شخصی همه شب بر سر بیمار گریست
چون روز آمد بمرد و بیمار بزیست
تو آن تصویر جاویدی که حتی مرگ جادویی
نداند نقشت از لوح ضمیر من ستردن را ...
بودِ ما محض نمودست؛
سرابیم ســـراب ..
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسـد
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست
توانا بود هرکه دانا بود زدانش دل پیر برنا بود
تو مرا آنقدر آزردی که خودم کوچ کنم از شهرت
بکنم دل ز دل چون سنگت
تو خیالت راحت....
میروم از قلبت،
میشوم دورترین خاطره در شبهایت
دیگه خاطرم نیست زندگی کجاست
خاطرم نیست طعم بادو
خاطرم نیست کجام و
از یاد میبَرم لحظه هامو
ما چه غریبونه زندگی کردیم
هیچ جمعه ای قاتلم نیست
اسممو نپرس خاطرم نیست
ای که در فصل خزانم دیده ای با پشت خم
این زمستان را نبین ما هم بهاری داشتیم
ای که در فصل خزانم دیده ای با پشت خم
این زمستان را نبین ما هم بهاری داشتیم
ماییم که از باده بی جام خوشیم
هر صبح منوریم و هر شام خوشیم
گویند سرانجام ندارید شما
ماییم که بی هیچ سرانجام خوشیم
دیگه خاطرم نیست زندگی کجاست
خاطرم نیست طعم بادو
خاطرم نیست کجام و
از یاد میبَرم لحظه هامو
ما چه غریبونه زندگی کردیم
هیچ جمعه ای قاتلم نیست
اسممو نپرس خاطرم نیست
ماییم و نوای بی نوایی
بسم الله اگر حریف مایی![]()
ای که در فصل خزانم دیده ای با پشت خم
این زمستان را نبین ما هم بهاری داشتیم
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
بودِ ما محض نمودست؛
سرابیم ســـراب ..
تسبیح شیخ پاره شد و دانه دانه شد
از بس که استخاره زدم تا ببینمت
قلب کال مـن در فصل دست های تــو می رسـد...
فصـلی برای تمـــــام رؤیــاها...
دستــی برای تمـــام فصل ها ...🌱♥️
در حال حاضر 5 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 5 مهمان)