خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 3 از 5 نخستنخست ... 234 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 31 به 45 از 64
    1. Top | #31
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Frozen نمایش پست ها
      من به عنوان فردی که مث تو توی تنهاییم افسردگی رو تجربه کردم به مدت سه سال و خودم تو تنهایی درمانش کردم بدون کمک هییییچ احدی ، بخوام کل مسیری که رفتم رو بگم خب مسلما نمیشه و طولانیه
      اما همه چی از جایی شروع میشه که با خودت و شرایطت صلح میکنی
      دیگه نمیگی وای من خانوادم سردن و این باعث افسردگیمه ، میپذیری من همین خانواده رو دارم و با این شرایط خودم مسئول زندگی خودمم
      وقتی با شرایطت صلح کنی نمیگی من بااااید تا دانشگاه حالم خوب شه ! به جسمت و روحت حق میدی که در حقشون بد کردی و اونا الان مریضن و نیاز به مراقبتت دارن ! تو باید باهاشون مهربون باشی
      اگه یروزایی نیاز به اشک ریختن داشتی داد و هوار و جنجال درونی راه ننداز و با خودت بگو این اشکها نشونه اینن که روحم در برابر تمام آسیبها داره پاسخ میده
      خلاصش کنم قدم اول و پنجاه درصد مسیر همین مهربون بودن با خودته و صلح کردن با شرایط موجود و همینی که هست !
      بقیشم که خداروشکر الان همه جا پره از پادکستهای روانشناسی ، پیشنهاد من بین همه سپهر خدابنده و مجتبی شکوری هست
      کتاب هم که تا دلت بخواد صوتی و پی دی اف رایگان ، فقط خودت باید بخوای به روح و جسم آسیب دیدت کمک کنی
      ایشالا زودتر بهتر میشی
      سلام. امیدوارم کردید که خودم میتونم خودمو کمک کنم امیدوارم بتونم انجامش بدم خیلی ممنون

    2. Top | #32
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Z3R0 نمایش پست ها


      اشکالی نداره...
      منم نمیتونم بگم ، خیلی از آدما هستن که نمیتونن همین یک کار ساده رو انجام بدن...

      از پس که درطول زندگی مون بی رحمانه خودمون رو از عزت نفس خالی کردیم ...

      یه چیزی ازت میخوام که انجامش بدی
      اپ فیدیبو رو توی گوشیت دانلود و نصب کن.... داخلش بگرد دنبال کتاب صوتی شفای زندگی
      کتابش رو گوش بده ... با هندزفری و با تمرکز گوش بده بهش... سعی کن درموردش تفکر کنی

      داخل اون یکی تاپیکه که گفته بودم چجوری یک کاری رو شروع کنیم رو یادته ؟ دوباره تاپیکش رو بخون و یک فعالیتی رو توی ذهنت انتخاب کن و شروع کن به انجامش طبق همون منطقی که داخل تاپیک نوشته بودم
      لازم نیست فعالیته بزرگ باشه نه...

      فعلا این دوتا کار رو انجام بده
      اگه واقعا انجامشون بدی قول میدم حالت شروع میکنه به بهتر شدن...
      توی این مسیر بهتر شدن فقط خودت هستی که میتونی به خودت کمک بکنه ( منظور حرفم این نیست که منکر روانشناس و روانپزشک بشم... اون ها هم روش های درمانی ای در پیش میگیرن که قطعا تا زمانی که خود شخص نخواد به خودش کمک کنه فایده ای نخواهد داشت...)
      سلام مجدد میگم من یذره ناواردم به اینجا. درخواست دادید قبول شد؟

    3. Top | #33
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      علمی، مستند و برای شناخت بهتر گوشه ای از جهان روان و رفتار انسان


















      ویرایش توسط Zero_Horizon : 13 تیر 1401 در ساعت 20:34

    4. Top | #34
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Z3R0 نمایش پست ها
      علمی، مستند و برای شناخت بهتر گوشه ای از جهان روان و رفتار انسان

















      ممنونم

    5. Top | #35
      کاربر فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط konkoouri نمایش پست ها
      سلام به کسایی که اومدن تو این تاپیک. من به کمک نیاز دارم. حالم بده سرخورده شدم نمیدونم چیکار کنم دارم دیوونه میشم. الان نزدیک ۲ ساله من افسردگی دارم همش منتظر یه روز خوب بودم ولی نیومد. همه از دستم خسته شدن خانوادم میبینن حالم بده و عادت کردن میبینن دارم به تدریج خفه میشم ولی از وقتی یادمه تو این خانواده هیچ ری اکشنی نبوده شاید دلیل افسردگیم همین خانواده ی سرد و بی روح بوده باشه. خیلی بده آدم دلسوز نداشته باشه آدم کسیو نداشته باشه بگه چرا حالت انقد بده کسی نیست بپرسه بنده ی خدا کمک نمیخوای؟ از دوستام دارم دور میشم دلم میخواد تنها باشم رفتار عجیب و نوسانیم برا بقیه عادی شده انگار منو اینطور شناختن. ولی من خود قبلیمو از دست دادم...
      اومدم تو این تاپیک ازتون راهنمایی بخوام اگه تجربشو دارید یا ایده ای دارید که بتونم افسردگیمو درمان کنم لطفا کمکم کنید. مشاور و روانپزشک نمیخوام برم اولا که پولشون زیاده دوما که بابام منو برد پیش یه مشاور که اصلا مطب نبود و هزینه ویزیتش خیلی کم بود خلاصه که حرفاش بهم اصلا کمک نکرد منم دیگه نرفتم اونجا.مامانمم اصلا به مشاور اعتقاد نداره در حالی که بنظرم اون از منم اولویتش بیشتره برا درمان.
      خسته شدم از دست آدمای اطرافم هر روز دارم بیشتر مریض میشم.مریضی که فقط جسمی نیست....
      الان اوضاع احوالم جوریه که کل ۲۴ ساعت تو اتاقمم رو تختم دراز میکشم و با گوشیم ور میرم شاید فقط چند بار از اتاقم برم بیرون غذا بزور میخورم و ارتباطمو با همه قطع کردم. کنکورمم چند روز پیش دادم و خب از اون جایی که دو ساله داغونم و در همین وضعم کنکورمم گند زدم و خب امسال باید برم یه دانشگاه نه چندان خوب. حداقلش اینه که رشته مورد علاقمو میرم. ولی خب... تا وقتی حالم خوب نشه معدن طلاهم پیدا کنم هیچ کاری رو از پیش نمی برم...
      من باید تا شروع دانشگاه حالم خوب بشه... من میخوام زندگی کنم میخوام به هدفام برسم میخوام حسرت و آرزوهامو بدست بیارم میدونم استعدادشو دارم میدونم که میتونم ولی ولی باید اول حالمو خوب کنم اگه از دستتون کاری برمیاد ممنون میشم راهنماییم کنید .
      ببخشید روضه خوندم و حسابی سرتون رو درد آوردم ولی روحم داره ذره ذره تحلیل میره...
      من خودم افسردگی رو تجربه کردم+وسواس فکری
      که مسبب اصلی اش خانواده ام بودن و خب نمیشد حذفشون کرد دیگه
      اولین کاری که کردم قبول شرایط و قبول توان خودم بود
      اول اول قبول شرایط و ندیدن یه زندگی ایده آل
      چون زندگی ایده آل نیست و مر از درد و رنجه
      و ثانیا شروع یه چیزی که بچسبی بهش
      به فرض دیدم رشتت ریاضیه مثلا کامپیوتر دوست داری و خب قبولم میشی سراسری نشه آزاد نشه پیام نور نشه اصن علمی کاربردی خب؟
      به فرض علاقه ات اینه
      میری میبینی این رشته چی میخواد یکی زبان یکی کد نویسی و ریاضی و فیزیک نسبتا خوب
      خب برای خودت ضرب الاجل میزاری تا فلان روز مثلا پایتون اصول اولیه اش یاد بگیرم یا چمیدونم هر چی
      خودتو میندازی تو جریان آینده متوجه ای چی میگم؟؟
      هدفتم به یکی بگو مثلا به بابات اصولا دخترا با بابا ها اوکی آن
      بگو من تا فلان روز میخوام فلان کارو کنم
      و شب تا صبح بذار بتونی پلنتو تموم کنی
      شاید بگی حال ندارم همش ولو ام و اینا
      میفهمم به خدا میفهممت
      الان از بچه های اینجا بپرسی من کسی بودم که همش میومدم تو تاپیک احساسات ناله میکردم
      ولی یه جایی دیگه باید بگی بسه
      بسه غصه خوردن
      روانپزشک و اینا خوبه ولی تا خودت نخوای بلند بشی تا خودت نخوای هیچ اثری نداره
      منم یه مدتی دارو مصرف میکردم ولی اثرش چی بود؟
      میخوابوندتم و کلا بیخیال شده بودم نسبت به همه چی
      اون بلند شدنه دست خودته
      تا خودت نخوای هیشکی نمیتونه بلندت کنه
      من تو شرایط مشابهی بودم منتها شدید تر خیلی شدید تر
      الانم خوب نشدم
      ولی یه جایی باید افسار زندگیتو بگیری دستت دیگه
      از یه جایی به بعد باید بلند شی
      میدونم سخته به قرآن که میدونم سخته
      ولی باید این لش بازی رو بذاری کنار
      هیچ دکتری تا خودت نخوای نمیتونه بلندت کنه اینو بفهم.

      گفتی مشکلم مادرم و اینا منم مشکلم مادرم و زخمامو همرو اون بهم زده برو پیامایی که تو تاپیک احساسات گذاشتم تک تکشو بخون بفهمی مت چقدر مثل تو ام.
      مخاطب این حرفا خودمم هستم.
      امیدوارم ناراحت نشده باشی.
      من با مامانم پیش روانشناس و روانپزشک رفتم
      جفتشون گفتن تو فقط به خاطر مادرت اینشکلی شدی و باید عادت کنی زن ۴۰ و خورده ای ساله رو نمیشه عوض کرد.
      مامان من یه مدتی خودش رفته بود دکتر داروی اعصاب میخورد خودش میدونست داره اذیت میکنه خودش

      اینارو گفتم بفهمی درکت میکنم با تمام وجودم.


      و در آخر پاشو و آینده تو بساز.
      پاشو بابا.
      دنیا قشنگ تر از اون چیزیه که فکر میکنی.
      دنیا سفید یا سیاه مطلق نیست.
      دنیا و آدما خاکستری ان.
      آدم با رنج دنیا میاد و فقط باید یاد بگیره از این رنج ها گذر کنه
      چون هرچی که بزرگتر میشی رنج هاتم بزرگتر میشه.
      میدونم خیلی شر و ور گفتم فقط امیدوارم تونسته باشم یه جرقه ای واست بزنم و خودت اون جرقه رو باهاش یه شمع روشن کنی و راهتو پیدا کنی.

      به قول کره ای ها:فایتینگ(موفق باشی بجنگ.)
      خود را به زندگی سپرده ام.
      فقط شروع به تلاش کرده ام.
      همین.

    6. Top | #36
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      سلام .الان اتفاقی اومدم فروم معمولا تاپیک های با این موضوعیت رو باز نمیکنم نمی دونم چی شد که وارد این تاپیک شدم
      اما حالا که اومدم شاید به عنوان کسی که خیلی از این حالت ها رو تجربه کرده و کماکان داره تجربه می‌کنه نیاز باشه یه سری چیزا رو بهت بگم شاید کمک کننده بود
      قبل از هر چیزی بگم من متخصص نیستم نمی دونم چند سالته ولی احتمالا با اختلاف ناچیزی ازت یکم بزرگتر باشم و این چیزایی که میگم تو عالم رفاقت و خواهرانه س. تویی که میگی من روم نمیشه خودمو تو آینه نگاه کنم میگی دیگه خودمو دوست ندارم و منی که تو رو ندیده هم دوستت دارم نمی دونم چرا ولی تو این چند سال که خودم با همچین مسایلی درگیرم وقتی کسی رو با حس و حال مشابه خودم میبینم ،حس جالبی دارم نسبت بهشون وقتی متنت رو می‌خوندم با تمام وجود حس و حالت رو درک کردم حالا چندتا نکته :
      ۱_بنظرم اول خوب تحقیق کن و یه روانپزشک حاذق تو شو شهرتون پیدا کن به تبلیغات توجه نکن اگه میتونی با چندتا از مراجعین قدیمی اش صحبت کن و از تجربیاتشان استفاده کن و بعد که مطمئن شدی ،برو پیشش و به حرفاش عمل کن دارویی اگر صلاح دید که مصرف کنی،مصرف کن و دایم به خودت نگو آب از سر من گذشته ،دیگه دارو برای من جواب نمیده به خودت این فرصت رو بده که اقلا از نظر جسمی بتونه یکم بالا بیارتت
      ۲_یه سوال دارم ؟میشه در حالت عادی آدمی به سن امثال ما رسیده باشه ولی خودش اکثر کارای شخصیش رو انجام نده؟
      خودت موهاتو شونه نمیکشی؟
      خودت لباستو تنت نمیکنی یا خودت مرتبش نمیکنی؟
      خودت این تاپیک رو نزدی که مشکلت حل بشه؟
      همه اینا داره میگه که هنوزم یه چیزی نه وجودت هست که داره سوقت میده به سمت خوب شدن و پیدا کردن حال خوب ولی حال خوب ساختنیه همه اینا داره میگه که هنوزم خودتو دوست داری به وضعیت ظاهرت رسیدگی کن نمی خوادم دنبال چیزای عجیب غریب باشی برا این کار یا هزینه خاصی بکنی ،اگه شده لباس روشن یا رنگی بپوش اگه شده یه کرم مرطوب کننده معمولی به پوستت بزن فقط برای اینکه اگه شده یه ذره بیشتر حس سرزندگی و مفیدبودن برای خودت داشته باشی
      گهگاهی تو خلوت موهای خودتو نوازش کن با خودت صحبت کن،نه فقط از این صحبتای انگیزشی که این و اونور ریخته ،از واقعیت ها به خودت بگو اما لابه لا ش نکته های مثبت خودتم به خودت یادآوری کن به قول خودت کلی استعداد داری دختر
      ۳_هنر یا کاری که بلد ش باشی هست ،نمیخواد حتما حرفه ای باشیا اگه شده یه کاری باشه که بتونی با یه درآمد پایین هم شروع کنی ،از چند جهت می‌تونه مفید باشه اینکه یه منبع درآمد برای خودت داشته باشی اینکه هرروز به بهانه کارم که شده چند ساعتی از اتاقت و فضای خونه فاصله بگیری و یکم قدم بزنی و...
      ۴_چیزی هست که دوستش داشته باشی و باهاش کیف کنی؟
      مثلاً کتاب غیردرسی خوندن
      ورزش کردن
      نقاشی کردن و...اگه هست سعی کن اگه شده هرروز یه تایمی بذاری روش.
      موزیک غمگین اگه گوش میدید ،سعی کن آروم آروم پاکشون کنی و با موزیکای شادی که دوست داری جاشونو پر کنی تاکید میکنم به تدریج این کارو انجام بده
      خوب میفهمم وقتی آدم تو همچین موقعیتایی گیر می‌کنه به زور می‌تونه حتی خودش از تو رختخواب و...بیرون بکشه چه برسه به اینکه بخواد این کارا رو انجام بده، ولی شروع کن یه فعالیتی داشته باش تا کم کم تاثیر بگیری ازش شاید اوایل هی زمین بخوری و بیخیال بشی ولی ملالی نیست بازم انجامش بده تا بالاخره قلق های خودت رو پیدا کنی
      یه دفترچه بردار به چند قسمت تقسیمش کن مثلاً یه قسمتشو بذار برای نوشتن چیزایی که داره اذیتت می‌کنه تا یکم ذهنت آروم بشه
      یه بخشی رو بذار برای نوشتن کارایی که دوست داری انجام(بلندپروازی نکن البته) مثلاً اگه دوست داری تو نقاشی موفق باشی نیا بنویس میخواهم همچون پیکاسو شوم بجاش بنویس فلان جا یه تصویری دیدم دوست دارم امتحانش کنم و روی کاغذ رسمش کنم یادم باشه تو یه فرصتی که حال داشتم این کارو بکنم
      یه قسمتی رو بذار برای اینکه بفهمی قلق ات برای هر حال بدی که داری چیه و برای هرکدومش باید چکار کنی تا آروم آروم به حال عادی برگردی مثلا بنویسی وقتی خسته ام ولی کلی کار دارم باید انجام بدم میرم یه دوش میگیرم یه چای میخورم بعدش آروم آروم کارامو شروع میکنم یا مثلا وقتی با یکی بحثت میشه باید چیکار کنی بعدش بتونی اعصابتو آروم کنی و... البته این قسمت احتمالا یکم زمان ببره تا بتونی قلق خودت رو برای هر حالی که داری پیداکنی و بنویسی ولی نگرانش نباش از اینکه کاری نکنی،بهتره

      تا قبل از اینکه بری پیش یه آدم متخصص،دیگه به خودت بر چسب افسردگی نزن عزیز دلم هر کس هر حال بدی داشته باشه دلیل نمیشه که قطعا افسرده یا بیمار باشه
      دوست دارم دختر پر تلاشِ صبور
      ویرایش توسط joodii : 13 تیر 1401 در ساعت 21:05

    7. Top | #37
      کاربر نیمه فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط konkoouri نمایش پست ها
      سلام به کسایی که اومدن تو این تاپیک. من به کمک نیاز دارم. حالم بده سرخورده شدم نمیدونم چیکار کنم دارم دیوونه میشم. الان نزدیک ۲ ساله من افسردگی دارم همش منتظر یه روز خوب بودم ولی نیومد. همه از دستم خسته شدن خانوادم میبینن حالم بده و عادت کردن میبینن دارم به تدریج خفه میشم ولی از وقتی یادمه تو این خانواده هیچ ری اکشنی نبوده شاید دلیل افسردگیم همین خانواده ی سرد و بی روح بوده باشه. خیلی بده آدم دلسوز نداشته باشه آدم کسیو نداشته باشه بگه چرا حالت انقد بده کسی نیست بپرسه بنده ی خدا کمک نمیخوای؟ از دوستام دارم دور میشم دلم میخواد تنها باشم رفتار عجیب و نوسانیم برا بقیه عادی شده انگار منو اینطور شناختن. ولی من خود قبلیمو از دست دادم...
      اومدم تو این تاپیک ازتون راهنمایی بخوام اگه تجربشو دارید یا ایده ای دارید که بتونم افسردگیمو درمان کنم لطفا کمکم کنید. مشاور و روانپزشک نمیخوام برم اولا که پولشون زیاده دوما که بابام منو برد پیش یه مشاور که اصلا مطب نبود و هزینه ویزیتش خیلی کم بود خلاصه که حرفاش بهم اصلا کمک نکرد منم دیگه نرفتم اونجا.مامانمم اصلا به مشاور اعتقاد نداره در حالی که بنظرم اون از منم اولویتش بیشتره برا درمان.
      خسته شدم از دست آدمای اطرافم هر روز دارم بیشتر مریض میشم.مریضی که فقط جسمی نیست....
      الان اوضاع احوالم جوریه که کل ۲۴ ساعت تو اتاقمم رو تختم دراز میکشم و با گوشیم ور میرم شاید فقط چند بار از اتاقم برم بیرون غذا بزور میخورم و ارتباطمو با همه قطع کردم. کنکورمم چند روز پیش دادم و خب از اون جایی که دو ساله داغونم و در همین وضعم کنکورمم گند زدم و خب امسال باید برم یه دانشگاه نه چندان خوب. حداقلش اینه که رشته مورد علاقمو میرم. ولی خب... تا وقتی حالم خوب نشه معدن طلاهم پیدا کنم هیچ کاری رو از پیش نمی برم...
      من باید تا شروع دانشگاه حالم خوب بشه... من میخوام زندگی کنم میخوام به هدفام برسم میخوام حسرت و آرزوهامو بدست بیارم میدونم استعدادشو دارم میدونم که میتونم ولی ولی باید اول حالمو خوب کنم اگه از دستتون کاری برمیاد ممنون میشم راهنماییم کنید .
      ببخشید روضه خوندم و حسابی سرتون رو درد آوردم ولی روحم داره ذره ذره تحلیل میره...
      میخوای باهات رک صحبت کنم؟ به عنوان کسی که بیشتر از ۱ سال وضعیت مشابه شما (حتی بدتر) رو داشته، میگم که علت اصلی این مشکل شما، رخوت و سکون، تنبلی ، کار نکردن و خوردن و خوابیدنه. تا وقتی گه به این وضعیت ادامه بدی و خودتو تکون ندی شرایط همینه

    8. Top | #38
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط konkoouri نمایش پست ها
      سلام به کسایی که اومدن تو این تاپیک. من به کمک نیاز دارم. حالم بده سرخورده شدم نمیدونم چیکار کنم دارم دیوونه میشم. الان نزدیک ۲ ساله من افسردگی دارم همش منتظر یه روز خوب بودم ولی نیومد. همه از دستم خسته شدن خانوادم میبینن حالم بده و عادت کردن میبینن دارم به تدریج خفه میشم ولی از وقتی یادمه تو این خانواده هیچ ری اکشنی نبوده شاید دلیل افسردگیم همین خانواده ی سرد و بی روح بوده باشه. خیلی بده آدم دلسوز نداشته باشه آدم کسیو نداشته باشه بگه چرا حالت انقد بده کسی نیست بپرسه بنده ی خدا کمک نمیخوای؟ از دوستام دارم دور میشم دلم میخواد تنها باشم رفتار عجیب و نوسانیم برا بقیه عادی شده انگار منو اینطور شناختن. ولی من خود قبلیمو از دست دادم...
      اومدم تو این تاپیک ازتون راهنمایی بخوام اگه تجربشو دارید یا ایده ای دارید که بتونم افسردگیمو درمان کنم لطفا کمکم کنید. مشاور و روانپزشک نمیخوام برم اولا که پولشون زیاده دوما که بابام منو برد پیش یه مشاور که اصلا مطب نبود و هزینه ویزیتش خیلی کم بود خلاصه که حرفاش بهم اصلا کمک نکرد منم دیگه نرفتم اونجا.مامانمم اصلا به مشاور اعتقاد نداره در حالی که بنظرم اون از منم اولویتش بیشتره برا درمان.
      خسته شدم از دست آدمای اطرافم هر روز دارم بیشتر مریض میشم.مریضی که فقط جسمی نیست....
      الان اوضاع احوالم جوریه که کل ۲۴ ساعت تو اتاقمم رو تختم دراز میکشم و با گوشیم ور میرم شاید فقط چند بار از اتاقم برم بیرون غذا بزور میخورم و ارتباطمو با همه قطع کردم. کنکورمم چند روز پیش دادم و خب از اون جایی که دو ساله داغونم و در همین وضعم کنکورمم گند زدم و خب امسال باید برم یه دانشگاه نه چندان خوب. حداقلش اینه که رشته مورد علاقمو میرم. ولی خب... تا وقتی حالم خوب نشه معدن طلاهم پیدا کنم هیچ کاری رو از پیش نمی برم...
      من باید تا شروع دانشگاه حالم خوب بشه... من میخوام زندگی کنم میخوام به هدفام برسم میخوام حسرت و آرزوهامو بدست بیارم میدونم استعدادشو دارم میدونم که میتونم ولی ولی باید اول حالمو خوب کنم اگه از دستتون کاری برمیاد ممنون میشم راهنماییم کنید .
      ببخشید روضه خوندم و حسابی سرتون رو درد آوردم ولی روحم داره ذره ذره تحلیل میره...
      سلام.
      راستش تخصص و اطلاع خاصی رو این زمینه ندارم ،
      ولی به نظرم طی کردن یه سیکل معیوب یکسان در مدت طولانی باعث این شده.
      اگه امکانش رو دارید یه مسافرت نسبتا دور برید و چند روزی از خونه، اتاق و کارای روتینی که انجام میدادید فاصله بگیرید.
      بعد برگشتن هم به خودتون یه تکونی بدید و در راستای چیزی که میخواید تلاش کنید.

    9. Top | #39
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Little_girl نمایش پست ها
      من خودم افسردگی رو تجربه کردم+وسواس فکری
      که مسبب اصلی اش خانواده ام بودن و خب نمیشد حذفشون کرد دیگه
      اولین کاری که کردم قبول شرایط و قبول توان خودم بود
      اول اول قبول شرایط و ندیدن یه زندگی ایده آل
      چون زندگی ایده آل نیست و مر از درد و رنجه
      و ثانیا شروع یه چیزی که بچسبی بهش
      به فرض دیدم رشتت ریاضیه مثلا کامپیوتر دوست داری و خب قبولم میشی سراسری نشه آزاد نشه پیام نور نشه اصن علمی کاربردی خب؟
      به فرض علاقه ات اینه
      میری میبینی این رشته چی میخواد یکی زبان یکی کد نویسی و ریاضی و فیزیک نسبتا خوب
      خب برای خودت ضرب الاجل میزاری تا فلان روز مثلا پایتون اصول اولیه اش یاد بگیرم یا چمیدونم هر چی
      خودتو میندازی تو جریان آینده متوجه ای چی میگم؟؟
      هدفتم به یکی بگو مثلا به بابات اصولا دخترا با بابا ها اوکی آن
      بگو من تا فلان روز میخوام فلان کارو کنم
      و شب تا صبح بذار بتونی پلنتو تموم کنی
      شاید بگی حال ندارم همش ولو ام و اینا
      میفهمم به خدا میفهممت
      الان از بچه های اینجا بپرسی من کسی بودم که همش میومدم تو تاپیک احساسات ناله میکردم
      ولی یه جایی دیگه باید بگی بسه
      بسه غصه خوردن
      روانپزشک و اینا خوبه ولی تا خودت نخوای بلند بشی تا خودت نخوای هیچ اثری نداره
      منم یه مدتی دارو مصرف میکردم ولی اثرش چی بود؟
      میخوابوندتم و کلا بیخیال شده بودم نسبت به همه چی
      اون بلند شدنه دست خودته
      تا خودت نخوای هیشکی نمیتونه بلندت کنه
      من تو شرایط مشابهی بودم منتها شدید تر خیلی شدید تر
      الانم خوب نشدم
      ولی یه جایی باید افسار زندگیتو بگیری دستت دیگه
      از یه جایی به بعد باید بلند شی
      میدونم سخته به قرآن که میدونم سخته
      ولی باید این لش بازی رو بذاری کنار
      هیچ دکتری تا خودت نخوای نمیتونه بلندت کنه اینو بفهم.

      گفتی مشکلم مادرم و اینا منم مشکلم مادرم و زخمامو همرو اون بهم زده برو پیامایی که تو تاپیک احساسات گذاشتم تک تکشو بخون بفهمی مت چقدر مثل تو ام.
      مخاطب این حرفا خودمم هستم.
      امیدوارم ناراحت نشده باشی.
      من با مامانم پیش روانشناس و روانپزشک رفتم
      جفتشون گفتن تو فقط به خاطر مادرت اینشکلی شدی و باید عادت کنی زن ۴۰ و خورده ای ساله رو نمیشه عوض کرد.
      مامان من یه مدتی خودش رفته بود دکتر داروی اعصاب میخورد خودش میدونست داره اذیت میکنه خودش

      اینارو گفتم بفهمی درکت میکنم با تمام وجودم.


      و در آخر پاشو و آینده تو بساز.
      پاشو بابا.
      دنیا قشنگ تر از اون چیزیه که فکر میکنی.
      دنیا سفید یا سیاه مطلق نیست.
      دنیا و آدما خاکستری ان.
      آدم با رنج دنیا میاد و فقط باید یاد بگیره از این رنج ها گذر کنه
      چون هرچی که بزرگتر میشی رنج هاتم بزرگتر میشه.
      میدونم خیلی شر و ور گفتم فقط امیدوارم تونسته باشم یه جرقه ای واست بزنم و خودت اون جرقه رو باهاش یه شمع روشن کنی و راهتو پیدا کنی.

      به قول کره ای ها:فایتینگ(موفق باشی بجنگ.)
      سلام همدردیت خودش یه جرقه بزرگ بود برام نمیدونم چرا با دخترا که همجنس خودمن بیشتر خو گرفتم تو این تاپیک یجورایی دخترا دلسوز ترن حالا به آقایون برنخوره
      من مثل تو با مامانم خیلی بحث و جدل دارم و اعصاب خوردی... من نا واردم به اینجا یخورده، نتونستم اون تاپیک احساساتو پیدا کنم کجاست؟
      و ممنونم از همدردی، این که یه نفر جدای از کمک فقط محض رضای خدا درکم کنه خیلی حالمو بهتر میکنه

    10. Top | #40
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط joodii نمایش پست ها
      سلام .الان اتفاقی اومدم فروم معمولا تاپیک های با این موضوعیت رو باز نمیکنم نمی دونم چی شد که وارد این تاپیک شدم
      اما حالا که اومدم شاید به عنوان کسی که خیلی از این حالت ها رو تجربه کرده و کماکان داره تجربه می‌کنه نیاز باشه یه سری چیزا رو بهت بگم شاید کمک کننده بود
      قبل از هر چیزی بگم من متخصص نیستم نمی دونم چند سالته ولی احتمالا با اختلاف ناچیزی ازت یکم بزرگتر باشم و این چیزایی که میگم تو عالم رفاقت و خواهرانه س. تویی که میگی من روم نمیشه خودمو تو آینه نگاه کنم میگی دیگه خودمو دوست ندارم و منی که تو رو ندیده هم دوستت دارم نمی دونم چرا ولی تو این چند سال که خودم با همچین مسایلی درگیرم وقتی کسی رو با حس و حال مشابه خودم میبینم ،حس جالبی دارم نسبت بهشون وقتی متنت رو می‌خوندم با تمام وجود حس و حالت رو درک کردم حالا چندتا نکته :
      ۱_بنظرم اول خوب تحقیق کن و یه روانپزشک حاذق تو شو شهرتون پیدا کن به تبلیغات توجه نکن اگه میتونی با چندتا از مراجعین قدیمی اش صحبت کن و از تجربیاتشان استفاده کن و بعد که مطمئن شدی ،برو پیشش و به حرفاش عمل کن دارویی اگر صلاح دید که مصرف کنی،مصرف کن و دایم به خودت نگو آب از سر من گذشته ،دیگه دارو برای من جواب نمیده به خودت این فرصت رو بده که اقلا از نظر جسمی بتونه یکم بالا بیارتت
      ۲_یه سوال دارم ؟میشه در حالت عادی آدمی به سن امثال ما رسیده باشه ولی خودش اکثر کارای شخصیش رو انجام نده؟
      خودت موهاتو شونه نمیکشی؟
      خودت لباستو تنت نمیکنی یا خودت مرتبش نمیکنی؟
      خودت این تاپیک رو نزدی که مشکلت حل بشه؟
      همه اینا داره میگه که هنوزم یه چیزی نه وجودت هست که داره سوقت میده به سمت خوب شدن و پیدا کردن حال خوب ولی حال خوب ساختنیه همه اینا داره میگه که هنوزم خودتو دوست داری به وضعیت ظاهرت رسیدگی کن نمی خوادم دنبال چیزای عجیب غریب باشی برا این کار یا هزینه خاصی بکنی ،اگه شده لباس روشن یا رنگی بپوش اگه شده یه کرم مرطوب کننده معمولی به پوستت بزن فقط برای اینکه اگه شده یه ذره بیشتر حس سرزندگی و مفیدبودن برای خودت داشته باشی
      گهگاهی تو خلوت موهای خودتو نوازش کن با خودت صحبت کن،نه فقط از این صحبتای انگیزشی که این و اونور ریخته ،از واقعیت ها به خودت بگو اما لابه لا ش نکته های مثبت خودتم به خودت یادآوری کن به قول خودت کلی استعداد داری دختر
      ۳_هنر یا کاری که بلد ش باشی هست ،نمیخواد حتما حرفه ای باشیا اگه شده یه کاری باشه که بتونی با یه درآمد پایین هم شروع کنی ،از چند جهت می‌تونه مفید باشه اینکه یه منبع درآمد برای خودت داشته باشی اینکه هرروز به بهانه کارم که شده چند ساعتی از اتاقت و فضای خونه فاصله بگیری و یکم قدم بزنی و...
      ۴_چیزی هست که دوستش داشته باشی و باهاش کیف کنی؟
      مثلاً کتاب غیردرسی خوندن
      ورزش کردن
      نقاشی کردن و...اگه هست سعی کن اگه شده هرروز یه تایمی بذاری روش.
      موزیک غمگین اگه گوش میدید ،سعی کن آروم آروم پاکشون کنی و با موزیکای شادی که دوست داری جاشونو پر کنی تاکید میکنم به تدریج این کارو انجام بده
      خوب میفهمم وقتی آدم تو همچین موقعیتایی گیر می‌کنه به زور می‌تونه حتی خودش از تو رختخواب و...بیرون بکشه چه برسه به اینکه بخواد این کارا رو انجام بده، ولی شروع کن یه فعالیتی داشته باش تا کم کم تاثیر بگیری ازش شاید اوایل هی زمین بخوری و بیخیال بشی ولی ملالی نیست بازم انجامش بده تا بالاخره قلق های خودت رو پیدا کنی
      یه دفترچه بردار به چند قسمت تقسیمش کن مثلاً یه قسمتشو بذار برای نوشتن چیزایی که داره اذیتت می‌کنه تا یکم ذهنت آروم بشه
      یه بخشی رو بذار برای نوشتن کارایی که دوست داری انجام(بلندپروازی نکن البته) مثلاً اگه دوست داری تو نقاشی موفق باشی نیا بنویس میخواهم همچون پیکاسو شوم بجاش بنویس فلان جا یه تصویری دیدم دوست دارم امتحانش کنم و روی کاغذ رسمش کنم یادم باشه تو یه فرصتی که حال داشتم این کارو بکنم
      یه قسمتی رو بذار برای اینکه بفهمی قلق ات برای هر حال بدی که داری چیه و برای هرکدومش باید چکار کنی تا آروم آروم به حال عادی برگردی مثلا بنویسی وقتی خسته ام ولی کلی کار دارم باید انجام بدم میرم یه دوش میگیرم یه چای میخورم بعدش آروم آروم کارامو شروع میکنم یا مثلا وقتی با یکی بحثت میشه باید چیکار کنی بعدش بتونی اعصابتو آروم کنی و... البته این قسمت احتمالا یکم زمان ببره تا بتونی قلق خودت رو برای هر حالی که داری پیداکنی و بنویسی ولی نگرانش نباش از اینکه کاری نکنی،بهتره

      تا قبل از اینکه بری پیش یه آدم متخصص،دیگه به خودت بر چسب افسردگی نزن عزیز دلم هر کس هر حال بدی داشته باشه دلیل نمیشه که قطعا افسرده یا بیمار باشه
      دوست دارم دختر پر تلاشِ صبور
      سلام چقد خوبه اینجا با اینکه همو نمیشناسیم همدردی میکنید باهام ممنونم ازتون.
      همچنین من هم دوست دارم به عنوان خواهر کوچیکتر

    11. Top | #41
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط AmirMorningstar نمایش پست ها
      میخوای باهات رک صحبت کنم؟ به عنوان کسی که بیشتر از ۱ سال وضعیت مشابه شما (حتی بدتر) رو داشته، میگم که علت اصلی این مشکل شما، رخوت و سکون، تنبلی ، کار نکردن و خوردن و خوابیدنه. تا وقتی گه به این وضعیت ادامه بدی و خودتو تکون ندی شرایط همینه
      دقیقا مشکلش کروناعه افتادم تو باتلاق دارم سعی میکنم بیام بیرون

    12. Top | #42
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      سلام همین که تونستی احساسات بگی یه گام رو به جلو
      بنظرم افسرگی ناشی از ضعیف شدن ایمانه چون کسی که خدارو داره نیازه به پدر مادر دوست اینا نداره خوشحالی وابسته به اینا نیست
      بظرم زیاد خونه نمون خودش یکی از دلایل افسرگیه
      اکه خواستی چن تا کلیپ در رابطه با خداست تو تلگرام براتوبفرستم

    13. Top | #43
      کاربر فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط konkoouri نمایش پست ها
      سلام همدردیت خودش یه جرقه بزرگ بود برام نمیدونم چرا با دخترا که همجنس خودمن بیشتر خو گرفتم تو این تاپیک یجورایی دخترا دلسوز ترن حالا به آقایون برنخوره
      من مثل تو با مامانم خیلی بحث و جدل دارم و اعصاب خوردی... من نا واردم به اینجا یخورده، نتونستم اون تاپیک احساساتو پیدا کنم کجاست؟
      و ممنونم از همدردی، این که یه نفر جدای از کمک فقط محض رضای خدا درکم کنه خیلی حالمو بهتر میکنه
      قربونت
      من خودمم تازه شروع کردم جمع و جور کردن خودم راستش
      ولی خوشحالم که انگیزه ای شدم برات

      تاپیک احساسات هم اون بالا گوشه سمت چپ سرچ انجمنه سرچ کن احساسات روزانه میادش
      از صفحات آخرش ببین چون فک کنم از سال ۹۲ زدنش
      البته چند هفته ایه چیزی ننوشتم اونجا ولی از صفحات آخر بیای اول پیدا میکنی نوشته هامو
      بلد نیستم چجوری لینکشو بفرستم راستش وگرنه میفرستادم واست



      راستی چ رشته ای دوست داری قبول بشی؟
      خود را به زندگی سپرده ام.
      فقط شروع به تلاش کرده ام.
      همین.

    14. Top | #44
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نمیخوام نا امیدت کنم اما من پنج شش ساله اینجوریم
      حتی با همین وضع سربازی رفتم که بعد خدمت عود کرد و
      بدتر برگشت.

      تا حالا مشاوره نرفتم .و اینکه احساس میکنم یه موضوع یا چنتا موضوع حل نشده تو ضمیر نا خود آگاه ام باقی مونده
      و ریشه دار هم هست .و تا حل نشه روز به روز بار بیشتری روی دوشم میزاره .راه حلی ندارم برات چون خودم مبتلام
      حداقل بدون تو این شرایط تنها نیستی ..
      هیچ جوینده ندانست که جای تو کجاست...

    15. Top | #45
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط konkoouri نمایش پست ها
      سلام چقد خوبه اینجا با اینکه همو نمیشناسیم همدردی میکنید باهام ممنونم ازتون.
      همچنین من هم دوست دارم به عنوان خواهر کوچیکتر
      پادکست رواق رو گوش بده ؛ اعتماد کن .

    صفحه 3 از 5 نخستنخست ... 234 ... آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن