اوست نشسته در نظر، من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل، من به کجا سفر برم
منم که گوشه ی میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
روزی ما دوباره کبوترهایمان را
پیدا خواهیم کرد
و مهربانی
دست زیبایی را خواهد گرفت
و من آن روز را انتظار میکشم
حتی روزی که دیگر نباشم...
الا یا ایها الساقی ادرک کاسا وناولها
که عشق آسون نمود اول ولی افتاد مشکل ها
نه مرا حسرت به رگ ها می دوانید آرزویی خوش/نه خیال رفته ها میداد آزارم ...
ان شبنم افتاده ب خاکم ک ندارد
بال و پر پرواز ب خورشید نگاهت
اون شعر از کیه؟؟ یادمه ی شعر خیلی عاشقانه از امام خمینی خوندم برام جالب بود
زندگی ی مجموعه ی منظم از بی نظمی هاست
ی مجموعه ی معقول از بی عقلی ها
له شده ، زیرِ پایِ عرفِ اجتماع
خوب ولی اشتباه
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
برو ای خواجه ی عاقل هنری بهتر از این؟
من ساختم،آنچه مرا ویران کرد
نی نوازم تا که نوکری کند آواز من
ناله ی نی را شنو ای جان جانان من
" God is that infinite All of which man knows himself to be a finite part "
|خداوند ، آن بی نهایتی است که هر انسانی خودش را یک بخش محدود از آن میداند|
یا خدا این چه شعریست که ناری ناری خوانده است
ای دریغ باز هم این بشرا از خواننده ها تقلید کرده است
" God is that infinite All of which man knows himself to be a finite part "
|خداوند ، آن بی نهایتی است که هر انسانی خودش را یک بخش محدود از آن میداند|
تحمل گفتی و من هم که کردم سال ها اما
چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت
شهریار
به پایان فکر نکن
اندیشیدن به پایان هر چیز
شیرینی حضورش را تلخ می کند
بگذار پایان تو را غافلگیر کند
درست …
مثل آغاز
یادم نمی کنی و ز یادم نمی روی
یادت بخیر یار فراموش کار من ...
به پایان فکر نکن
اندیشیدن به پایان هر چیز
شیرینی حضورش را تلخ می کند
بگذار پایان تو را غافلگیر کند
درست …
مثل آغاز
نازلی
بهار خنده زد و ارغوان شکفت
در خانه زیر پنجره گل داد یاس پیر
دست از گمان بدار!
با مرگ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبود شدن
خاصه در بهار
نازلی سخن نگفت!
بودن یا نبودن
مسئله اینست...
در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 3 مهمان)