مشاعره...

**Eve** · 21 آذر 1401, 01:43

ماجرای من و معشوقِ مرا پایان نیست
هرچه آغاز ندارد، نپذیرد انجام ...

**Alireza2510** · 21 آذر 1401, 01:46

ميشود آغوش تو منزلگه جانم شود!؟
چشم تو جانم بگيرد عشق مهمانم شود؟

**Eve** · 21 آذر 1401, 01:48

دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیر گرچه او بالاتر است ...

**Alireza2510** · 21 آذر 1401, 01:50

تو می‌فهمی که خوشحالم، تو می‌فهمی دلم تنگه
تو می‌دونی که خواب من، کدوم شب هاست که بی رنگه

**Eve** · 21 آذر 1401, 01:52

همه در امنیت شهر، ببین خوابیدند
تو چرا در دل من عامل آشوب شدی؟

**Alireza2510** · 21 آذر 1401, 01:54

یک‌بار بوسه‌اي ز لب تو ربوده‌ام

یک ‌بار دیگر آن شکر ستانم آرزو است

**Eve** · 21 آذر 1401, 01:58

‏تویی بهانه‌ی آن ابرها که می‌گِریند ...
‏بیا که صاف شود این هوای بارانی!

**Alireza2510** · 21 آذر 1401, 02:09

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم

یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم...

**Eve** · 21 آذر 1401, 02:31

موقع رفتن که می‌شد طاقت دوری نبود
جسممان می‌رفت اما روحمان می‌ایستاد ...

**Alireza2510** · 21 آذر 1401, 03:03

در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد

**Eve** · 21 آذر 1401, 03:08

دیوارهای مهربانی هم ندارند
یک قلب و یک آغوش گرم دائمی را ...

**Alireza2510** · 21 آذر 1401, 09:31

آتش از برق نگاهت ريختي بر جان من
خواستي تا در ميان شعله ها آبم کني

**Mahlyn** · 21 آذر 1401, 11:58

یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست

خوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست

**Dark_Light** · 21 آذر 1401, 12:51

تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم

تبسمی کن و جان بین که همی سپرم

**SINA_1384** · 21 آذر 1401, 17:59

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

موضوع: مشاعره...