اخراجی

      Khabalod
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Macbeth نمایش پست ها
      جای کدومی؟ اونی که رفته یا اونی که ترک شده؟
      اونی که رفته

    صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن