خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
    نمایش نتایج: از 16 به 22 از 22
    1. Top | #16
      کاربر نیمه فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط S.brave نمایش پست ها
      سکوت کن
      رابطه تو باهاشون محدود کن
      تو سکوت کارتو کن نزار کسی بفهمه
      هیچی راجب اهدافتان نگو
      مهمونی هارو بپیچون
      به نظر من سعی کن اصن دهن به دهن نشی
      میدونم سخته من خودمو نگه می‌داشتم هیچی نمیگفتم جیغم رو تو بالش خفه میکردم چون خانواده ای ندارم که پشتم باشه
      اگه تو هم مث منی فقط رفت و آمدتو کم کن و اصن نرو
      حرفاشونم نشنو فقط راه خودتو برو چراغ خاموش
      دقیقا بهترین کار همینه. محدود کردن رفت و آمد و معاشرت نکردن. کاری که خودم انجام میدم.
      ولی یه نکته ای رو هم بگم، یعنی واقعا براتون مهمه که یه سری آدم پاپتی راجبتون چه نظری میدن؟ اگه یکی تا فردا صبح بغل دستم بشینه راجب کل زندگیم چرت و پرت بگه به خدا قسم اگه پشیزی برام مهم باشه. گریه و جیغ و اینا نداره. رو خودتون کار کنید خودتون ارتقا بدید. اونوقت نظرات این آدمای بی مغز براتون حکم وز وز مگس داره.

    2. Top | #17
      کاربر فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط AmirMorningstar نمایش پست ها
      دقیقا بهترین کار همینه. محدود کردن رفت و آمد و معاشرت نکردن. کاری که خودم انجام میدم.
      ولی یه نکته ای رو هم بگم، یعنی واقعا براتون مهمه که یه سری آدم پاپتی راجبتون چه نظری میدن؟ اگه یکی تا فردا صبح بغل دستم بشینه راجب کل زندگیم چرت و پرت بگه به خدا قسم اگه پشیزی برام مهم باشه. گریه و جیغ و اینا نداره. رو خودتون کار کنید خودتون ارتقا بدید. اونوقت نظرات این آدمای بی مغز براتون حکم وز وز مگس داره.
      آره درست میفرمایید منم به شخصه باید رو خودم کار کنم
      ممنونم بابت حرفاتون.
      خود را به زندگی سپرده ام.
      فقط شروع به تلاش کرده ام.
      همین.

    3. Top | #18
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      بقران جات بودم کاری میکردم وقتی اسممو بشنون خودشونو خراب کنن شبا کابوس ببینن لامصب یذره از این فامیلا بما نمیخوره ادبشون کنم امسال کنکور دارم چون سال کنکورم هست فامیل میدونه کسی جرات نمیکنه بیاد خونمون میدونن میندازمشون بیرون

    4. Top | #19
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      سلام
      گفتی سنشون بیشتره ولی بزرگی که به سن نیست احترام نگه داشتنم همینطور، مثلا شما بیا احترام کسی که خونوادتو وسط خیابون میزنه نگه دار چون بزرگتره
      داریم؟فامیلم وقتی اینه آشغال محضه:/شرمنده البته
      داشتم استراحت میکردم حرفاتو دیدم اعصابم بهم ریخت نتونستم حرفی نزنم بااینکه همم همینارو گفتن بهتهعف
      وقتی دوزار شعور ندارن یجور رفتار کن بفهمن از خودشون X ترم وجود داره
      کسی که دستش نسوخته درد توئه دس سوخترو نمیفمه پس بسوزونشون:/
      واقعا نمیفهمم پسر مردی گفتن اختیاری گفتنواس چته چارتا چاقال دور خودت نگه داری
      بهترین راه اصلا قاتی نشدن باهاشونه کلا اومدن خونتون نرو لاشون
      اومدن تیکه انداختن جواب یکشونو ده بده که تو خیابونم مراقب باشن بات رو در رو نشن:/بملا:/

    5. Top | #20
      در انتظار تایید ایمیل

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط M.abtin77 نمایش پست ها
      سلام بنده یسری فامیل پدری زورگو دارم همیشه بنده رو اذیت میکنن بهم زور میگن تحقیرم میکنن خیلی چیزای دگ نمیدونم از کجا شروع کنم از مقایسه کردنهاشون توهین کردنهاشون و... اکثرشون هم سنشون خیلی بالاس چندتا بچه هم دارند نمیدونم چکارکنم از دستشون به کجا فرار کنم اگر میشه بنده رو راهنمایی کنین تا بتونم از خودم دفاع کنم راهکارایی اگر دارین بهم بدین ....حالم شدید خرابه زندگیممم داغون داغونه خواب خوراک ندارم حالم از زندگی بهم میخوره
      دوستان نظراتشونو گفتند و بینشون چندتا بدرد بخور هست هرچند که اکثرا بدون توجه به موقعیت فقط نسخه پیچی کردند ولی بذار منم چندتا حرف دلی بهت بگم که تجربه شخصیمه
      میدونی رفیق مردم به قطار در حال حرکت سنگ میزنن ولی هیچکس با قطار ثابت کاری نداره. این یعنی هرچقدر بزرگتر بشی پیشرفت کنی به جاهای بزرگ برسی همواره مخالفانت یا کسایی که سنگ اندازی کنن زیاد میشه هیچوقتم تمومی نداره. دیگه تاپ ترین و برترین موجودی که میشناسم خداست. مگه خدا کم مخالف داره که هر حرفی بهش میزنن؟؟ پس هیچوقت نمیشه کاری کرد که هیچکس مخالفت نباشه و حرف بد بهت نزنه و ...
      پس بهت حق میدم از حرف مردم ناراحت بشی ولی از اینجا به بعدش انتخاب توئه ؛ باید انتخاب کنی که ناراحت بمونی و هی خودخوری کنی و بری بجنگی باهاشون جه تو فکرت که فحششون میدی چه فیزیکی که درگیر میشی یا نه میتونی انتخاب کنی که بیخیالشون بشی و هرچی اونا گفتن تو محکمتر و قویتر به راهی که داری میری به کاری که میخوای بکنی به رویایی که داری ادامه بدی و حرفشون برات پشیزی نیارزه. باید انتخاب کنی که قطار در حال حرکتی باشی که ملت بهت سنگ بزنن یا قطار ساکنی باشی که در حال جنگ و جدل با اوناست و کل تایمشو با جنگ و جدل صرف میکنه جوری که وقتی نمیمونه براش که بخواد حرکت کنه
      پس ناراحت شدن طبیعیه ولی ناراحت موندن یا نموندن دست توئه حالا تو بگو انتخابت چیه؟
      در ضمن میدونم سخته بیخیال حرف مردم شدن و رفتن به کار خودت چون اینکارو احتمالا کم انجام دادی ولی اولا پوستتو میکنه تا پوست اندازی کنی که یه نسخه بهتر بشی و دوما عادت میکنی و این میشه سبک زندگیت که تو و هدفت و مسیرت و کارت خیلی مهمتر از چهارتا کلمه از مردمیه که هیچوقت نمیشه دهنشونو بست
      ویرایش توسط Alef.heh.mim : 09 دی 1400 در ساعت 09:17

    6. Top | #21
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر
      پاسخگو و راهنما

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Ali Darkness نمایش پست ها
      بقران جات بودم کاری میکردم وقتی اسممو بشنون خودشونو خراب کنن شبا کابوس ببینن لامصب یذره از این فامیلا بما نمیخوره ادبشون کنم امسال کنکور دارم چون سال کنکورم هست فامیل میدونه کسی جرات نمیکنه بیاد خونمون میدونن میندازمشون بیرون
      آفرین
      5 سال پیش دم همه شونو قیچی کردم تا الان راضیم
      هیچ کدوم جرات نزدیک شدن بهم رو ندارن چه برسه بخوان گ.وه زیادی در رابطه با زندگی من و اونایی که اطرافمن بخورن
      دورم پر بود از این آدما و هر لحظه اعصاب و روانم سر هر کاری بهم میریخت ولی آخرین باری که حرف زیادی زدن کار رو یکسره کردم گرفتم روشون و الان از نتیجه راضیم
      سال کنکور آدم به اندازه کافی تحت فشار درس و آزمون و بالا پایین شدنای مسیر و ... هست که اگر بخواد حرف بشنوه و تو خودش بریزه یه نگاه که به کتاب تستش انداخت میبینه سر سوال اول رفته تو فکر حرف فلان لکاته فامیل وقتی فکراش تموم شد یه نگاه به ساعت یه نگاه به خودش یه نگاهم به کتابی که 3 ساعته سفید مونده، کتابو میبنده میشینه یه گوشه ای به حال خودش ضجه میزنه و تموم که شد حالا با یه روحیه داغون و پنچر شده شروع میکنه به درجا زدن به مدت بعضیا 1 هفته، بعضیا 2 هفته، بعضیا 1 ماه و ....
      در صورتی که اگر همون موقع جواب میداد و تکلیف مشخص میشد (قطع رابطه) دیگه سلیطه ای نبود که هر هفته با دیدنش تا دسته دشارژ بشی و با خیال راحت به کار و درس و کنکورت میرسیدی.
      کسی هرگز نمیداند
      چه سازی می زند فردا
      چه میدانی تو از امروز،
      چه میدانم من ازفردا،
      همین یک لحظه رادریاب
      که فردا قصه اش فرداست.

    7. Top | #22
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط mahdi_artur نمایش پست ها

      آفرین
      5 سال پیش دم همه شونو قیچی کردم تا الان راضیم
      هیچ کدوم جرات نزدیک شدن بهم رو ندارن چه برسه بخوان گ.وه زیادی در رابطه با زندگی من و اونایی که اطرافمن بخورن
      دورم پر بود از این آدما و هر لحظه اعصاب و روانم سر هر کاری بهم میریخت ولی آخرین باری که حرف زیادی زدن کار رو یکسره کردم گرفتم روشون و الان از نتیجه راضیم
      سال کنکور آدم به اندازه کافی تحت فشار درس و آزمون و بالا پایین شدنای مسیر و ... هست که اگر بخواد حرف بشنوه و تو خودش بریزه یه نگاه که به کتاب تستش انداخت میبینه سر سوال اول رفته تو فکر حرف فلان لکاته فامیل وقتی فکراش تموم شد یه نگاه به ساعت یه نگاه به خودش یه نگاهم به کتابی که 3 ساعته سفید مونده، کتابو میبنده میشینه یه گوشه ای به حال خودش ضجه میزنه و تموم که شد حالا با یه روحیه داغون و پنچر شده شروع میکنه به درجا زدن به مدت بعضیا 1 هفته، بعضیا 2 هفته، بعضیا 1 ماه و ....
      در صورتی که اگر همون موقع جواب میداد و تکلیف مشخص میشد (قطع رابطه) دیگه سلیطه ای نبود که هر هفته با دیدنش تا دسته دشارژ بشی و با خیال راحت به کار و درس و کنکورت میرسیدی.
      دقیقا ،همینا که الان دارن **شر میگن وقتی قبول شدی میان **مالی لامصب جوریم میمالن که زخم شه
      ویرایش توسط Ali Darkness : 10 دی 1400 در ساعت 18:48

    صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن