" چه دانم های بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهان بندی در این دریا کفی افیون "
اشکالی نداره...
منم نمیتونم بگم ، خیلی از آدما هستن که نمیتونن همین یک کار ساده رو انجام بدن...
از پس که درطول زندگی مون بی رحمانه خودمون رو از عزت نفس خالی کردیم ...
یه چیزی ازت میخوام که انجامش بدی
اپ فیدیبو رو توی گوشیت دانلود و نصب کن.... داخلش بگرد دنبال کتاب صوتی شفای زندگی
کتابش رو گوش بده ... با هندزفری و با تمرکز گوش بده بهش... سعی کن درموردش تفکر کنی
داخل اون یکی تاپیکه که گفته بودم چجوری یک کاری رو شروع کنیم رو یادته ؟ دوباره تاپیکش رو بخون و یک فعالیتی رو توی ذهنت انتخاب کن و شروع کن به انجامش طبق همون منطقی که داخل تاپیک نوشته بودم
لازم نیست فعالیته بزرگ باشه نه...
فعلا این دوتا کار رو انجام بده
اگه واقعا انجامشون بدی قول میدم حالت شروع میکنه به بهتر شدن...
توی این مسیر بهتر شدن فقط خودت هستی که میتونی به خودت کمک بکنه ( منظور حرفم این نیست که منکر روانشناس و روانپزشک بشم... اون ها هم روش های درمانی ای در پیش میگیرن که قطعا تا زمانی که خود شخص نخواد به خودش کمک کنه فایده ای نخواهد داشت...)
راستش من فکر میکنم مشکلم باید از درون پیدا بشه، باز بشه و حل بشه و بهبود پیدا کنه. ولی دارو یه چیزی خارجیه انگار که منو از ناراحتی دور میکنه انگار که مسائل رو برام حذف میکنه تا خوشحال باشم. بیشتر سعی دارم خودم رو بسازم ایراداتم رو رفع کنم مشکلاتی که ایجاد شده رو حل کنم و با مشکلاتی که خارج از کنترلمه زندگی کنم و کنار بیام. نمیخوام صرفا مرهم بزارم که دردم بی حس بشه
استفاده از درمان دارویی
نیاز به صلاح دید داره
قطعا برای همه توصیه نمیشه که تا زرتی شد و یکم رفتن توی فاز غم خودشون رو ببندن به دارو...
یاد کتاب ملت دوپامین افتادم... توضیحات و تفاسیرش بماند...
درمان دارویی زمانی تجویز میشه که یسری فاکتورها و معیارها دیده بشن
فردی که درجه ی مشکلش عمیق تر و شدیدتر هست قطعا به میزانی تحت کنترل و تحت اسارت اون بیماری روانی هست که نمیتونه منطقی تفکر کنه یا در جهت بهبودش به خودش کمک کنه
پس مصرف دارو به میزانی که قدرت تفکر و حالت نرمال رو به بیمار برگردونه میتونه کمک کنه تا بیمار از شرایط 100 درصد تحت کنترل بودن اون بیماری دربیاد و حالا فرصت درمان های تکمیلی و غیر دارویی ایجاد میشه
ولی شخصی که هنوز به اون شدت در اسارت بیماری نرفته و شدتش پایین تر و سطحی تر هست
اینکه فقط خودش رو عادت بده به دارو و قرص نمیتونه کمک کننده باشه و فقط مشکل رو به تعویق میندازه و در این فاصله اون مشکل سطحی بزرگ تر و بزرگ تر میشه و به دنبالش دوز قرص ها هم بالاتر و بالاتر میره ..
هرچیزی با منطق و در زمان مناسب خودش میتونه کمک کننده باشه و در عین حال اگر ناشیانه و بدون منطق صحیح استفاده بشه ...
خواهش میکنم...
اگر دوست داشتید آدرس ایمیل تون رو برام امتیاز کنید خودم بعنوان هدیه براتون میفرستم
برای شروع کردن اصلا به این فکر نکن که حتما نیازه کار عظیمی باشه یا حتما نباید عالی و درجه یک باشه
سعی کن بجای اینکه ایده آل گرایی و کمال گرایی منفی و به دنبالش سکون و بی رمقی رو پرورش بدی .... به جاش عمل گرایی رو در زندگیت پرورش بدی..
امیدوارم درجهت بهتر شدن حالت تلاش کنی
روزای بهتری رو برات آرزو میکنم...
من به عنوان فردی که مث تو توی تنهاییم افسردگی رو تجربه کردم به مدت سه سال و خودم تو تنهایی درمانش کردم بدون کمک هییییچ احدی ، بخوام کل مسیری که رفتم رو بگم خب مسلما نمیشه و طولانیه
اما همه چی از جایی شروع میشه که با خودت و شرایطت صلح میکنی
دیگه نمیگی وای من خانوادم سردن و این باعث افسردگیمه ، میپذیری من همین خانواده رو دارم و با این شرایط خودم مسئول زندگی خودمم
وقتی با شرایطت صلح کنی نمیگی من بااااید تا دانشگاه حالم خوب شه ! به جسمت و روحت حق میدی که در حقشون بد کردی و اونا الان مریضن و نیاز به مراقبتت دارن ! تو باید باهاشون مهربون باشی
اگه یروزایی نیاز به اشک ریختن داشتی داد و هوار و جنجال درونی راه ننداز و با خودت بگو این اشکها نشونه اینن که روحم در برابر تمام آسیبها داره پاسخ میده
خلاصش کنم قدم اول و پنجاه درصد مسیر همین مهربون بودن با خودته و صلح کردن با شرایط موجود و همینی که هست !
بقیشم که خداروشکر الان همه جا پره از پادکستهای روانشناسی ، پیشنهاد من بین همه سپهر خدابنده و مجتبی شکوری هست
کتاب هم که تا دلت بخواد صوتی و پی دی اف رایگان ، فقط خودت باید بخوای به روح و جسم آسیب دیدت کمک کنی
ایشالا زودتر بهتر میشی
و خدایی که در این نزدیکی
میزند لبخندی
به تمام گره هایی که تصور دارم
همگی کور شدند...!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)