خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 1 از 3 12 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 1 به 15 از 39
    1. Top | #1
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات

      ممنون میشم کمکم کنید مخصوصا کساییک که روزای ناامیدی زیاد داشتن

      سلام ببخشید که مزاحم شما دوستان شدم ولی واقعا نیاز دارم با یکی حرف بزنم تیزهوشان بودم چند سال پشت کنکورم به شدت درسخون و بانظم و هدفمند بودم کلی رویا داشتم ولی حالا ته تباهی ام صبح تا شب تموم کارها رو انجام میدم دچار روزمرگی شدم به شدت پرخاشگر شدم همه از من جلو زدن و دارن پیشرفت میکنن هیچی دیگ از من نمونده امسال شروع کردم که دیگ جدی باشم درس بخونم ولی مادرم مدام میگ بزار خواستگار بیاد و ازدواج کن بشدت امسال روی این موضوع بحث و قهر داریم میگ سنت می‌ره بالا تو که هیچی نمیشی ک توقع دکتر و مهندس داشته باشی و من بهم میریزم بدترین توهین ها به من شده با اومدن اونا مخصوصا یسری آدما میان ک فقط دنبال پولن یا خودم اینک خودم همش بهشون میگم خواستگار باید واسه کسی بیاد ک قصد ازدواج داشته باشه نه من ک دوس دارم درس بخونم باورم نمیشه من باید الان این دغدغه رو داشته باشم ک دیپلمم بشدت این موضوع اعصابم بهم میریزه که آینده ای ک برای خودم میخواستم این نبود میدونن من سردرگمم با این کارا بیشتر منو گیج میکنن بدیش اینه با پشت کنکور موندنم فامیل بیشتر دخالت میکنن خیلی گریه میکنم سر این موضوع و دست خودم نیست دوس دارم خانوادم سریع بگن نه نمی‌دونم شما هم مثل من هستین یا نه از این ک با کسی راجب ازدواج حرف بزنم عصبی میشم هنوزم مثل آدم درس نخوندم از استرس دارم میمیرم همین طور پیش بره آخرش باید به حرف اونا با اجبار ازدواج کنم سالهای قبل هم بخاطر افسردگی بی هدف بودم و همش تو گذشته من چیکار کنم ؟؟😞😭😭😭من گمشدم تو این زندگی یکی فقط باهام حرف بزنه ی کلیپ جشن فارغ‌التحصیلی دانشگاه میبینم شب نمی خوابم به دوستام ک ی مدرک ساده از دانشگاه آزادم دارن حسودیم میشه از بس سر این موضوع تحقیر شدم به همه دوستامم دروغ گفتم چون هیشکی باورش نمیشه من به این روز افتادم مادرمم همش به فکر آبروی خودشه شب تا صبح تحقیرم می‌کنه اگر نیست شدن گناه نبود ترجیحم نبودن بود ی دوستمم امسال خودکشی کرد حالم بدتر شد چون خانوادش داغوون شدن من خیلی تنها شدم هنوز زندگی نکردم اصلا همش غصه بوده حرف بوده گاهی اوقات میگم همه ی اینا با ی روحیه قوی و درس حل میشه پس چرا تو اینقدر مشکل داری تو حل این مسئله ساده تازگیا ی فوبیایی ک پیدا کردم اینه ک ی مشکلی پیش بیاد ک نتونم بخونم ولی درسم نمی خونم اینقدر استرس بی خود کشیدم افکارم خیلی مسموم شده ببخشید بد نوشتم فکر کنم متوجه بشین چقدر من داغوونم از سبک نوشتنم همشم حس میکنم دیره دیگ شروع کردن یادم رفته
      حالم یه حالت خنثی‌ست
      نه خوشحالم؛ نه ناراحت.
      حتی نمیتونم توصیفش کنم.
      خنثی ام اما به اندازه تمام دنیا فکرم درگیره..!
      من حالِ این روزامو دوست ندارم

    2. Top | #2
      B.R
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط arezooham mord نمایش پست ها
      سلام ببخشید که مزاحم شما دوستان شدم ولی واقعا نیاز دارم با یکی حرف بزنم تیزهوشان بودم چند سال پشت کنکورم به شدت درسخون و بانظم و هدفمند بودم کلی رویا داشتم ولی حالا ته تباهی ام صبح تا شب تموم کارها رو انجام میدم دچار روزمرگی شدم به شدت پرخاشگر شدم همه از من جلو زدن و دارن پیشرفت میکنن هیچی دیگ از من نمونده امسال شروع کردم که دیگ جدی باشم درس بخونم ولی مادرم مدام میگ بزار خواستگار بیاد و ازدواج کن بشدت امسال روی این موضوع بحث و قهر داریم میگ سنت می‌ره بالا تو که هیچی نمیشی ک توقع دکتر و مهندس داشته باشی و من بهم میریزم بدترین توهین ها به من شده با اومدن اونا مخصوصا یسری آدما میان ک فقط دنبال پولن یا خودم اینک خودم همش بهشون میگم خواستگار باید واسه کسی بیاد ک قصد ازدواج داشته باشه نه من ک دوس دارم درس بخونم باورم نمیشه من باید الان این دغدغه رو داشته باشم ک دیپلمم بشدت این موضوع اعصابم بهم میریزه که آینده ای ک برای خودم میخواستم این نبود میدونن من سردرگمم با این کارا بیشتر منو گیج میکنن بدیش اینه با پشت کنکور موندنم فامیل بیشتر دخالت میکنن خیلی گریه میکنم سر این موضوع و دست خودم نیست دوس دارم خانوادم سریع بگن نه نمی‌دونم شما هم مثل من هستین یا نه از این ک با کسی راجب ازدواج حرف بزنم عصبی میشم هنوزم مثل آدم درس نخوندم از استرس دارم میمیرم همین طور پیش بره آخرش باید به حرف اونا با اجبار ازدواج کنم سالهای قبل هم بخاطر افسردگی بی هدف بودم و همش تو گذشته من چیکار کنم ؟؟من گمشدم تو این زندگی یکی فقط باهام حرف بزنه ی کلیپ جشن فارغ‌التحصیلی دانشگاه میبینم شب نمی خوابم به دوستام ک ی مدرک ساده از دانشگاه آزادم دارن حسودیم میشه از بس سر این موضوع تحقیر شدم به همه دوستامم دروغ گفتم چون هیشکی باورش نمیشه من به این روز افتادم مادرمم همش به فکر آبروی خودشه شب تا صبح تحقیرم می‌کنه اگر نیست شدن گناه نبود ترجیحم نبودن بود ی دوستمم امسال خودکشی کرد حالم بدتر شد چون خانوادش داغوون شدن من خیلی تنها شدم هنوز زندگی نکردم اصلا همش غصه بوده حرف بوده گاهی اوقات میگم همه ی اینا با ی روحیه قوی و درس حل میشه پس چرا تو اینقدر مشکل داری تو حل این مسئله ساده تازگیا ی فوبیایی ک پیدا کردم اینه ک ی مشکلی پیش بیاد ک نتونم بخونم ولی درسم نمی خونم اینقدر استرس بی خود کشیدم افکارم خیلی مسموم شده ببخشید بد نوشتم فکر کنم متوجه بشین چقدر من داغوونم از سبک نوشتنم همشم حس میکنم دیره دیگ شروع کردن یادم رفته
      چقدر تو شبیه منی


      منم خستم ولی واقعا کاری نمیشه کرد فقط باید ادامه بدی ک راحت شی از این وضع


      کسی جز خودت نمیتونه کمکت کنه و هیچ راه ساده و قشنگی برای موفقیت و خلاص شدن از این وضعیت وجود نداره ....

    3. Top | #3
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط B.R نمایش پست ها
      چقدر تو شبیه منی


      منم خستم ولی واقعا کاری نمیشه کرد فقط باید ادامه بدی ک راحت شی از این وضع


      کسی جز خودت نمیتونه کمکت کنه و هیچ راه ساده و قشنگی برای موفقیت و خلاص شدن از این وضعیت وجود نداره ....
      شما شروع کردی؟ الان حالت خوبه؟میشه یکم از خودت بگی ؟من یجور عجیبی گیر کردم تو نامیدی
      حالم یه حالت خنثی‌ست
      نه خوشحالم؛ نه ناراحت.
      حتی نمیتونم توصیفش کنم.
      خنثی ام اما به اندازه تمام دنیا فکرم درگیره..!
      من حالِ این روزامو دوست ندارم

    4. Top | #4
      B.R
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط arezooham mord نمایش پست ها
      شما شروع کردی؟ الان حالت خوبه؟میشه یکم از خودت بگی ؟من یجور عجیبی گیر کردم تو نامیدی
      شروع جدی ک راستش ن ولی دستو پا شکسته میخونم
      حالمم ی روز خوبم ی روز انقد داغونم ک فقط کارم گریه اس
      کلا من ی حالت عجیبی دارم ک خودمم نمیدونم چمه



      ناامیدی فایده نداره ک ی قدم بردار از روزی چهار ساعت شرو کن از همون سطحی ک هستی شرو کن

      کم کم ک بخونی دستت میاد ک باید چیکار کنی کم کم پیشرفت کنی انگیزه میگیری

      بنظرم هیچی ب اندازهی پیشرفت خودت نمیتونه حالتو خوب کنه

    5. Top | #5
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط arezooham mord نمایش پست ها
      سلام ببخشید که مزاحم شما دوستان شدم ولی واقعا نیاز دارم با یکی حرف بزنم تیزهوشان بودم چند سال پشت کنکورم به شدت درسخون و بانظم و هدفمند بودم کلی رویا داشتم ولی حالا ته تباهی ام صبح تا شب تموم کارها رو انجام میدم دچار روزمرگی شدم به شدت پرخاشگر شدم همه از من جلو زدن و دارن پیشرفت میکنن هیچی دیگ از من نمونده امسال شروع کردم که دیگ جدی باشم درس بخونم ولی مادرم مدام میگ بزار خواستگار بیاد و ازدواج کن بشدت امسال روی این موضوع بحث و قهر داریم میگ سنت می‌ره بالا تو که هیچی نمیشی ک توقع دکتر و مهندس داشته باشی و من بهم میریزم بدترین توهین ها به من شده با اومدن اونا مخصوصا یسری آدما میان ک فقط دنبال پولن یا خودم اینک خودم همش بهشون میگم خواستگار باید واسه کسی بیاد ک قصد ازدواج داشته باشه نه من ک دوس دارم درس بخونم باورم نمیشه من باید الان این دغدغه رو داشته باشم ک دیپلمم بشدت این موضوع اعصابم بهم میریزه که آینده ای ک برای خودم میخواستم این نبود میدونن من سردرگمم با این کارا بیشتر منو گیج میکنن بدیش اینه با پشت کنکور موندنم فامیل بیشتر دخالت میکنن خیلی گریه میکنم سر این موضوع و دست خودم نیست دوس دارم خانوادم سریع بگن نه نمی‌دونم شما هم مثل من هستین یا نه از این ک با کسی راجب ازدواج حرف بزنم عصبی میشم هنوزم مثل آدم درس نخوندم از استرس دارم میمیرم همین طور پیش بره آخرش باید به حرف اونا با اجبار ازدواج کنم سالهای قبل هم بخاطر افسردگی بی هدف بودم و همش تو گذشته من چیکار کنم ؟؟من گمشدم تو این زندگی یکی فقط باهام حرف بزنه ی کلیپ جشن فارغ‌التحصیلی دانشگاه میبینم شب نمی خوابم به دوستام ک ی مدرک ساده از دانشگاه آزادم دارن حسودیم میشه از بس سر این موضوع تحقیر شدم به همه دوستامم دروغ گفتم چون هیشکی باورش نمیشه من به این روز افتادم مادرمم همش به فکر آبروی خودشه شب تا صبح تحقیرم می‌کنه اگر نیست شدن گناه نبود ترجیحم نبودن بود ی دوستمم امسال خودکشی کرد حالم بدتر شد چون خانوادش داغوون شدن من خیلی تنها شدم هنوز زندگی نکردم اصلا همش غصه بوده حرف بوده گاهی اوقات میگم همه ی اینا با ی روحیه قوی و درس حل میشه پس چرا تو اینقدر مشکل داری تو حل این مسئله ساده تازگیا ی فوبیایی ک پیدا کردم اینه ک ی مشکلی پیش بیاد ک نتونم بخونم ولی درسم نمی خونم اینقدر استرس بی خود کشیدم افکارم خیلی مسموم شده ببخشید بد نوشتم فکر کنم متوجه بشین چقدر من داغوونم از سبک نوشتنم همشم حس میکنم دیره دیگ شروع کردن یادم رفته
      سلام دوست من
      الان کامنتت رو دیدم که گفته بودی با هم حرف بزنیم و بهتر دونستم در تاپیک خودت حرف بزنم.
      تا حدودی درکت میکنم این که حالت بده ، کلافه ای ، ناراحتی ، همه ی اینها رو درک میکنم اما اینکه تسلیم این شرایط بد بشی و یا از نیست شدن حرف بزنی نه اصلا درکت نمیکنم .
      بخوام رو راست باشم این شرایطی هست که خودمون رقم زدیم با کمال گرایی بی حد و اندازمون که یا صفر باشه یا صد، با اهمال کاریمون ، با سرسری گرفتن این کنکور که میتونست شرایط زندگی رو خیلی بهتر کنه و خیلی چیزهای دیگه
      مسئولیت این اتفاقات رو برعهده بگیر و از اون به بعد همه چیز تغییر میکنه . تو مسئول این شرایطی و باید خودت ، این رو درست کنی . از اسب افتادیم ولی از اصل که نیفتادیم .فرمون زندگیت رو پاشو و خودت دست بگیر
      توقع بی جایی هستش اگه من فکر کنم با دو سه خط من تو حالت از این رو به اون رو میشه و پا میشی اما این توقع درستیه که بعد از این دو سه خط بشینی به خودت فکر کنی ببینی باید چی کار میکردی و نکردی بعد خودت رو سرزنش کنی ، گریه کنی ، بعد خیلی قوی مسئولیت کارات رو گردن بگیر . تو خودت باعثش شدی و در نهایت خودت رو ببخش .
      من و توِ نوعی چاره ای جز بخشیدن خودمون نداریم.
      بدون پرخاشگری با خانواده ات صحبت کن و بگو که من تا اینجای کار موندم و باید تمومش کنم . ازدواج کردن یعنی شاید خدافظی با همه ی آرزوها ، و شاید تلاش برای آرزوها فقط در جای دیگه ای باشه ، نمیدونم.
      اونطور که من دیدم تو راضی به ازدواج نیستی و همین نارضایتی فکر نمی‌کنم باعث اتفاق خوبی در زندگیت بشه . صدای بلند رو کسی نمیشنوه پس با آرامش حرف بزن باهاشون
      یه جمله ای خوندم: که این اولین تجربه ی زندگی ماست پس مسلمه که خطاها و اشتباهاتی داشته باشیم ( البته از این جمله اینطوری نباید برداشت کرد که ما میتونیم هر اشتباهی داشته باشیم ،نه اون موقع زندگی خودمون ****** میره اما باید اینطوری برداشت کنیم که تمام تلاشمون رو کنیم که اتفاقی نیفته و اگر اشتباهی رخ داد دوباره شرایط رو درست کنیم و زندگیمون رو اینطوری به کام خودمون تلخ نکنیم )
      تو فرمون از دستت رها شده ، جلوی همه (خیلی عذر میخوام) ناتوانی خودت رو و ضعیف بودن رو داری نشون میدی اینطوریه که همه برات تصمیم میگیرن _ شاید بتونیم به پدر و مادر حق بدیم ولی به بقیه نه_ پاشو و نشون بده هنوزم خودت میتونی تصمیم بگیری . چند تا کتاب بخون چند تا پادکست گوش بده اگر خوب نشدی پیش یک روانشناس خوب برو و ازش کمک بگیر و خیلی زود پاشو و تصمیم بگیر .‌میتونی برای بهمن ماه اگر خواستی یک رشته ی بدون کنکوری دانشگاه آزاد ثبت نام کنی تا روتین زندگیت از اینی که هست خارج بشه
      من و تو در یک نقطه ی امنی هستیم هر سال با خیال راحت میمونیم پشت کنکور و شروع میکنیم به از دست دادن فرصت ها .بذار یک بار این مغزت بفهمه که دیگه نقطه امنی نداره و این همه با آرامش ادامه نده به این روند تخریب گر زندگیت. باید یک بار برای همیشه به خودت سخت بگیری
      از سال ۱۴۰۲ کنکور شکلش عوض میشه تو اینطوری در نظر بگیر که تصویب میشه که امیدوارم نشه اما اون موقع دیگه هیچ کاری نمیتونی برای اون هدفی که این همه سال منتظرش بودی کنی . تا الان وقت هست باید تغییر کنی . موفق باشی عزیزم

    6. Top | #6
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      دقیقا مثل من من هر کاری کردم نتونستم مثل قبل باشم چون دوران ۱۸سالگیم مستقل نبودم ضربه زیاد خوردم چون اصرار میکردم منو ببرین مشاوره ولی هیشکی بهم گوش نمی‌کرد الانم ک دیگ حوصله خودمو ندارم
      حالم یه حالت خنثی‌ست
      نه خوشحالم؛ نه ناراحت.
      حتی نمیتونم توصیفش کنم.
      خنثی ام اما به اندازه تمام دنیا فکرم درگیره..!
      من حالِ این روزامو دوست ندارم

    7. Top | #7
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط arezooham mord نمایش پست ها
      سلام ببخشید که مزاحم شما دوستان شدم ولی واقعا نیاز دارم با یکی حرف بزنم تیزهوشان بودم چند سال پشت کنکورم به شدت درسخون و بانظم و هدفمند بودم کلی رویا داشتم ولی حالا ته تباهی ام صبح تا شب تموم کارها رو انجام میدم دچار روزمرگی شدم به شدت پرخاشگر شدم همه از من جلو زدن و دارن پیشرفت میکنن هیچی دیگ از من نمونده امسال شروع کردم که دیگ جدی باشم درس بخونم ولی مادرم مدام میگ بزار خواستگار بیاد و ازدواج کن بشدت امسال روی این موضوع بحث و قهر داریم میگ سنت می‌ره بالا تو که هیچی نمیشی ک توقع دکتر و مهندس داشته باشی و من بهم میریزم بدترین توهین ها به من شده با اومدن اونا مخصوصا یسری آدما میان ک فقط دنبال پولن یا خودم اینک خودم همش بهشون میگم خواستگار باید واسه کسی بیاد ک قصد ازدواج داشته باشه نه من ک دوس دارم درس بخونم باورم نمیشه من باید الان این دغدغه رو داشته باشم ک دیپلمم بشدت این موضوع اعصابم بهم میریزه که آینده ای ک برای خودم میخواستم این نبود میدونن من سردرگمم با این کارا بیشتر منو گیج میکنن بدیش اینه با پشت کنکور موندنم فامیل بیشتر دخالت میکنن خیلی گریه میکنم سر این موضوع و دست خودم نیست دوس دارم خانوادم سریع بگن نه نمی‌دونم شما هم مثل من هستین یا نه از این ک با کسی راجب ازدواج حرف بزنم عصبی میشم هنوزم مثل آدم درس نخوندم از استرس دارم میمیرم همین طور پیش بره آخرش باید به حرف اونا با اجبار ازدواج کنم سالهای قبل هم بخاطر افسردگی بی هدف بودم و همش تو گذشته من چیکار کنم ؟؟من گمشدم تو این زندگی یکی فقط باهام حرف بزنه ی کلیپ جشن فارغ‌التحصیلی دانشگاه میبینم شب نمی خوابم به دوستام ک ی مدرک ساده از دانشگاه آزادم دارن حسودیم میشه از بس سر این موضوع تحقیر شدم به همه دوستامم دروغ گفتم چون هیشکی باورش نمیشه من به این روز افتادم مادرمم همش به فکر آبروی خودشه شب تا صبح تحقیرم می‌کنه اگر نیست شدن گناه نبود ترجیحم نبودن بود ی دوستمم امسال خودکشی کرد حالم بدتر شد چون خانوادش داغوون شدن من خیلی تنها شدم هنوز زندگی نکردم اصلا همش غصه بوده حرف بوده گاهی اوقات میگم همه ی اینا با ی روحیه قوی و درس حل میشه پس چرا تو اینقدر مشکل داری تو حل این مسئله ساده تازگیا ی فوبیایی ک پیدا کردم اینه ک ی مشکلی پیش بیاد ک نتونم بخونم ولی درسم نمی خونم اینقدر استرس بی خود کشیدم افکارم خیلی مسموم شده ببخشید بد نوشتم فکر کنم متوجه بشین چقدر من داغوونم از سبک نوشتنم همشم حس میکنم دیره دیگ شروع کردن یادم رفته
      سلام
      گفتید به شدت درسخون بودید؟
      چی شد که به این روز افتادید؟
      کم کاری؟
      و اینکه چندساله پشت کنکورید؟
      صرفا بخاطر پوله یا واقعا فقط به یه رشته خاص علاقه داری و نمیتونی تو یه مسیر دیگه موفقیتت رو امتحان کنی؟

      درضمن ازدواج که سن خاصی نداره . شما احتمالا باید زیر۲۵سالتون باشه
      پس اگر اینطوره اصلا هم برای ازدواج دیر نشده!

    8. Top | #8
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      ❤️❤️ممنون عزیزم ممنون که وقت گذاشتی و جوابم دادی وقتی حرفاتو خوندم حس کردم یکم حالم بهتر شده من امسال اگر کنکور بدم میشه پنجمین کنکورم به نظرت میشه برم دانشگاه و در کنارش بخونم ؟
      حالم یه حالت خنثی‌ست
      نه خوشحالم؛ نه ناراحت.
      حتی نمیتونم توصیفش کنم.
      خنثی ام اما به اندازه تمام دنیا فکرم درگیره..!
      من حالِ این روزامو دوست ندارم

    9. Top | #9
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      حرف من هم همینه ولی کو گوش شنوا نه اونموقع واقعا علاقه بودم الان دیگ خودمو نمی‌شناسم دنبال علاقه های دیگمم رفتم ولی چون شکست داشتم تو کنکور هیچ وقت خوشحال نبودم مثلا عاشق طراحی بودم کلاس رفتم ولی مثل قبل نبودم هر کاری کردم نتونستم دوباره مثل قبل موفق باشم
      حالم یه حالت خنثی‌ست
      نه خوشحالم؛ نه ناراحت.
      حتی نمیتونم توصیفش کنم.
      خنثی ام اما به اندازه تمام دنیا فکرم درگیره..!
      من حالِ این روزامو دوست ندارم

    10. Top | #10
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط arezooham mord نمایش پست ها
      دقیقا مثل من ������من هر کاری کردم نتونستم مثل قبل باشم چون دوران ۱۸سالگیم مستقل نبودم ضربه زیاد خوردم چون اصرار میکردم منو ببرین مشاوره ولی هیشکی بهم گوش نمی‌کرد الانم ک دیگ حوصله خودمو ندارم
      نقل قول نوشته اصلی توسط B.R نمایش پست ها
      شروع جدی ک راستش ن ولی دستو پا شکسته میخونم
      حالمم ی روز خوبم ی روز انقد داغونم ک فقط کارم گریه اس
      کلا من ی حالت عجیبی دارم ک خودمم نمیدونم چمه



      ناامیدی فایده نداره ک ی قدم بردار از روزی چهار ساعت شرو کن از همون سطحی ک هستی شرو کن

      کم کم ک بخونی دستت میاد ک باید چیکار کنی کم کم پیشرفت کنی انگیزه میگیری

      بنظرم هیچی ب اندازهی پیشرفت خودت نمیتونه حالتو خوب کنه
      دقیقا مثل من ������من هر کاری کردم نتونستم مثل قبل باشم چون دوران ۱۸سالگیم مستقل نبودم ضربه زیاد خوردم چون اصرار میکردم منو ببرین مشاوره ولی هیشکی بهم گوش نمی‌کرد الانم ک دیگ حوصله خودمو ندارم
      حالم یه حالت خنثی‌ست
      نه خوشحالم؛ نه ناراحت.
      حتی نمیتونم توصیفش کنم.
      خنثی ام اما به اندازه تمام دنیا فکرم درگیره..!
      من حالِ این روزامو دوست ندارم

    11. Top | #11
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط mh81 نمایش پست ها
      سلام
      گفتید به شدت درسخون بودید؟
      چی شد که به این روز افتادید؟
      کم کاری؟
      و اینکه چندساله پشت کنکورید؟
      صرفا بخاطر پوله یا واقعا فقط به یه رشته خاص علاقه داری و نمیتونی تو یه مسیر دیگه موفقیتت رو امتحان کنی؟

      درضمن ازدواج که سن خاصی نداره . شما احتمالا باید زیر۲۵سالتون باشه
      پس اگر اینطوره اصلا هم برای ازدواج دیر نشده!
      حرف من هم همینه ولی کو گوش شنوا نه اونموقع واقعا علاقه مند بودم به درس ،الان دیگ خودمو نمی‌شناسم دنبال علاقه های دیگمم رفتم ولی چون شکست داشتم تو کنکور هیچ وقت خوشحال نبودم مثلا عاشق طراحی بودم کلاس رفتم ولی مثل قبل نبودم هر کاری کردم نتونستم دوباره مثل قبل موفق باشم
      حالم یه حالت خنثی‌ست
      نه خوشحالم؛ نه ناراحت.
      حتی نمیتونم توصیفش کنم.
      خنثی ام اما به اندازه تمام دنیا فکرم درگیره..!
      من حالِ این روزامو دوست ندارم

    12. Top | #12
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Mohadeseh_b77 نمایش پست ها
      سلام دوست من
      الان کامنتت رو دیدم که گفته بودی با هم حرف بزنیم و بهتر دونستم در تاپیک خودت حرف بزنم.
      تا حدودی درکت میکنم این که حالت بده ، کلافه ای ، ناراحتی ، همه ی اینها رو درک میکنم اما اینکه تسلیم این شرایط بد بشی و یا از نیست شدن حرف بزنی نه اصلا درکت نمیکنم .
      بخوام رو راست باشم این شرایطی هست که خودمون رقم زدیم با کمال گرایی بی حد و اندازمون که یا صفر باشه یا صد، با اهمال کاریمون ، با سرسری گرفتن این کنکور که میتونست شرایط زندگی رو خیلی بهتر کنه و خیلی چیزهای دیگه
      مسئولیت این اتفاقات رو برعهده بگیر و از اون به بعد همه چیز تغییر میکنه . تو مسئول این شرایطی و باید خودت ، این رو درست کنی . از اسب افتادیم ولی از اصل که نیفتادیم .فرمون زندگیت رو پاشو و خودت دست بگیر
      توقع بی جایی هستش اگه من فکر کنم با دو سه خط من تو حالت از این رو به اون رو میشه و پا میشی اما این توقع درستیه که بعد از این دو سه خط بشینی به خودت فکر کنی ببینی باید چی کار میکردی و نکردی بعد خودت رو سرزنش کنی ، گریه کنی ، بعد خیلی قوی مسئولیت کارات رو گردن بگیر . تو خودت باعثش شدی و در نهایت خودت رو ببخش .
      من و توِ نوعی چاره ای جز بخشیدن خودمون نداریم.
      بدون پرخاشگری با خانواده ات صحبت کن و بگو که من تا اینجای کار موندم و باید تمومش کنم . ازدواج کردن یعنی شاید خدافظی با همه ی آرزوها ، و شاید تلاش برای آرزوها فقط در جای دیگه ای باشه ، نمیدونم.
      اونطور که من دیدم تو راضی به ازدواج نیستی و همین نارضایتی فکر نمی‌کنم باعث اتفاق خوبی در زندگیت بشه . صدای بلند رو کسی نمیشنوه پس با آرامش حرف بزن باهاشون
      یه جمله ای خوندم: که این اولین تجربه ی زندگی ماست پس مسلمه که خطاها و اشتباهاتی داشته باشیم ( البته از این جمله اینطوری نباید برداشت کرد که ما میتونیم هر اشتباهی داشته باشیم ،نه اون موقع زندگی خودمون ****** میره اما باید اینطوری برداشت کنیم که تمام تلاشمون رو کنیم که اتفاقی نیفته و اگر اشتباهی رخ داد دوباره شرایط رو درست کنیم و زندگیمون رو اینطوری به کام خودمون تلخ نکنیم )
      تو فرمون از دستت رها شده ، جلوی همه (خیلی عذر میخوام) ناتوانی خودت رو و ضعیف بودن رو داری نشون میدی اینطوریه که همه برات تصمیم میگیرن _ شاید بتونیم به پدر و مادر حق بدیم ولی به بقیه نه_ پاشو و نشون بده هنوزم خودت میتونی تصمیم بگیری . چند تا کتاب بخون چند تا پادکست گوش بده اگر خوب نشدی پیش یک روانشناس خوب برو و ازش کمک بگیر و خیلی زود پاشو و تصمیم بگیر .‌میتونی برای بهمن ماه اگر خواستی یک رشته ی بدون کنکوری دانشگاه آزاد ثبت نام کنی تا روتین زندگیت از اینی که هست خارج بشه
      من و تو در یک نقطه ی امنی هستیم هر سال با خیال راحت میمونیم پشت کنکور و شروع میکنیم به از دست دادن فرصت ها .بذار یک بار این مغزت بفهمه که دیگه نقطه امنی نداره و این همه با آرامش ادامه نده به این روند تخریب گر زندگیت. باید یک بار برای همیشه به خودت سخت بگیری
      از سال ۱۴۰۲ کنکور شکلش عوض میشه تو اینطوری در نظر بگیر که تصویب میشه که امیدوارم نشه اما اون موقع دیگه هیچ کاری نمیتونی برای اون هدفی که این همه سال منتظرش بودی کنی . تا الان وقت هست باید تغییر کنی . موفق باشی عزیزم
      ❤️❤️ممنون عزیزم ممنون که وقت گذاشتی و جوابم دادی وقتی حرفاتو خوندم حس کردم یکم حالم بهتر شده من امسال اگر کنکور بدم میشه پنجمین کنکورم به نظرت میشه برم دانشگاه و در کنارش بخونم ؟
      حالم یه حالت خنثی‌ست
      نه خوشحالم؛ نه ناراحت.
      حتی نمیتونم توصیفش کنم.
      خنثی ام اما به اندازه تمام دنیا فکرم درگیره..!
      من حالِ این روزامو دوست ندارم

    13. Top | #13
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط arezooham mord نمایش پست ها
      حرف من هم همینه ولی کو گوش شنوا نه اونموقع واقعا علاقه مند بودم به درس ،الان دیگ خودمو نمی‌شناسم دنبال علاقه های دیگمم رفتم ولی چون شکست داشتم تو کنکور هیچ وقت خوشحال نبودم مثلا عاشق طراحی بودم کلاس رفتم ولی مثل قبل نبودم هر کاری کردم نتونستم دوباره مثل قبل موفق باشم
      بنظرم یا یه رشته دیگه انتخاب کن و تو اون زمینه موفق باش و دیگه کلا کنکور و شکستت رو فراموش کن. با یه شکست مقطعی که آدم نباید کلا خودشو ببازه. بهمن تکمیل ظرفیت ازاده . تکمیل ظرفیت سراسری بر اساس سوابق تحصیلی هم در راهه
      خلاصه میتونی یه مسیر دیگه انتخاب کنی
      یا هم اینکه بشین امسالو واقعا بخون و به حرف دیگران هم توجه نکن
      البته با توجه به شرایطت من مورد اولو پیشنهاد میدم

    14. Top | #14
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط mh81 نمایش پست ها
      بنظرم یا یه رشته دیگه انتخاب کن و تو اون زمینه موفق باش و دیگه کلا کنکور و شکستت رو فراموش کن. با یه شکست مقطعی که آدم نباید کلا خودشو ببازه. بهمن تکمیل ظرفیت ازاده . تکمیل ظرفیت سراسری بر اساس سوابق تحصیلی هم در راهه
      خلاصه میتونی یه مسیر دیگه انتخاب کنی
      یا هم اینکه بشین امسالو واقعا بخون و به حرف دیگران هم توجه نکن
      البته با توجه به شرایطت من مورد اولو پیشنهاد میدم
      به بنظرت با این وضعیت اینا میزارن دوباره من بخونم ؟!!!پرسیدی چند سالمه من ۲۱سالمه
      حالم یه حالت خنثی‌ست
      نه خوشحالم؛ نه ناراحت.
      حتی نمیتونم توصیفش کنم.
      خنثی ام اما به اندازه تمام دنیا فکرم درگیره..!
      من حالِ این روزامو دوست ندارم

    15. Top | #15
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط arezooham mord نمایش پست ها
      ❤️❤️ممنون عزیزم ممنون که وقت گذاشتی و جوابم دادی وقتی حرفاتو خوندم حس کردم یکم حالم بهتر شده من امسال اگر کنکور بدم میشه پنجمین کنکورم به نظرت میشه برم دانشگاه و در کنارش بخونم ؟
      خواهش میکنم دوست من وظیفه است خداروشکر خیلی خوشحالم
      ببین این خیلی شخصیه جوابش و خیلی هم مطلق نمیتونم نظر بدم . من وقتی به شرایط خودم نگاه کردم دیدم که من اگر همش تو خونه باشم بیشتر از زمانی که مشغول به ی کار دیگه ای باشم برای کنکور وقت تلف میکنم . البته خب اینطوری اکثر تایمت میره برای دانشگاه . به خودت و شرایطتت نگاه کن اگر فکر میکنی که میتونی دو تا کار رو هندل کنی خب میتونی انجامش بدی ولی اگر حتی یک درصد فکر میکنی ممکنه وقتت گرفته بشه و علاوه بر اون با خستگی زیادی که برات میاره تایمت از دست میره نه این کار رو انجام نده .
      تو میتونی خودت رو تحت فشار برای انجام کار فشرده، بذاری حتما لازم نیست که دانشگاهی باشه که بهت نظم بده .
      کاری که برنامه ریختی در ۵ ساعت انجام بدی با انرژی مضاعف همون کار رو در ۴ ساعت انجام بده . صبح ها زود پاشو و وقتی به ساعت ۱۲ ظهر برسی و ببینی ۴ تا ۵ ساعت خوندی انگیزه میگیری برای ادامه .‌من تا دو سال پیش مدام عکس های انگیزشی میزدم به در و دیوار اتاقم و بعد فهمیدم انگیزه از جایی نمیاد از کتاب ، عکس ، صحبت های مشاورا نمیاد
      انگیزه از این میاد تو وظیفه ای که داری رو انجام بدی و هر روز بهتر از روز قبل باشی و وقتی که پیشرفت خودت رو میبینی برای ادامه ی کار بهت انگیزه میده .
      و یه راه حل
      به خودت تلقین نکن که حالم بده با همین حال بد برو و شروع کن یه درسی بخون و کم‌کم حالت خوب میشه
      اگر بخوای منتظر یه روز خوب و یه حال خوب باشی هیچ وقت نمیاد . با همین چیزی که هست شروع کن
      بعد از قبولی رستگار رحمانی گفت برای تغییر شرایط زندگیم ، راه دیگه ای نداشتم . برای خودت پلن بی نچین تو باید قبول شی ، کسی که پلن بی داشته باشه هیچ وقت نمیتونه به اون هدفش برسه .
      از صمیم قلبم برات آرزو میکنم خیلی زود حالت خوب شه

    صفحه 1 از 3 12 ... آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    موضوعات مشابه

    1. معدل پایین و دانشگاه امام حسین
      توسط Farhad19 در انجمن رتبه مورد نیاز قبولی در رشته و دانشگاه
      پاسخ: 3
      آخرين نوشته: 30 شهریور 1396, 00:23
    2. فتوای آیت الله مکارم درباره ازدواج دختران در سن پایین
      توسط new boy در انجمن اخبار و مطالب جالب و خواندنی
      پاسخ: 259
      آخرين نوشته: 25 آذر 1395, 11:54
    3. تروخدا بیایین برنامه ای بدین من!!!!!!!!!!!!!!
      توسط mohammad_7676 در انجمن پرسش و پاسخ دانش آموزی
      پاسخ: 11
      آخرين نوشته: 23 آذر 1395, 07:36



    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن