سلام بچه هامن چند روز پیشم یه تاپیک زده بودم به عنوان مهاجرت و تک فرزندی من دو سالم کنکور دادم دو سالشم ۲۰ هزار اوردم و دیگه بابام نمیزاره پشت بمونم و میفرسته ترکیه دارو بخونم خیلی حس بی ارزشی میکنم تمام دوستام قبول شدن غیر از من دانش اموز فرزانگان بودم معدلم ۱۹.۳۴ بود به خدا اخرین سنجش و قلمچیم همشون زیر ۴۰۰۰ بود ولی کنکور نمیدونم چرا اینطور شد حالا هر چی بود گذشو دیگه من از دست درو همسایه و فامیل و همکار و.... به خدا ضله شدم دیگه بسه کشش ندارم از امروز صبحه با خودم کلنجار میرم بکشم خودمو تموم کنم این شکنجه رو
امروز بعد چند وقت مثلا رفته بودیم بگردیم اومدنی همسایه پریده جلو ماشین بگید ببینن کنکور فلانی چی شد ؟؟؟!حالا ایشون ۳ تا بچه داره و ما اصلا نمیدونیم درس میخونن یا نه اصلا چیکار میکنن. و کجان ؟؟؟
پدر مادرم بدبختا مجبور میشن با سیلی صورتشونو سرخ کنن خیلی خجالت میکشم ازشون خیلی ارزوی مرگ میکنم میگم خدا از عمر من بگیره بده به اون بنده خداهایی که دم بیمارستانا هلاکن خیلی حال روحیم بده خیلی ساعت ها بدون وقفه گریه میکنم حال هیچ کاری رو ندارم فقط میخوام برم تو یه اتاق درو ببندم کسی باهام کار نداشته باشه خیلی خسته ام حقم این نبود من خیلی تلاش کردم میدونم کسی باور نمیکنه ولی خیلی تلاش کردم
اصلا حس میکنم دارم دیوونه میشم به چیزای چرت و پرت فکر میکنم همش میگم دستم بمونه لای چرخگوشت چی میشه مثلا کنار جاده سگ مرده بود با خودم فکر میکردم از روی این ماشین رد شه چی میشه دندونم بشکنه چی میشه پام قطع شه چی میشه واقعا دارم دیوونه میشم فک کنم
خیلی فشار روحی رومه دارم میمیرم دیگه