دو چشم سیر نگردد همی ز دیدن او
دل گره زده بگشاید آن گشاده جبین
ما در این عالم که خود کنج ملالی بیش نیست
عالمی داریم در کنج ملال خویشتن
"شهریار"
رها چو برگ خسته در باد🍃
دیرگاهی است که در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است.
بانگی از دور مرا میخواند
لیک پاهایم در قیر شب است
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم…
نیما یوشیج
تا تو نگاه میکنی , کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو , این چه نگاه کردن است
به پایان فکر نکن
اندیشیدن به پایان هر چیز
شیرینی حضورش را تلخ می کند
بگذار پایان تو را غافلگیر کند
درست …
مثل آغاز
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم
شفیعی_کدکنی
اِی مطرب دل زان نغمهِ خوش
این مغز مَرا پُر مشغله کن
در حال حاضر 19 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 19 مهمان)