شمع من دور تو گردم که به کاخ شب وصل
هر که توفیق پری یافته پروانه توست
شهریار
شمع من دور تو گردم که به کاخ شب وصل
هر که توفیق پری یافته پروانه توست
شهریار
به پایان فکر نکن
اندیشیدن به پایان هر چیز
شیرینی حضورش را تلخ می کند
بگذار پایان تو را غافلگیر کند
درست …
مثل آغاز
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راه رو گر صد هنر دارد توکل بایدش
یاد بگیر برای موفقیت دیگران دست بزنی
به موقعه اش زمان موفقیت تو هم میرسه
شو همره بلبل به لب هر مهوش
شکر به ترازوی وزارت بر کش
فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ
دست ات را به من بده
دست هاي تو با من آشناست
اي دير يافته با تو سخن مي گويم
به سان ابر که با توفان
به سان علف که با صحرا
به سان باران که با دريا
به سان پرنده که با بهار
به سان درخت که با جنگل سخن مي گويد
زيرا که من
ريشه هاي تورا دريافته ام
شاملو
تلخ از تو شیرین میشود کفر از تو چون دین میشود
خار از تو نسرین میشود چیزی بده درویش را
فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ
ای تکیه گاه و پناه
زیباترین لحظههای
پر عصمت و پر شکوه
تنهایی و خلوت من
آنجا بگو تا کدامین ستاره ست
روشنترین همنشین شب غربت تو؟
اخوان ثالث
دلي كز معرفت نور و صفا ديد
به هر چيزي كه ديد اول خدا ديد
یاد بگیر برای موفقیت دیگران دست بزنی
به موقعه اش زمان موفقیت تو هم میرسه
اي نسيم سحر آرامگه يار كجاست
منزل آن مه عاشق كش عيار كجاست
یاد بگیر برای موفقیت دیگران دست بزنی
به موقعه اش زمان موفقیت تو هم میرسه
تو به من خندیدی و نمیدانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سال هاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان میدهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت...
پ.ن: خیلی این شعر قشنگه
ویرایش توسط zhi.a : 19 شهریور 1399 در ساعت 19:39
الا یا آهوی شیرین کجایی
مرا با توست چندین آشنایی
فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ
یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد
تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند
ساقی بیا که از مدد بخت کارساز
کامی که خواستم ز خدا شد میسرم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)