خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3
    1. Top | #1
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات

      موفقیت و حسادت

      سلام خواستم چند تا از مورد هایی که این روزا حس هامون بیشتر درگیرشه حرف بزنم اونم موفقیت و حسادت که همیشه پشت سرهم هستن

      این گفته ها برداشتی از کتابهایی که خوندم هست امیدوارم اثر بخش باشه

      نظرهای خودتونم بنویسید چون ممکنه بعضی ها بهش نیاز داشته باشن


      زندگی خوب است تا اینکه یکدفعه، کسی که می‌شناسید کارش حسابی می‌گیرد.

      یک نفر دیگر با فردی بسیار عالی و موقعیتی فوق‌العاده ازدواج می‌کند. یک نفر دیگر کاری عالی که همیشه دوست داشت را پیدا می‌کند.

      و شما هنوز در کاری هستید که از آن متنفرید، بدهی‌هایتان روز به روز بیشتر می‌شود و هنوز هم نتوانسته‌اید شریک‌زندگی مناسب خود را پیدا کنید. حسادت، دشمنی و خشم نسبت به آنها و همچنین خودتان، در شما ریشه دوانده و کم‌کم همه وجودتان را می‌گیرد

      اما وقتی با آن افراد روبه‌رو می‌شوید و می‌خواهید به آنها تبریک بگویید، این احساسات منفی را را با نقاب لبخند می‌پوشانید.

      با خودتان فکر می‌کنید، «چرا من نه؟»
      زندگی عادلانه نیست!
      اما این همه حسادت برای چه؟
      آیا نمی‌شود نه تنها از ته دل برای موفقیت دیگران خوشحال شویم بلکه از خودمان هم راضی و خوشنود باشیم؟
      آیا امکان‌پذیر است؟
      آیا خواستن هر دوی اینها بیش از اندازه است؟

      اینجا به دو راه برای فکر کردن به آن اشاره می‌کنیم و بعد از آن یک روش خیلی بزرگ‌تر مطرح می‌کنیم که دید شما نسبت به همه چیز را تغییر می‌دهد.

      اول، هر کاری را قبل از اینکه خیلی «بزرگ» شوند، تحسین کنید. هیچ موفقیتی یک شبه به دست نیامده است



      مردم یک بوکسور را می‌بینند که ۲ دقیقه وارد رینگ می‌شود، و آخر روز ۵۰۰،۰۰۰ دلار دستمزد می‌گیرد. ۵۰۰،۰۰۰ دلار برای دو دقیقه کار

      هیچ کس نیست که این را نخواهد. اما این واقعاً ۵۰۰،۰۰۰ دلار برای دو دقیقه کار نبوده است

      ۵۰۰،۰۰۰ دلار برای سال‌ها و سال‌ها تمرین کردن، عرق ریختن، خون ریختن، کتک خوردن، کبود شدن، درد کشیدن، سردرگم بودن درمورد اینکه آیا این کار واقعاً به دردتان می‌خورد

      آیا ارزشش را دارد، سال‌ها اشک ریختن، افسردگی، شک، ترس، زود بیدار شدن، دویدن، نخوردن چیزهایی که دوست دارید، تحمل فشارهای زیاد، شنیدن کُری‌های حریفان، جراحی زخم‌ها و آسیب‌ها، هزینه کردن برای مربی، احساس تهوع در اتاق رختکن

      انتظار شروع مسابقه، انتظارات طرفداران و فشاری که روی شما وارد می‌کند، ترس از حریف که قصد صدمه زدن به شما را دارد و خیلی خیلی چیزهای دیگر. بله، در ظاهر به نظر می‌رسد که موفقیت هر فردی فوری به دست آمده است

      اما به‌ندرت اینطور است. کمی به آن فکر کنید.

      مسیری که آنها را به آنجا رسانده است را تحسین کنید. خود همین به تنهایی کمی از نیش حسادتتان را کمتر می‌کند. این اولین راهکار بود، تحسین روند و مسیر کار فرد موفق.




      دومین چیزی که طبیعتاً به دنبال آن می‌آید؟


      بگذارید این روند کار به شما انگیزه دهد. تا جاییکه می‌توانید سعی کنید از آن درس بگیرید. بگذارید آن مسیر موفقیت به شما انگیزه دهد نظم بیشتری به کارهایتان بدهید.

      حالا برسیم به آن راهکار بزرگ. یک چیزی که واقعاً باید بفهمید این است که موفقیت آنها چیزی از سهم شما از آن کیک کم نمی‌کند

      درواقع کیکی وجود ندارد. ما از کیک بعنوان استعاره استفاده کردیم تا بفهمید که طرزفکر اشتباهتان کجا بوده است. ما همیشه فکر می‌کنیم مردم به فلان چیز و بهمان چیز می‌رسند اما ما هیچوقت نمی‌رسیم

      وقتی کسی به چیزی می‌رسد، از چیزهایی که ما می‌توانیم به آن برسیم کم نمی‌کند. کمی به آن فکر کنید. ما به این دلیل زود حسادت می‌کنیم که احساس می‌کنیم وقتی کسی به چیزی می‌رسد دیگر ما نمی‌توانیم به آن برسیم.

      انگار آن چیز را از ما می‌گیرند و دور می‌کنند. این طرزفکر آگاهانه نیست. یک مثال کلاسیک می‌زنیم.

      آرش علاقه زیادی به سارا دارد. آنها کمی با هم معاشرت کردند اما هیچ چیز جدی بینشان اتفاق نیفتاد. آرش نمی‌خواست وارد اقدام جدی شود.
      در این میان، سارا یک نفر را پیدا می‌کند و با او ازدواج می‌کند.
      واکنش کلاسیک آرش؟ حسادت، دشمنی، خشم به شوهر سارا
      و به دنبال آن افسوس خوردن برای اینکه باید زودتر وارد عمل می‌شد و تکانی به خود می‌داد و اینکه دیگر هیچوقت با کسی مثل سارا برخورد نخواهد کرد.

      اجازه بدهید سوال بپرسیم. تصور کنید به اندازه یک وان حمام پاپکُرن در سینما به شما می‌دهند. بله، می‌دانم کمی غیرواقعی است اما کمی تحمل کنید. واقعاً دوست دارید آن پاپکرن را مزه کنید

      به همین دلیل یکی از آنها را از وان با دستتان برمی‌دارید، به سمت دهانتان می‌آورید و بعد تصادفاً از دستتان می‌افتد روی زمین

      آیا خودتان را به زمین می‌اندازید و شروع می‌کنید به گریه کردن؟ یا دستتان را دراز می‌کنید تا یک پاپکرن دیگر از وان بردارید؟

      مشخص است که منظورمان این نیست که سارا یک تکه پاپکرن است. مطمئنیم که متوجه منظورمان شده‌اید. محدود بود فکرمان باعث می‌شود وقتی چیزی را از دست می‌دهیم، آسیب‌پذیرتر شویم.

      باید ذهنمان را تا جایی گسترده کنیم که بفهمیم دستاوردها و موفقیت‌های دیگران مساوی با شکست ما نیست..«پاپکرن»های زیاد دیگری بیرون برای ما وجود دارد و وقتی این را بدانیم ناراحت نخواهیم شد.



      دیگر آنقدر به آن موفقیت‌ها فکر نمی‌کنیم، دوباره و دوباره آن را در ذهنمان باز نمی‌کنیم و اینطور فکر نمی‌کنیم که انگار چیزی را از دست داده‌ایم.

      از آن می‌گذریم چون می‌دانیم فرصت‌های زیادی برای ما وجود دارد. فقط باید مسیری که آنها را به آنجا رسانده تحسین کنیم

      اجازه بدهیم آن مسیر به ما انگیزه دهد و بدانیم که فرصت‌هایی بیشتر از حد کافی برای ما وجود دارد. وقتی اینها را بدانیم، وقتی خبر موفقیت کسی را بشنوید، واقعاً خوشحال خواهید شد.

      این حس شادی از ته دل برای دیگران بسیار لذت‌بخش است. در کنار آن برای خودتان هم خوشحال می‌شوید زیرا آنها فرصت‌های «ممکنی» که در اختیار شما هم هست را نشانتان داده‌اند.



      ممكنه به دوستاتون حسادت كنيد
      حالا اينو بخونيد اگه به دوستاتون حسادت ميكنيد.


      همه ما بزرگ و بالغ می‌شویم و با سرعت خودمان رشد می‌کنیم. سعی کنید همیشه به خاطر داشته باشید که همه ما دلمان می‌خواهد دوستانمان موفق باشند

      چون یک روز پیر می‌شویم و دلمان می‌خواهد وقتی در جشن تولدمان به اطرافمان نگاه می‌کنیم به تک‌تک کسانی که اطرافمان هستند افتخار کنیم. و از طرف دیگر، داشتن دوستان موفق احتمال موفقیت شما را هم بیشتر می‌کند

      چون شما از آنها حمایت می‌کنید و آنها هم درمقابل از شما حمایت خواهند کرد.

      حسادت به موفقیت دیگران فقط شمارا از هدفتان دور می کند اگر هدف ما رسیدن به همان خواسته باشد با حسادت به دیگران خیلی بیشتر از هدفمان دور می شویم درحالی که طبق قانون جذب اگر از موفقیت دیگرن خوشحال شویم این حس خوب به زندگی خودمان نیز منتقل می شود.

      زندگی دیگران را از بُعد وسیع تری ببینید

      شاید این جمله را بسیار شنیده باشید که باطن زندگی خودتان را با ظاهر زندگی دیگران مقایسه نکنید. اگر در شبکه های اجتماعی می چرخید و دائم خودتان را با دیگران مقایسه می کنید در اشتباهید.

      ممکن است ظاهر زندگی دیگران برایتان جذاب باشد اما به این معنا نیست که او زندگی بی نظیری دارد. به جای اینکه روی بخش خوب زندگی فرد دیگری متمرکز شوید،

      زندگی او را از بُعد وسیع تری ببینید و چشم انداز مناسب تری داشته باشید ممکن است او در زندگی مشکلات فراوانی داشته و زحمات زیادی برای رسیدن به جایگاه کنونی کشیده باشد


      موفقیت هر فرد به نشانه شکست شما نیست


      اثر منفی حسادت بدخواهانه تان را با تحسین کردن آن فردی که به او حسادت می کنید، تغییر دهید. چیزی برای تحسین کردن در آن فرد پیدا کنید و ببینید چطور این کار رابطه شما را با آنها تغییر می دهد. به پیروزی هر دو تان فکر کنید و الگو فکری تان را از پیروزی او-شکست شما به پیروزی او-پیروزی شما تغییر دهید و به خودتان فکر کنید که وقتی یک نفر می تواند موفق شود، بقیه هم می توانند.


      یه جمله ای هست که همیشه بهم حس خوب میده چون حالت انذار یا هشدار دهنده داره

      هر آنچه آدمی درباره دیگران بگوید
      درباره او خواهند گفت ...
      و هر آنچه برای دیگری آرزو کند
      همانا برای خودش آرزو کرده است ...


      لعن و نفرین به خود دشنام دهنده
      بر می گردد ...
      اگر انسانی برای کسی
      بدبختی بخواهد بی تردید
      بدبختی به سراغ او خواهد آمد.


      اگر بخواهد به کسی کمک کند
      تا به موفقیت برسد ...
      همانا راه موفقیت خود را
      هموار کرده است ...

      اگر تمام دنیا هم از تو بدشان بیاید و تو را آدم بدی بدانند، تا وقتی که وجدانت تو را تایید می کند و تو را گناهکار نمی داند،تو بدون دوست نمی مانی.
      ویرایش توسط Parimah : 05 فروردین 1401 در ساعت 00:24

    2. Top | #2
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      حتی اگه پنج دقیقه حس بدی داشته باشیم با 400 تصویر از افرادی که کاملا خوشحال هستند و زندگی فوق العاده ای دارند بمباران میشیم(((((:
      بعضی وقتا واقعنی دلم میخواد از این تایم از زندگیم فرار کنم
      مرسی @Parimah@
      حرفات آرومم کرد

    3. Top | #3
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      آپدیت


      (فایل موفقیت زیر رو گوش بدید حس خوبی میده اگه فایل صوتی مفیدی داشته باشم برای این تایپک میزارم)

      اعتراف میکنم...
      دلم میخواد تبدیل به انرژی بشم...
      بیام توی مغزت...تکونش بدم...
      همه ی حرفا...حاشیه ها...نگاهها...بی اراده بودن ها...
      همه رو بریزم بیرون...
      همه رو...
      دلم میخواد بفهمید که اگر بخواید میشه
      دلم میخواد عوض بشید
      دلم میخواد بزرگ بشید
      دلم میخواد بفهمید که خیلی فرقه بین معمولی بودن و زیادی تلاش کردن
      کاش میتونستم بهتون بفهمونم که چه مزه ی فوق العاده ای داره که پشت میز خوابت ببره!!!
      که درسات و برنامتو تموم کنی
      که بعدش به خودت بگی خب تمام شد که شد!!!
      بازم ادامه میدم
      که تابوهارو بشکنی
      که همه تغییرتو حس کنن
      که بهت بگن عووووووو چخخخخبرته!!!
      که صبح تا شب نبینی کسیو
      که درو کنی تستارو
      که همه ی لیست کارات تیک بخوره
      که برسی...
      آخ...
      نگم برات...
      اون آخیش گفتن از شدت خیال راحتی...بعد از کار زیاد...بعد از تلاش زیاد...
      اونه که خوشحالت میکنه
      ی چیزی بگم بهت؟
      ببین...من انقدر درس میخوندم که قوزک پاهام آخر شب ورم میکرد...
      اینو فقط دوتا از دوستام میدونستن...
      الان خیلی ها میدونن...
      الان وقتشه که بدونن...
      نمیدونی چه حالی داره...
      چه حس رضایتی داره...
      توروخدا...نجات بده خودتو...
      و بزرگ شو...

      اگر اونجوری که دلت میخواد نیستی...ادا در بیار
      ادای آدمهای بابرنامه...
      ادای آدمهای مودب!
      ادای آدمهای آن تایم
      ادای آدمهای متمرکز
      ادای آدمهایی که حرف حرف خودشونه
      ادای اونی که به هرچیزی که گفت،رسید
      .
      .
      .
      خیلی بهتون کمک میکنه...بزارید تغییراتتونو دیگران حس کنن...
      شاید باورتون نشه ولی...وقتی چندین بار ی کاریُ برحسب ادا انجام میدی،بعد چند وقت شبکه های سیناپسی جدیدی توی مغزت شکل میگیره که باعث میشه اون کارهارو برحسب عادت ادامه بدی...
      .
      .
      .
      کمک کن به خودت


      در پناه خدا باشیم هممون


      اون داستانهایی که تعریف میکنی که ثابت کنی که حق داری برای تلاش نکردن...هیچ اهمیتی ندارن...
      متاسفانه این حقیقته...
      تا زمانی که نتیجه نگرفتید داستانهاتون هیچ مخاطبی نداره...
      مثلاً من...

      اگر الان پشت کنکور هستم ...در بهترین حالت یک آخی نصیبم شد...
      برای همینه که دیگه به داستان ها اهمیت نمیدم چون کسی به داستان من اهمیت نداد
      چون جسارتاً...اهمیتی نداره!
      من دلم نمیخواد معمولی باشم مثل همه ..
      و همین الانشم در مسیر تغییرات روح و افکارمم...و نمیتونم معمولی هارو درک کنم
      با تاکید بر اینکه دلت دندون یا پزشکی یا دارو میخواد هیچی درست نمیشه...
      داستانهاتو بزار واس بعد...الان وقت رشد و تغییره...
      بفهم لطفاً

      اگر تمام دنیا هم از تو بدشان بیاید و تو را آدم بدی بدانند، تا وقتی که وجدانت تو را تایید می کند و تو را گناهکار نمی داند،تو بدون دوست نمی مانی.
      ویرایش توسط Parimah : 05 فروردین 1401 در ساعت 03:49

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن