بچه ها ببخشید اینجا میپرسم میشه بگید چطور تاپیک بزنم؟
خود را به زندگی سپرده ام.
فقط شروع به تلاش کرده ام.
همین.
با اون بخشی که بولد کردم خیلی موافقم و در واقع حرفای خودمو یه جور دیگه تایید کردی.
اما درباره لذت ببین چیزی که خودم تجربه کردم و تو رفیقام زیاد دیدم اینه که 20 درصد روزا آدم حالش رو فرمه و خوشحاله ، 20 درصد روزا حالش داغونه حالا تو بری بمب هم کنارش بترکونی فرقی نداره و داغونیه که هست. اون 60 درصد دیگه دست خودتو که بخوای چطور باشی و چیکارا کنی که خوشحال و رو فرم باشی یا نه، یکی درباره ات حرف زیادی میزنه اهمیت بدی یا ادم حسابش نکنی و دایورت کنی یکی ازت کمک میخواد کمک کنی یا پشت گوش بندازی و ... .اون پاره شدن که میگی همون تلاش خودمونه دیگه که خب هر کتاب درست حسابی موفقیتی رو بخونی یا پای حرف هر آدم درست حسابی بشینیی به دور از کلیشه اونو رکن اصلی کارش میدونه ولی این به معنی نافع لذت بودن به معنی اینکه بشینه 24 ساعت زحمت بکشه و چیز دیگه ای تو زندگیش ندیده باشه نیست یا حس دیگه ای تجربه نکرده باشه نیست ... همون زحمته حالا باز اگه نگی پاره شدن خیلی اوقات پیش میاد لذت داره . یه رفیق داشتم دوران دبیرستان المپیاد ریاضی بود میومد کتابخونه یه صفحه پشت و رو شاید 3 4 تا سوال المپ ریاضی داشت 20 30 برگ چکنویس با یه بطری بزرگ آب ، از عصر تا شب 4 ساعت 5 ساعت بدون اینکه بین انتراک ها بلند بشه رو همونا بود ، از دیوار صدا در میومد از اون نه .
در هر صورت لذت رو بنظرم خیلی چیز شاخی میبینی فک کنم شاید تو دوران فیزیو پاتی نه ؟ ، شاید کلیشه ای باشه ولی واقعا همون شادی و لبخند پدر و مادر بعد موفقیت فقط همین یکی کل خستگی های ادمو میبره حداقلش مال من یکی رو برد.
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع /سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش
ویرایش توسط aminlmnop : 19 اسفند 1400 در ساعت 15:30
داد میزنم بلند
اما تو برنگرد
اینجا برای تو
هیچ چیز جز من و
گیتار و گریه نیست
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)