خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 1 از 6 12 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 1 به 15 از 87
    1. Top | #1
      کاربر نیمه فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات

      خاطره اعلام نتایج کنکور

      سلام به همه
      نمیدونم قراره از این تاپیک استقبال بشه و کسی چیزی بنوویسه یا نه..
      But I'm gonna do it anyway
      از کنکوری های پارسال و سال های قبل میخوام بیان و حس و حال لحظه اعلام نتایج رو برامون تعریف کنن
      کجا بودن..ساعت چند بود..وقتی صفحه سایت باز شد و رتبشونو رو دیدن اولین واکنششون چی بود؟
      بعدش به چه کسایی..چجوری خبر دادن؟
      خلاصه حس و حال اون روزا و اون لحظه ها..اگه قابل بدونن حس خوبشون رو باهامون به اشتراک بزارن
      یه خورده همه دور هم بخونیم و از شادی بقیه خوشحال شیم و ذوق کنیم

    2. Top | #2
      کاربر انجمن

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط matineh نمایش پست ها
      سلام به همه
      نمیدونم قراره از این تاپیک استقبال بشه و کسی چیزی بنوویسه یا نه..
      But I'm gonna do it anyway
      از کنکوری های پارسال و سال های قبل میخوام بیان و حس و حال لحظه اعلام نتایج رو برامون تعریف کنن
      کجا بودن..ساعت چند بود..وقتی صفحه سایت باز شد و رتبشونو رو دیدن اولین واکنششون چی بود؟
      بعدش به چه کسایی..چجوری خبر دادن؟
      خلاصه حس و حال اون روزا و اون لحظه ها..اگه قابل بدونن حس خوبشون رو باهامون به اشتراک بزارن
      یه خورده همه دور هم بخونیم و از شادی بقیه خوشحال شیم و ذوق کنیم
      سلام شبتون بخیر همگی
      من کنکوری ۱۴۰۰ بودم
      رشتەم تجربی بود تو دبیرستان اما علاقە نداشتم و راستش از بودن در بیمارستان میترسیدم و نتونستم بە دلایل شخصی خودم تجربی رو ادامە بدم
      دو ماە قبل کنکور تصمیم گرفتم فقط برای کنکور زبان بخونم و رتبە خوبی بیارم برای دبیری زبان
      نشستم و خوندم و تمرین و تکرار و ....
      کنکور خوبی بود ولی سخت تر از انتظارم...
      انتظار رتبە بهتری داشتم ولی وقتی اومد ۴۰۰ منطقە و ۲۰۰ زیرگروە یک بودم
      انتخاب رشتە کردم و برای مصاحبە دعوت شدم
      و اما شبی کە جوابا اومد

      خیلی خیلی استرس داشتم
      با دوستم تلفنی حرف میزدم کە گفت برو تو سایت جوابا اومد
      اطلاعاتو وارد کردم و .... بلههههه قبولی آموزش زبان فرهنگیان
      مادرم خیلییی خوشحال بود چون همیشە دوست داشت من معلم بشم و پدرم هم کلی خوشحال بود
      اون لحظە تموم خستگی های کنکور از تنم در رفت و واقعا خوشحال بودم
      اگە واقعا علاقە دارید بە هدفتون درساتون رو خوب بخونید کە ارزشش رو دارە

    3. Top | #3
      B.R
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      تا حالا ک هیچ حس خوبی تو این لحظه ها نداشتم همش حسرت پ افسوس بوده
      امیدوارم امسال همه چی تغییر کنه برام

    4. Top | #4
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      ای خدا چ حس خوشگلیههه
      ایشالا همگی تجربش کنیم♡

    5. Top | #5
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات

    6. Top | #6
      کاربر نیمه فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Homeira.h نمایش پست ها
      سلام شبتون بخیر همگی
      من کنکوری ۱۴۰۰ بودم
      رشتەم تجربی بود تو دبیرستان اما علاقە نداشتم و راستش از بودن در بیمارستان میترسیدم و نتونستم بە دلایل شخصی خودم تجربی رو ادامە بدم
      دو ماە قبل کنکور تصمیم گرفتم فقط برای کنکور زبان بخونم و رتبە خوبی بیارم برای دبیری زبان
      نشستم و خوندم و تمرین و تکرار و ....
      کنکور خوبی بود ولی سخت تر از انتظارم...
      انتظار رتبە بهتری داشتم ولی وقتی اومد ۴۰۰ منطقە و ۲۰۰ زیرگروە یک بودم
      انتخاب رشتە کردم و برای مصاحبە دعوت شدم
      و اما شبی کە جوابا اومد

      خیلی خیلی استرس داشتم
      با دوستم تلفنی حرف میزدم کە گفت برو تو سایت جوابا اومد
      اطلاعاتو وارد کردم و .... بلههههه قبولی آموزش زبان فرهنگیان����������� ������
      مادرم خیلییی خوشحال بود چون همیشە دوست داشت من معلم بشم و پدرم هم کلی خوشحال بود
      اون لحظە تموم خستگی های کنکور از تنم در رفت و واقعا خوشحال بودم
      اگە واقعا علاقە دارید بە هدفتون درساتون رو خوب بخونید کە ارزشش رو دارە
      عزیییزم چه قدر خوب که به چیزی که میخواستی رسیدی
      امیدوارم همیشه بدرخشی
      مرسی که این حس خوب رو باهامون به اشتراک گذاشتی

    7. Top | #7
      کاربر نیمه فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط B.R نمایش پست ها
      تا حالا ک هیچ حس خوبی تو این لحظه ها نداشتم همش حسرت پ افسوس بوده
      امیدوارم امسال همه چی تغییر کنه برام
      انشالله! منتظر خبرای خوبت هستیم

    8. Top | #8
      کاربر نیمه فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط ahmadreza9001 نمایش پست ها
      نه دیگههه قرار نشد مسخره کنی

    9. Top | #9
      کاربر انجمن

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط matineh نمایش پست ها
      سلام به همه
      نمیدونم قراره از این تاپیک استقبال بشه و کسی چیزی بنوویسه یا نه..
      But I'm gonna do it anyway
      از کنکوری های پارسال و سال های قبل میخوام بیان و حس و حال لحظه اعلام نتایج رو برامون تعریف کنن
      کجا بودن..ساعت چند بود..وقتی صفحه سایت باز شد و رتبشونو رو دیدن اولین واکنششون چی بود؟
      بعدش به چه کسایی..چجوری خبر دادن؟
      خلاصه حس و حال اون روزا و اون لحظه ها..اگه قابل بدونن حس خوبشون رو باهامون به اشتراک بزارن
      یه خورده همه دور هم بخونیم و از شادی بقیه خوشحال شیم و ذوق کنیم
      ماله من عجیب بود.
      فک کنم ساعتای 6.30 عصر بود من خواب بودم بلند شدم فهمیدم نتایج اومده دیگه خانواده رو صدا کردم که بیاین نتایج اومده رتبمو دیدم چنان فریادی زدم که تا 2 روز بعد صدام گرفته بود بعد از خونه زدم بیرون 2 قدم برداشتم خوردم زمین یک طرف بدنم کامل سیاه شد بعد رفتم سر کوچه تو سوپر مارکتی گفتم بهش قبول شدم(نمیدونم واقعا چرا این کارو کردم ) بعد این بنده خدا فکر کرده من میگم که قایمم کن چون با بابام دعوام شده بعد بابام اومد دنبالم گفت بیا بریم خونه پسر جان و مامانم گریه می کرد بعدم با رفیقم زدیم بیرون و عشق و حال

    10. Top | #10
      کاربر نیمه فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Amirali.Khayat نمایش پست ها
      ماله من عجیب بود.
      فک کنم ساعتای 6.30 عصر بود من خواب بودم بلند شدم فهمیدم نتایج اومده دیگه خانواده رو صدا کردم که بیاین نتایج اومده رتبمو دیدم چنان فریادی زدم که تا 2 روز بعد صدام گرفته بود بعد از خونه زدم بیرون 2 قدم برداشتم خوردم زمین یک طرف بدنم کامل سیاه شد بعد رفتم سر کوچه تو سوپر مارکتی گفتم بهش قبول شدم(نمیدونم واقعا چرا این کارو کردم ) بعد این بنده خدا فکر کرده من میگم که قایمم کن چون با بابام دعوام شده بعد بابام اومد دنبالم گفت بیا بریم خونه پسر جان و مامانم گریه می کرد بعدم با رفیقم زدیم بیرون و عشق و حال
      ایی جااانم چه باحال. تصورش هم خیلی قشنگه. این سوتیای موقع خوشحالی یه جور دیگه میچسبه به آدم
      با اینکه حتی نمیدونم چه سالی کنکور دادی ولی بازم تبریک میگم بهت.
      امیدوارم توی تک تک مراحل زندگیت موفق باشی
      و مرسی که حست رو باهامون به اشتراک گذاشتی

    11. Top | #11
      کاربر حرفه ای

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      کنکوری 1400بودم
      موقع نتایج اولیه شب قبلش احتمال دادیم بیاد با بچها بیدار بودیم ،البته منو به زور بیدار نگه داشته بودن چون میخواستم بخوابم،نه اینکه خیالم راحت باشه ها....واقعا خوابم میومد!اخرشم خوابیدم و نتایج فردا بعد از ظهرش اومد!داشتم همزمان هم ناهار میخوردم هم تو سنجش بودم هم با بچها چت میکردم
      جیغ کشیدم و به مامانم گفتم بعدش به داداشم گفتم هردوتاشون گریه کردن ولی خب من گریم نمیومد
      البته فامیل و دوستای خودم بازخورد مناسبی نداشتیم کلا ....
      موقع نتایج نهایی هم نتونستم بیدار بمونم و یکی از بچها قرار شد اگ اومد به من زنگ بزنه
      بیدارم کردن و نگاه کردم 15دقیقه تو هپروت بودم بعدش مامانمو بیدار کردم و دوباره به داداشم خبر دادم و تا صبح بیدار بودیم!
      بعد از چند سال این خوشحالی واقعا بهم چسبید و امیدوارم نصیب شماهم بشه.
      اخیش بعدش خیلی کیف داره.حداقل دیگ دغدغه شغل نداری

    12. Top | #12
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط matineh نمایش پست ها
      نه دیگههه قرار نشد مسخره کنی
      جدی گفتم

    13. Top | #13
      کاربر نیمه فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط indomitable نمایش پست ها
      کنکوری 1400بودم
      موقع نتایج اولیه شب قبلش احتمال دادیم بیاد با بچها بیدار بودیم ،البته منو به زور بیدار نگه داشته بودن چون میخواستم بخوابم،نه اینکه خیالم راحت باشه ها....واقعا خوابم میومد!اخرشم خوابیدم و نتایج فردا بعد از ظهرش اومد!داشتم همزمان هم ناهار میخوردم هم تو سنجش بودم هم با بچها چت میکردم
      جیغ کشیدم و به مامانم گفتم بعدش به داداشم گفتم هردوتاشون گریه کردن ولی خب من گریم نمیومد
      البته فامیل و دوستای خودم بازخورد مناسبی نداشتیم کلا ....
      موقع نتایج نهایی هم نتونستم بیدار بمونم و یکی از بچها قرار شد اگ اومد به من زنگ بزنه
      بیدارم کردن و نگاه کردم 15دقیقه تو هپروت بودم بعدش مامانمو بیدار کردم و دوباره به داداشم خبر دادم و تا صبح بیدار بودیم!
      بعد از چند سال این خوشحالی واقعا بهم چسبید و امیدوارم نصیب شماهم بشه.
      اخیش بعدش خیلی کیف داره.حداقل دیگ دغدغه شغل نداری
      ای جاانم. مرسی از آرزوی قشنگت برامون. امیدوارم همه به چیزی که دوستش دارن و لایقش هستن برسن
      و تبریک میگم بهت..هرچند دیر
      مبارکت باشه

    14. Top | #14
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      ایشالا امسال برای همه ی ما ۱۴۰۱ ها این لحظه های شیرین رقم میخوره

    15. Top | #15
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Zero_Horizon نمایش پست ها
      من زیاد تعریف کردم خاطره اعلام نتایجم رو دیگه لوس شده ولی بازم میگم
      بذار اصلا هردوتا خاطره ام رو بگم


      اعلام نتایج کنکور 98 :


      خب راستش اصلا منتظر نتایج کنکور اولم نبودم ، از همون فردای کنکور98 صبح زود بیدار شدم استارت 99 رو زدم ، هرچند حال جسمی و روحیم افتضاح بود ولی حالم از وضعی که توش بودم بهم میخورد ، قبول نداشتم که تلاش هام به بن بست بخوره ، شکست رو قبول نداشتم ایمان داشتم که باید زحمتایی که کشیدم رو به سرانجامی که باید برسونم
      تابستون مشغول درس بودم ، روز اعلام نتایج کنکور98 ، طبق معمول هدفون روی گوشم بود مشغول درس و یادداشت برداری بودم ، همون موقع هم نتایج اعلام شد فکر کنم بعدازظهر بود ، از اتاق اومدم بیرون دیدم مامانم و خواهرم هیجان زده شدن دستشون رو بالا پایین میکردن منم هدفون رو برداشتم ، بهم گفتن نتایج اومده برو ببین
      منم بهشون گفتم نتیجه من سرجلسه ی کنکور جلوی چشام رقم خورد و چیزی نبود که من میخوام ، بهشون گفتم خودتون برید نتیجه رو ببینید من درس دارم
      خلاصه من کارنامه ی کنکور 98 خودم رو موقع اعلام نتایج ندیدم ، رتبه ام حدود 4 هزار شد
      اون سال کنکور هنر هم شرکت کرده بودم رتبه ی هنرم 500 شده بود
      یادمه از طرف قلمچی بهم زنگ زدن بابت رتبه ی هنرم دعوتم کردن به جشن و شام ، دعوتشون رو قبول نکردم چون نمیخواستم برم و خاطرات شکست های سال قبل برام مرور بشه
      روزای خیلی سختی بودن ، خیلی خیلی تیره که توضیحاتش بماند ...


      اعلام نتایج کنکور 99 =

      زجر آور ترین کنکوره تاریخ ایران تا کنون
      حواشیه وحشتناک ، تعویق های لعنتی ، خستگی روحی ذهنی جسمی فشار های مختلف روانی
      یادمه هفته ی آخر کنکور بود ولی بازم داشتن هرشب یه خبر میدادن یبار حتی گفتن دوباره تعویق خورد ولی فردا صبحش خودشون تکذیب کردن گفتن نه تعویق نیست
      فقط یه کنکوری میتونه درک کنه این جنگ روانی اونم توی ماه های آخر چقدر بار سنگینی روی روح و روان آدم میذاره
      داستان تعویق و حواشی به کنار ، حدودای ماه آخر برای خودم یه مشکلی پیش اومد که اگه رفع نمیشد نمیتونستم کنکور شرکت کنم ، فکرش رو میکردم دیوونه میشدم ، منی که از همون فردای کنکور98 برای 99 شروع کرده بودم حتی یک روز هم استراحت نکردم اون همه شب بیداری اون همه شکست اون همه بدبختی رو تحمل کردم تا بتونم خودمو بالا بکشم
      بعدش بهو ماه آخر بهت بگن نمیتونی کنکور شرکت کنی ...!
      خلاصه یکی دوهفته ای رو هیچی نخوندم فقط دنبال و پی گیره برطرف کردن مشکلم بودم تا بهم اجازه کنکور دادن رو بدن
      خداروشکر مشکل رفع شد ، ولی نتیجه ی اون همه فشار روانی و چندهفته صفر بودن و درس نخوندن این شد که 2 هزارتا افت تراز پیدا کردم ، آزمونی که دادم نزدیک دوهزارتا ترازم پسرفت داشت ...... همه ی این خاطرات ماه های پایانی کنکور99 داخل همین انجمن هم هست داخل تاپیک هایی که اون زمان گزارش کار میذاشتم

      با این وضع روز کنکور رسید ، سعی کردم خودمو جمع و جور کنم نمیخواستم بعنوان یک شکست خورده قبل از کنکور شکست رو قبول کنم ، وایسادم جلوی دیوار ، محکم مشتم رو کوبیدم گفتم تو میری و تا ته ته ته زورت رو میزنی هرچی که شد هرچی که بود از سگ کمتری اگه جا بزنی

      سرجلسه ی کنکور
      یه فاجعه ی دیگه ای هم رخ داد ، اون سال برای اولین بار بخاطر مقدمات اجرایی کرونا ، کنکور رو بجای ساعت 8 ، ساعت 8ونیم شروع کردن و همین باعث شد مراقب جلسه کنکور به اشتباه و به عادت غلط سال های قبل زمان اتمام آزمون رو باتوجه به شروع 8ونیم درنظر نگیره..... خلاصه حدود بیست دقیقه ای زودتر برگه ها رو جمع کردن
      و من بهت زده ترین بودم
      بلند شدم به مراقب گفتم آزمون هنوز بیست ، سی دقیقه ازش مونده !!! هرکاری کردم قبول نکرد
      سر همین یسیری از جواب های شیمی رو سر عجله و بی دقتی اشتباه پر کردم ، شیمی رو گند زدم
      همچنین از فیزیک فقط رسیدم 8 سوال رو بخونم و پاسخ بدم

      وقتی اومدن که برگه ها رو جمع کنن ، سرم رو انداخته بودم پایین به چپ و راست تکون میدادم دیگه رسما بریده بودم ، همه ی بدبختی هایی که دو سه سال گذشته کشیده بودم از جلو چشم رد میشد مثل جنازه از حوزه کنکور اومدم بیرون
      رسیدم خونه همه ی برگه هایی که دیوار اتاق رو از سر تا پا پر کرده بود پاره کردم همه ی نوشته هام همه ی جدول های تست زنی هرچی دم دستم بود پاره کردم چندساعت دراز کشیدم روی برگه ها مات و مبهوت... که چرا باید اینطوری میشد ؟؟؟

      تا روز اعلام نتایج 10 کیلو کم کردم وزنم شده بود 58
      بهترین رتبه ای که برای خودم حدس میزدم حدود 2 هزار بود

      نتایج رو نصف شب اعلام کردن ، صبح ساعت 5 بیدار شدم دیدم نتایج اومده
      همه خواب بودن
      خودم رفتم پشت کامپیوتر ، هنوز چشام تاره خواب بود ، ولی قلبم اومده بود توی دهنم صدای قلبم رو توی سرم میشنیدم ، اطلاعاتم رو وارد کردم
      یهو چشم به رتبه اوفتاد ، اولین بار که دیدمش ، 3 هزار خوندم ، شروع کردم زدم تو سرم ))) چندتا زدم تو کلم به خودم فوش دادم ) آخه احمق چرا موندی این همه بدبختی کشیدی آخر سر همون رتبه ی پارسال رو آوردی )

      آقا هوشم اومد سرجاش ، چشام تازه باز شد ویندوزم بالا اومد
      دوباره کارنامه رو نگاه کردم ، گفتم یا خدا این چرا یه صفرش کمه ؟؟؟ اینا چرا یادشون رفته یه صفر کم بذارن ) لعنتی این 300 که نه 3 هزار ))

      یهو از زمین و زمان کنده شدم اصن نگممممممممممممممممممممممم مممممممممممممممممم )))))))))))))))))))))))))))))))))))

      بدو بدو رفتم از اتاق بیرون
      بقیه خواب بودن ، آقا اینا بیدار شدن یهو از خواب پریدن فکر کردن دزد اومده
      توی تاریکی من بدو ، بابام بدو ، میگم بابا نتایج کنکور اومده تو چرا با چماغ داری منو دنبال میکنی مرد حسابی
      خدا لعنتشون نکنه اینا رو که نتیجه رو نصف شب میدن آدم وسط خواب و بیداری یه صفر زیادی میخونه بقیه روهم از خواب میپرونن با چشای قرمز خونه صحنه ی وحشتناکی بود
      عاااالی بود موفق باشین

    صفحه 1 از 6 12 ... آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 8 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 8 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن