یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج فاضل نظری
جامانده تصویر تو در سینه من اه این اینه را اه که نشکستی و رفتی
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند فروغی
دوزخ نقد است دور از وصل جانان زیستن...
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق برو ای خواجه ی عاقل هنری بهتر از این؟ حافظ
نیست بازی کار حق ، خود را مباز آنچه بردیم از تو ، باز آریم باز پروین اعتصامی
زندگی کردن من مردن تدریجی بود هرچه جان کند تنم عمرحسابش کردم فرخی یزدی
میانش چون تنم در بی نشانی دهانش چون دلم از او نشان هیچ
چو استاده ای بر مقامی بلند بر افتاده گر هوشمندی مخند سعدی
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
نیست در سودای زلفش.. کار من جز بی قراری...
The moon is always alone...
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم در میان لاله و گل آشیانی داشتیم
ما نمی پوشیم عیب خویش، اما دیگران عیب ها دارند و از ما جمله را پوشیده اند پروین اعتصامی
دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمیگیرد ز هر در میدهم پندش ولیکن در نمیگیرد حافظ
دلبر صنمی شیرین، شیرین صنمی دلبر آذر به دلم برزد، برزد به دلم آذر نظامی
در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 2 مهمان)
نمایش برچسبها