او را خود التفات نبودی به صید من
من خویشتن اسیر کمتر نظر شدم!
او را خود التفات نبودی به صید من
من خویشتن اسیر کمتر نظر شدم!
نه مرا حسرت به رگ ها می دوانید آرزویی خوش/نه خیال رفته ها میداد آزارم ...
هر که عيب دگران پيش تو آورد و شمرد
بي گمان عيب تو پيش دگران خواهد برد
یاد بگیر برای موفقیت دیگران دست بزنی
به موقعه اش زمان موفقیت تو هم میرسه
تو اتمی باشی و من الکترونی بر دورت مناسک حج کنم
بوسه ای زنی بر من برانگیخته شوم
رنگ عشقی دهم در نشر خطی الطاف بینمان
پیمان ما ظرفیتی است که مجنونانت در اخرین فاصله میگردند
(ممد ار عشق را فراتر از علم ادبیات میگذارد)
⬜⬜⬜⬜⬜⬜⬜
⬜⬛⬛⬛⬜⬛⬜
⬜⬜⬜⬛⬜⬛⬜
⬜⬛⬛⬛⬛⬛⬜
⬜⬛⬜⬛⬜⬜⬜
⬜⬛⬜⬛⬛⬛⬜
⬜⬜⬜⬜⬜⬜⬜
ساغر از تنهایی من کمر خم میکند / عشق نباشد ان که خیام حکایت میکند
مدام جام رخسار او بر جان حکایت همی / نئشه من جدایی او را به تصویر میکند
امل من ساقی نبوده ام باشد او امروز / توهم روزهایم را غروب روشنایی میکند
اشک چشم از فراق او ریزد و سوزد مرا / اشک حافظ را افسانه و افسون میکند
شمع توباشی و پروانه من نباشم ولی / ممد ار قربانی اشک تو ، نفس خود میکند
نی و دمساز مولانا نباشم من در میان / نفیری نباشد بی تو مرا ، ممد ار احساس پوچی میکند
کافرم بی تو در قبله حضرت دوست / بر لمس لبان تو ممد ار نماز شهادت راه عشق میکند
الغوث الغوث خلصنا من النار فراق / بهر نبود جان در جسم خود، بر دعاهایش میکند
از گنجه و نظامی میخوانم امروز / مجنون کوه را قتال فرهاد دوران میکند
شوری و حلاوت باشد در میان کتف تو / دنیا راه تو بر من ضحاک مار بر دوش میکند
4 اسفند - ممد رضا فرهاد ( ممد ار)
⬜⬜⬜⬜⬜⬜⬜
⬜⬛⬛⬛⬜⬛⬜
⬜⬜⬜⬛⬜⬛⬜
⬜⬛⬛⬛⬛⬛⬜
⬜⬛⬜⬛⬜⬜⬜
⬜⬛⬜⬛⬛⬛⬜
⬜⬜⬜⬜⬜⬜⬜
کمي با من مدارا کن کمي با من مدارا کن
که خود را با تو بشناسم من گم را تو پيدا کن
تو را از شب جدا کردم تو را از قصه آوردم
نمي شد با تو بد باشم نمي شد از تو برگردم
نه از برگم نه از جنگل نه از باران نه از شبنم
نه آن تعميدي رودم نه آن مريم ترين مريم
منم همسقف ديروزي که عطر خانگي دارد
که دستان تو را بايد به شام سفره بسپارد
کمي به من مدارا کن کمي با من مدارا کن
صبوري کن تحمل کن من گم را تو پيدا کن
اگر سختم اگر دشوار اگر سيل مصيبت وار
اگر تلخم اگر بيمار منم از عشق تو بسيار
منم هم خون و هم گريه که بغضش را به دريا داد
که از اوج پريدن ها بر اين ويرانه ها افتاد
کمي به من مدارا کن کمي با من مدارا کن
صبوري کن تحمل کن من گم را تو پيدا کن
نظاره کن نگاه ما را
ک پرده ای دیگر بکنم
برهنه میکنم صدا را
ک با دت حرفی بزند
زندگی ی مجموعه ی منظم از بی نظمی هاست
ی مجموعه ی معقول از بی عقلی ها
له شده ، زیرِ پایِ عرفِ اجتماع
خوب ولی اشتباه
یک سال دیگر آمد و دنیا عوض نشد
چیزی بغیر پیرهن از ما عوض نشد
یاد بگیر برای موفقیت دیگران دست بزنی
به موقعه اش زمان موفقیت تو هم میرسه
سلامتی کسی که انگل بودیم و تحمل کرد
وجودش بودیم و خونش میمکیدیم
هر بار استخونش ضعیف تر شد
برای ما شب تا صبح رو بی خواب سر کرد
سلامتی مادرانی همچو شیر
سلامتی مادرانی از نور
سلامتی مادرانی از جنس خدا
سلامتی مادرانی که بچه هاش بزرگ شدن
ندونستن حکم تاج سری مادر
مادری که جوانیش رو برای بچش گذاشت
سلامتی تموم مادران زمین
سایشون تا ابد مستتدام
⬜⬜⬜⬜⬜⬜⬜
⬜⬛⬛⬛⬜⬛⬜
⬜⬜⬜⬛⬜⬛⬜
⬜⬛⬛⬛⬛⬛⬜
⬜⬛⬜⬛⬜⬜⬜
⬜⬛⬜⬛⬛⬛⬜
⬜⬜⬜⬜⬜⬜⬜
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
به پایان فکر نکن
اندیشیدن به پایان هر چیز
شیرینی حضورش را تلخ می کند
بگذار پایان تو را غافلگیر کند
درست …
مثل آغاز
ای خدایی که به من نزدیکی
خبر از دلهره هایم داری؟؟
خبر از لرزش آرام صدایم داری؟؟
ای خدایی که پر از احساسی
چینی روح مرا بند بزن
تو که در عرش بلند
تکیه بر تخت حکومت داری
تو که دنیا همه از پشت نگاهت پیداست
تو که ذوق و هنرت را به سرم می باری
و مرا با همه رنجش جان می خواهی
چینی روح مرا بند بزن..
یک عمر نفس پشت نفس با تو دویدم
این بار قدم روی قدم سرزنشم کن
زندگی ی مجموعه ی منظم از بی نظمی هاست
ی مجموعه ی معقول از بی عقلی ها
له شده ، زیرِ پایِ عرفِ اجتماع
خوب ولی اشتباه
چون به باغ اندر شوم گلهای آن پژمرده اند/بلبلان برتارک سبز درختان مرده اند/گر بکارم دانههای گندم و جو همچنین/می زند از بخت من خرزهره سر از این زمین
من ساختم،آنچه مرا ویران کرد
نخواهم بی تو یک دم زندگانی
که طیب عیش بی همدم نباشد
Sometimes I'm afraid of the scary person I can be
در حال حاضر 5 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 5 مهمان)