خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 1 از 3 12 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 1 به 15 از 35
    1. Top | #1
      sea
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات

      انگیزه پشت کنکوری

      سلام وقت همگی بخیر
      دوستان میشه نظر و تجربه ای دراین زمینه دارین بگین

      ازبچگی بچه درس خونی بودم و البته باعلاقه

      ورودی ابتدایی رتبه یک ورودی مدارس نمونه شدم و دوره دبیرستان هم در هردو سمپاد و نمونه رو با رتبه خوب قبول شدم
      همیشه تابستون و ..باعلاقه خودم درس میخوندم
      معدلم هم حدود ۱۹/۸۸بود

      تا سوم دبیرستان به یکباره حالتای روحی خییییلی بدی گرفتم مثلا یدفعه کلا سرخوش میشدم یدفعه میرفتم تو فاز غم ولی دوقطبی نبودم موند و من از شاگرد برتر مدرسه افتادم اون ته تههههههه
      امتحان نهایی رو لاهزار بدبختی دادم و معدل دیپلمم شد ۱۸/۷۶
      سال کنکورم درس نخوندم و بعد اون هم درس نخوندم کلا
      یعنی رفتم توفاز افسردگی شدید دیگه ذهنم حتی تحمل چندثانیه تمرکز رو نداشت
      هرروز بدترو بدتر میشدم روانپزشک رفتم و انبوهی از قرص های ارام بخش و درمان افسردگی برام نوشت میخوردم و کاملا بی حال فقط میخوابیدم

      ازاون سالا حدود ۵/۶ سال گدشته و من هرروز حسرت میخووورم همچنان حالم بده و فکر میکنم دیگه هیییییچ فرصتی ندارم
      امسال با هزار مکافات شروع کردم خوندن و دست و پاشکسته از هر در۳/ ۴ درس خوندم و ولی حال روحیم هرروز داره بدتر میشه فکر میکنم دیگه فرصتی ندارم و همه زندگیم سووووووخت
      ازیه طرفی هنوزم لذت کار بالین در بیمارستان بدجور تووجودمه
      اگه پرستاری هم بتونم قبول شم برام مثل خوووود خووود بهشته
      ولی خیلی کند پیش میرم و بدتر از همه حس گناه خیلی اذیتم میکنه
      تجربه ای مشابه در خودتون یا اطرافیانتون دارین؟

    2. Top | #2
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      والا دوست عزیز من تجربه یه همچین چیزی رو نداشتم.....امسال هم سال دوممه...من سال اول در حد مدرسه خیلی عالی بودم و معدلا بالا و دیپلم 19/68 گرفتم...همه رو من برا پزشکی حساب باز کرده بودن ولی من انقد درسام انباشته بودن و بدبختی شد رو سرم اصلا نمیدونستم از کجاشون بخونم روزی 14 ساعت میخوندم انگار هیچی به هیچی...تا شب قبل کنکور درس جدید میخوندم ولی اخرش جز یه فرمول چگالی هیچی یادم نموند...از دهم درس میخوندم ولی واقعا انگار تو عمرم یه ساعت هم درس نخونده بودم...از یه طرف میگفتم کاش فقط تموم شه راحت شم...خلاصه گذشت و کارنامه اومد و گفتم با 5% حد اقل 3000میارم کارنامه اومد و من 8800 شده بودم...یعنی بدون سهمیه 21000 بودم...هیچوقت فکرشو نمیکردم همچین رتبه ای بیارم...منی که رو پزشکی حساب باز کرده بودم چی میخواستم و چی شد...عاقا گذشت و دفترچه اومد دیدم برا اولین بار شهرمون 6 تا فرهنگیان خواسته...شهر ما کوچیکه گفتم دیگه صددرصد قبولم...کلی جزوه مصاحبه خوندم کتاب خریدم نمازجمعه رفتم لباس اماده کردم ...اعلام پذیرفته شدگان شرایط خاص اومد و این برا ما بالا اومدفایل پیوست 96032
      یه لحظه انگار دنیا رو سرم خراب شد...فقط گریه میکردم و از عمق وجدم جیغ میزدم....دنیا برام خراب شد...انقد روز بدی بود...دیگه بعد اون گفتم لااقل اون همه پرستاری که زدم رو میارم...از طرفی مامانم گیر داده بود بشین دوباره درس بخون...من حالم از کتابا بهم میخورد ...کتابارو باز میکردم فقط گریه میکردم...صبح تا شب مینشستم خیره به دیوار فقط گریه میکردم...به بابام گفتم که به مامانم بگه من ذهنم درگیره و نمیتونم درس بخونم ...خداروشکر پدر و مادرم ادمای منطقی هستن و چیزی نگفتن...اخه درس خوندن اجباری اصلا به درد نمیخوره....منم اهل فرار از درس نبودم و فقط اون بازه حالم خوب نبود...خلاصه این دوره هم با امید به قبولی پرستاری و مامایی گذشت و روز اعلام نتایج شد و اینبار این یکی بالا اومدفایل پیوست 96033
      من میدونستم اگه قبول شم تا ابد مدیون این درس های نخونده خواهم بود و عذاب وجدانش نابودم میکنه....با یه مشاور خیلی خوب شروع کردیم....بابا مامانم که کوچیکشونم خاک پاشونم برام تمام شرایطو مهیا کردن و با 9 ساعت شروع کردیم و رفته رفته شد 16 ساعت و بعدش هم 17 و خلاصه داریم کم کم به جمع بندیا نزدیک میشیم و میریم تو فاز ازمونو و شروع یه دوره دیگه...بالاخره اخر این ماه همه اون چیزایی که نخوندمو میخونم و هیچوقت فکر نمیکردم اون روز برسه..حقیقتا این مشاورم بود که راه زندگی منو تغییر داد...تا روز قیامت مدیونشم...انقد صبور انقد مهربون انقد پیگیر انقد با حوصله و با سواد و متین هستن ایشون که من اصلا شرمنده میشم درس نخونم...بهترین رفیق دوران کنکور من هستن...انشاالله که امسال قبول بشم و جواب تمام تلاش خونواده و مشاور عزیزم رو بدم...انشاالله بعد قبولی بیام تاپیک بزنم و کارنامه هردو کنکورمو براتون بزارم...امیدوارم براتون مفید بوده باشه....میخواستم با جزئیات بیشتر بگم کلی طول میکشید حالا قبول شدم میام کلی حرف میزنم

    3. Top | #3
      sea
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      انشالله امسال نتیجه بگیرین
      فقط فایل ها باز نشد شما با ۲۱هزار پرستاری ازاد قبول نشدین؟

    4. Top | #4
      sea
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط negarg4444 نمایش پست ها
      والا دوست عزیز من تجربه یه همچین چیزی رو نداشتم.....امسال هم سال دوممه...من سال اول در حد مدرسه خیلی عالی بودم و معدلا بالا و دیپلم 19/68 گرفتم...همه رو من برا پزشکی حساب باز کرده بودن ولی من انقد درسام انباشته بودن و بدبختی شد رو سرم اصلا نمیدونستم از کجاشون بخونم روزی 14 ساعت میخوندم انگار هیچی به هیچی...تا شب قبل کنکور درس جدید میخوندم ولی اخرش جز یه فرمول چگالی هیچی یادم نموند...از دهم درس میخوندم ولی واقعا انگار تو عمرم یه ساعت هم درس نخونده بودم...از یه طرف میگفتم کاش فقط تموم شه راحت شم...خلاصه گذشت و کارنامه اومد و گفتم با 5% حد اقل 3000میارم کارنامه اومد و من 8800 شده بودم...یعنی بدون سهمیه 21000 بودم...هیچوقت فکرشو نمیکردم همچین رتبه ای بیارم...منی که رو پزشکی حساب باز کرده بودم چی میخواستم و چی شد...عاقا گذشت و دفترچه اومد دیدم برا اولین بار شهرمون 6 تا فرهنگیان خواسته...شهر ما کوچیکه گفتم دیگه صددرصد قبولم...کلی جزوه مصاحبه خوندم کتاب خریدم نمازجمعه رفتم لباس اماده کردم ...اعلام پذیرفته شدگان شرایط خاص اومد و این برا ما بالا اومدفایل پیوست 96032
      یه لحظه انگار دنیا رو سرم خراب شد...فقط گریه میکردم و از عمق وجدم جیغ میزدم....دنیا برام خراب شد...انقد روز بدی بود...دیگه بعد اون گفتم لااقل اون همه پرستاری که زدم رو میارم...از طرفی مامانم گیر داده بود بشین دوباره درس بخون...من حالم از کتابا بهم میخورد ...کتابارو باز میکردم فقط گریه میکردم...صبح تا شب مینشستم خیره به دیوار فقط گریه میکردم...به بابام گفتم که به مامانم بگه من ذهنم درگیره و نمیتونم درس بخونم ...خداروشکر پدر و مادرم ادمای منطقی هستن و چیزی نگفتن...اخه درس خوندن اجباری اصلا به درد نمیخوره....منم اهل فرار از درس نبودم و فقط اون بازه حالم خوب نبود...خلاصه این دوره هم با امید به قبولی پرستاری و مامایی گذشت و روز اعلام نتایج شد و اینبار این یکی بالا اومدفایل پیوست 96033
      من میدونستم اگه قبول شم تا ابد مدیون این درس های نخونده خواهم بود و عذاب وجدانش نابودم میکنه....با یه مشاور خیلی خوب شروع کردیم....بابا مامانم که کوچیکشونم خاک پاشونم برام تمام شرایطو مهیا کردن و با 9 ساعت شروع کردیم و رفته رفته شد 16 ساعت و بعدش هم 17 و خلاصه داریم کم کم به جمع بندیا نزدیک میشیم و میریم تو فاز ازمونو و شروع یه دوره دیگه...بالاخره اخر این ماه همه اون چیزایی که نخوندمو میخونم و هیچوقت فکر نمیکردم اون روز برسه..حقیقتا این مشاورم بود که راه زندگی منو تغییر داد...تا روز قیامت مدیونشم...انقد صبور انقد مهربون انقد پیگیر انقد با حوصله و با سواد و متین هستن ایشون که من اصلا شرمنده میشم درس نخونم...بهترین رفیق دوران کنکور من هستن...انشاالله که امسال قبول بشم و جواب تمام تلاش خونواده و مشاور عزیزم رو بدم...انشاالله بعد قبولی بیام تاپیک بزنم و کارنامه هردو کنکورمو براتون بزارم...امیدوارم براتون مفید بوده باشه....میخواستم با جزئیات بیشتر بگم کلی طول میکشید حالا قبول شدم میام کلی حرف میزنم
      خودتون گفتین ساعت مطالعتون بالا بوده و از دهم‌خوندین پس چرا درسا روهم تلنبار شد؟

    5. Top | #5
      کاربر حرفه ای

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط sea نمایش پست ها
      خودتون گفتین ساعت مطالعتون بالا بوده و از دهم‌خوندین پس چرا درسا روهم تلنبار شد؟
      بعضی درس خوندنا الکین.
      منم سال دهم خیلی خوب خوندم درسارو ولی طلاق مادرم اعصاب نذاشته بود برام سال یازدهم اومدم کتابارو باز کردم دیدم ای دل غافل هیچی یادم نیست.
      به خودم گفتم تابستون سال یازدهم پایه رو جمع میکنم،اتفاقا خوب هم خوندم ولی فقط بیست روز.بعدش مادر تصادف کرد و اون تابستون هم از دست رفت من موندم یه عالمه درس انباشته و حال روحی خراب.
      سال دوازدهم نمیدونستم پایه بخونم یا دوازدهم یه مدت گذاشتم کنار.ولی تو امتحان نهایی که بچها رو دیدم باز وارد جو رقابت شدم و گفتم یه هفته بعد امتحانات نهایی شروع میکنم به مرور کردن خونده هام،ولی دوروز بعدش مادربزرگم فوت کرد و اصلا یه کلمه هم نتونستم بخونم(اخه نمیتونستم مادرم رو اونجا تنها بذارم و کلا پذیرایی با من بود)روز کنکورم چهلمش بود.!
      خلاصه نشد دیگه!!!

      ولی امسال اومدم که انتقام ۹۹ رو بگیرم

    6. Top | #6
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط sea نمایش پست ها
      خودتون گفتین ساعت مطالعتون بالا بوده و از دهم‌خوندین پس چرا درسا روهم تلنبار شد؟
      کاملا درسته....میدونید چیه؟؟من ادم به شدت کندخوانی بودم و وسواس مطالعاتی داغونی داشتم...هرچی میخوندم احساس میکردم هیچی بلد نیستم و دوباره از اول درسنامه میخوندم سال دوازدهم هم که زیستم ضعیف بود نشستم فیلم زیست هر سه سال رو دیدم که به شدت وقتم رو گرفت و از همه درسام افتادم ولی الان دارم نتیجه همه زحمتایی رو که کشیدم میبینم و واقعا زیستا الان به دردم خورد و اصلا از دیدنشون پشیمون نیستم....ببینید شما اگه روزی هزار ساعت مطالعه کنید ولی در اخر دوران جمع بندی خوبی نداشته باشید یعنی عملا هیچ کاری جز اذیت خودتون نکردین...اگه رسیدین حتی 50 درصد کتابارو بخونید بعد عید فقط همون 50 درصد رو مرور کنید...درست و اصولی ..انقد مرور کنید که هر تستی ازش اومد رو بگیرید..

    7. Top | #7
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط sea نمایش پست ها
      انشالله امسال نتیجه بگیرین
      فقط فایل ها باز نشد شما با ۲۱هزار پرستاری ازاد قبول نشدین؟
      مرسی عزیزم...همچنین شما....چشم سعی میکنم دوباره بفرستم...حقیقتا من به جز فرهنگیان و پرستاری و مامایی و فوریت (که شرط قد منو نمیگرفت)و تکنولوژی پرتو درمانی(که دیگه خیلی خوش بینانه بود) هیچی نزدم اونم فقط دولتی..فوریتارو با اختلاف یکی دونفر دعوت نشدم که واقعا جای تعجب بود...حالا خیلی معجزاتی در روند انتخاب رشته و قبول نشدنم رخ داد که اینا هم بمونه بعد قبولی میگم

    8. Top | #8
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط indomitable نمایش پست ها


      بعضی درس خوندنا الکین.
      منم سال دهم خیلی خوب خوندم درسارو ولی طلاق مادرم اعصاب نذاشته بود برام سال یازدهم اومدم کتابارو باز کردم دیدم ای دل غافل هیچی یادم نیست.
      به خودم گفتم تابستون سال یازدهم پایه رو جمع میکنم،اتفاقا خوب هم خوندم ولی فقط بیست روز.بعدش مادر تصادف کرد و اون تابستون هم از دست رفت من موندم یه عالمه درس انباشته و حال روحی خراب.
      سال دوازدهم نمیدونستم پایه بخونم یا دوازدهم یه مدت گذاشتم کنار.ولی تو امتحان نهایی که بچها رو دیدم باز وارد جو رقابت شدم و گفتم یه هفته بعد امتحانات نهایی شروع میکنم به مرور کردن خونده هام،ولی دوروز بعدش مادربزرگم فوت کرد و اصلا یه کلمه هم نتونستم بخونم(اخه نمیتونستم مادرم رو اونجا تنها بذارم و کلا پذیرایی با من بود)روز کنکورم چهلمش بود.!
      خلاصه نشد دیگه!!!

      ولی امسال اومدم که انتقام ۹۹ رو بگیرم


      خدارحمتشون کنه....امسال حتما میترکونی

    9. Top | #9
      کاربر باسابقه

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط sea نمایش پست ها
      سلام وقت همگی بخیر
      دوستان میشه نظر و تجربه ای دراین زمینه دارین بگین

      ازبچگی بچه درس خونی بودم و البته باعلاقه

      ورودی ابتدایی رتبه یک ورودی مدارس نمونه شدم و دوره دبیرستان هم در هردو سمپاد و نمونه رو با رتبه خوب قبول شدم
      همیشه تابستون و ..باعلاقه خودم درس میخوندم
      معدلم هم حدود ۱۹/۸۸بود

      تا سوم دبیرستان به یکباره حالتای روحی خییییلی بدی گرفتم مثلا یدفعه کلا سرخوش میشدم یدفعه میرفتم تو فاز غم ولی دوقطبی نبودم موند و من از شاگرد برتر مدرسه افتادم اون ته تههههههه
      امتحان نهایی رو لاهزار بدبختی دادم و معدل دیپلمم شد ۱۸/۷۶
      سال کنکورم درس نخوندم و بعد اون هم درس نخوندم کلا
      یعنی رفتم توفاز افسردگی شدید دیگه ذهنم حتی تحمل چندثانیه تمرکز رو نداشت
      هرروز بدترو بدتر میشدم روانپزشک رفتم و انبوهی از قرص های ارام بخش و درمان افسردگی برام نوشت میخوردم و کاملا بی حال فقط میخوابیدم

      ازاون سالا حدود ۵/۶ سال گدشته و من هرروز حسرت میخووورم همچنان حالم بده و فکر میکنم دیگه هیییییچ فرصتی ندارم
      امسال با هزار مکافات شروع کردم خوندن و دست و پاشکسته از هر در۳/ ۴ درس خوندم و ولی حال روحیم هرروز داره بدتر میشه فکر میکنم دیگه فرصتی ندارم و همه زندگیم سووووووخت
      ازیه طرفی هنوزم لذت کار بالین در بیمارستان بدجور تووجودمه
      اگه پرستاری هم بتونم قبول شم برام مثل خوووود خووود بهشته
      ولی خیلی کند پیش میرم و بدتر از همه حس گناه خیلی اذیتم میکنه
      تجربه ای مشابه در خودتون یا اطرافیانتون دارین؟
      اینکه تجربه ای مشابه در اطرافیان یا خودمون پیدا کنیم فرقی براتون خواهد کرد؟ یعنی مثلا بهتر درس خواهید خوند؟
      im just a Kid . but Awkward one
      تلگرام : xlycan@

    10. Top | #10
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط sea نمایش پست ها
      انشالله امسال نتیجه بگیرین
      فقط فایل ها باز نشد شما با ۲۱هزار پرستاری ازاد قبول نشدین؟
      inkedscreenshot-157-_li.jpg
      inkedscreenshot-260-copy_li.jpg
      اینارو ببینید و انقد تلاش کنید که هیچوقت همچین صفحه ای براتون باز نشه انشاالله

    11. Top | #11
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Mobin. نمایش پست ها
      اینکه تجربه ای مشابه در اطرافیان یا خودمون پیدا کنیم فرقی براتون خواهد کرد؟ یعنی مثلا بهتر درس خواهید خوند؟

      شاید بتونه امیدی باشه براشون که خیلیا در جایگاه ایشون بودن و موفق شده باشن.....

    12. Top | #12
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      سازمان سنجش براش اندازه ی دانه خردلی مهم نیست سمپاد بودی و معدلت 20 بود و چند تا کتاب خوندی و روحیه ت چرا اینجوری شده و پدرت کیه و مادرت کیه و عاشقی و شکست عشقی خوردی و حوصله داری و نداری و جا داری و نداری بابات طلاق گرقته مامانت حامله س و خودت دستت شکسته و ...
      به هیچ کدوم از اینا اندازه دانه خردلی اهمیتی نمیده
      عین غول بی شاخ و دم وایستاده گوشه رینگ هر بار بخوای بلند بشی ضربه ای بس ناجوانمردانه تر و سنگین تر از ضربه قبلی بهت میزنه که کارت رو تموم کنه و دیگه نتونی پاشی


      خیلی از همینایی که 1400 قبول نخواهند شد و رتبه نخواهند اورد دچار توهم بیوگرافی خودشون میشن
      که من تو دبیرستان فلانی بودم معلمم فلانی بود معدلم بهمان بود و .....
      همین خودش یه افتی هست برای قبول نشدن
      کل گذشته ات رو اتیش بزن
      از اول شروع کن
      اصلا انگار هیچی تا بحال نبودی از این به بعد میخوای باشی
      برای بلند شدن هم باید عین خود سنجش باشی
      یعنی هیچ کدوم از اونایی که گفتم برای تو هم مهم نباشن چون شکست در کنکور رو رقم خواهند زد برات
      ویرایش توسط _Joseph_ : 07 بهمن 1399 در ساعت 11:57

    13. Top | #13
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط josef76 نمایش پست ها
      سازمان سنجش براش اندازه ی دانه خردلی مهم نیست سمپاد بودی و معدلت 20 بود و چند تا کتاب خوندی و روحیه ت چرا اینجوری شده و پدرت کیه و مادرت کیه و عاشقی و شکست عشقی خوردی و حوصله داری و نداری و جا داری و نداری بابات طلاق گرقته مامانت حامله س و خودت دستت شکسته و ...
      به هیچ کدوم از اینا اندازه دانه خردلی اهمیتی نمیده
      عین غول بی شاخ و دم وایستاده گوشه رینگ هر بار بخوای بلند بشی ضربه ای بس ناجوانمردانه تر و سنگین تر از ضربه قبلی بهت میزنه که کارت رو تموم کنه و دیگه نتونی پاشی


      خیلی از همینایی که 1400 قبول نخواهند شد و رتبه نخواهند اورد دچار توهم بیوگرافی خودشون میشن
      که من تو دبیرستان فلانی بودم معلمم فلانی بود معدلم بهمان بود و .....
      همین خودش یه افتی هست برای قبول نشدن
      کل گذشته ات رو اتیش بزن
      از اول شروع کن
      اصلا انگار هیچی تا بحال نبودی از این به بعد میخوای باشی
      برای بلند شدن هم باید عین خود سنجش باشی
      یعنی هیچ کدوم از اونایی که گفتم برای تو هم مهم نباشن چون شکست در کنکور رو رقم خواهند زد برات
      دقیقا منم یه جمله خیلی توپ ک شنیدم این بود ، اهدافت به حس و حالت هیچ اهمیتی نمیدن، پس تکون بخور!

      ر.ا:
      اگه هدفت واست یکنواخت شده استارتر عزیز مشتقی از اون هدفو روش زوم کن حتی اگه به نظر بقیه مسخره س، به فرض: اگه برسی به هدفت بعدش به خوش گذرونیات میرسی منظورم خلاصی از کنکوره ، اونایی ک مهمن تو زندگیت رو خوشحال میکنی مهم تر از همه خودت! ، واسه حسرت نداشتن ، واسه استقلال مالی ،واسه راحتی ، واسه بدخواهات ! اینا تو زندگیه همه هس ولی .زندگیه شخصیت که صدرصد همه مشکلاتی دارن که میتونی اینارو تبدیل کنی به محرک! و این مشکلات شخصی هر کس ،بهترین سوختِ انگیزه س!
      واسه این سالایی که حروم شده تو باید برسی به یه رشته مناسب چون حسرت عمری ک از دس دادیواسه کنکور باهات میمونه ، چه انگیزه و محرکی بهتر از اینکه حس کنی دیر شده و دیگه باید حتما امسال بهش برسی واسه بهترین سالایی که روش وقت گذاشتی واسه کنکور ...و دیگه بهت هیچ وقتی زمان و وقت نمیدن یه بار دیگه تو نمیشی25 تا 28 ساله حتما باید تلافی این سالارو کنی با رشته موردنظرت...
      اونقدرا گفتن مقایسه نکنین و هیچ وقت دیر نیست بجا اونور از این ور افتادیم پایین!
      بجنب دختر میخوای سال اینده بدون دغدغه کنکور به زندگیت برسی و درحال تحصیل در رشته دلخواهت و با هم کلاسیا و هم خوابگاهی هات سرت شلوغ شه با واحدا و پاس کردنا و شوخی و تفریح و وقت گذروندن باهاشون یا میخوایی بازم درگیر انگیزه واسه کنکور کوفتی باشی؟
      این چند سال من فکر میکردم انگیزه یعنی دوس داشته باشی و مختار اون کارو انجام بدی یا میل ... ، ولی یه حرف هلاکویی خیییییییییییلی روم تاثیر گذاشت همیشه تاکید میکنه روش: انگیزه یعنی نیاز! یعنی اجبار! نه همیشه دوس داشتن!
      انگیزه نداری؟ پس نیازت اونقدرا شدید نیس که واسه رشتت تلاش کنی... اگه شدید نیس میتونی تا حدودی بهش عمیق فکر کنی شاید واقعا شدید بوده و تو متوجه نبودی! و یا نیازرو بیشتر به خودت به قبولونی و بیشتر جلوه ش بدی!
      رقیبات اشخاصی مثل تورو میخوان تو کنکور! یوسین بولت وقتی پاهاش اسیب خیلی جدی دید به خبرنگارا و هیچ کس دیگه طی اون چند ماه نگفتن و خودشونو نشون مردم ندادن تا رقیبایی که شل کرده بودن نیفتن جلوبا این خبر!
      خیلیا افسردن خیلیا بی انگیزن خیلیا بی حالن حتی 1% نمیخوای سعی کنی جزو خیلیا نباشی و قوی باشی؟ اخه کی واسش مهمه ما داریم کم میاریم فوقش بهمون بگن، الهی! یا ارزو و دعا! اگه دنیایی دیگه وجود نداشته باشه ( فرض) نمیخوایی انتقام زندگی رو که خواستارشی ،از این دنیایه پست بگیری؟

      واسه خودت هرروز بنویس که چقد لازمه قبول شی امسال! @sea@
      امیدوارم موفق باشی
      ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
      مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
      ویرایش توسط be_quick : 08 بهمن 1399 در ساعت 02:35

    14. Top | #14
      کاربر باسابقه

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط negarg4444 نمایش پست ها

      شاید بتونه امیدی باشه براشون که خیلیا در جایگاه ایشون بودن و موفق شده باشن.....
      باور کن هیچ فرقی نمیکنه . فوقش یکمم شاید فکر کنه اینم موفق میشه و کمتر تلاش کنه . یه دوست عزیز من که امسال پزشکی شهید بهشتی قبول شد یبار ازش پرسیدم با این شرایط من امسال میشه قبول شد؟ ( با فلان تراز کسی قبول شده یا نه ) گفت مهم نیس کسی شده یا نه . تو اولیش باش
      im just a Kid . but Awkward one
      تلگرام : xlycan@

    15. Top | #15
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      AkhmooAsabani
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط negarg4444 نمایش پست ها
      والا دوست عزیز من تجربه یه همچین چیزی رو نداشتم.....امسال هم سال دوممه...من سال اول در حد مدرسه خیلی عالی بودم و معدلا بالا و دیپلم 19/68 گرفتم...همه رو من برا پزشکی حساب باز کرده بودن ولی من انقد درسام انباشته بودن و بدبختی شد رو سرم اصلا نمیدونستم از کجاشون بخونم روزی 14 ساعت میخوندم انگار هیچی به هیچی...تا شب قبل کنکور درس جدید میخوندم ولی اخرش جز یه فرمول چگالی هیچی یادم نموند...از دهم درس میخوندم ولی واقعا انگار تو عمرم یه ساعت هم درس نخونده بودم...از یه طرف میگفتم کاش فقط تموم شه راحت شم...خلاصه گذشت و کارنامه اومد و گفتم با 5% حد اقل 3000میارم کارنامه اومد و من 8800 شده بودم...یعنی بدون سهمیه 21000 بودم...هیچوقت فکرشو نمیکردم همچین رتبه ای بیارم...منی که رو پزشکی حساب باز کرده بودم چی میخواستم و چی شد...عاقا گذشت و دفترچه اومد دیدم برا اولین بار شهرمون 6 تا فرهنگیان خواسته...شهر ما کوچیکه گفتم دیگه صددرصد قبولم...کلی جزوه مصاحبه خوندم کتاب خریدم نمازجمعه رفتم لباس اماده کردم ...اعلام پذیرفته شدگان شرایط خاص اومد و این برا ما بالا اومدفایل پیوست 96032
      یه لحظه انگار دنیا رو سرم خراب شد...فقط گریه میکردم و از عمق وجدم جیغ میزدم....دنیا برام خراب شد...انقد روز بدی بود...دیگه بعد اون گفتم لااقل اون همه پرستاری که زدم رو میارم...از طرفی مامانم گیر داده بود بشین دوباره درس بخون...من حالم از کتابا بهم میخورد ...کتابارو باز میکردم فقط گریه میکردم...صبح تا شب مینشستم خیره به دیوار فقط گریه میکردم...به بابام گفتم که به مامانم بگه من ذهنم درگیره و نمیتونم درس بخونم ...خداروشکر پدر و مادرم ادمای منطقی هستن و چیزی نگفتن...اخه درس خوندن اجباری اصلا به درد نمیخوره....منم اهل فرار از درس نبودم و فقط اون بازه حالم خوب نبود...خلاصه این دوره هم با امید به قبولی پرستاری و مامایی گذشت و روز اعلام نتایج شد و اینبار این یکی بالا اومدفایل پیوست 96033
      من میدونستم اگه قبول شم تا ابد مدیون این درس های نخونده خواهم بود و عذاب وجدانش نابودم میکنه....با یه مشاور خیلی خوب شروع کردیم....بابا مامانم که کوچیکشونم خاک پاشونم برام تمام شرایطو مهیا کردن و با 9 ساعت شروع کردیم و رفته رفته شد 16 ساعت و بعدش هم 17 و خلاصه داریم کم کم به جمع بندیا نزدیک میشیم و میریم تو فاز ازمونو و شروع یه دوره دیگه...بالاخره اخر این ماه همه اون چیزایی که نخوندمو میخونم و هیچوقت فکر نمیکردم اون روز برسه..حقیقتا این مشاورم بود که راه زندگی منو تغییر داد...تا روز قیامت مدیونشم...انقد صبور انقد مهربون انقد پیگیر انقد با حوصله و با سواد و متین هستن ایشون که من اصلا شرمنده میشم درس نخونم...بهترین رفیق دوران کنکور من هستن...انشاالله که امسال قبول بشم و جواب تمام تلاش خونواده و مشاور عزیزم رو بدم...انشاالله بعد قبولی بیام تاپیک بزنم و کارنامه هردو کنکورمو براتون بزارم...امیدوارم براتون مفید بوده باشه....میخواستم با جزئیات بیشتر بگم کلی طول میکشید حالا قبول شدم میام کلی حرف میزنم
      ماشالا ۱۷ ساعت

      ۱۷ رو که منهای ۲۴ کنی میشه ۷ اگر اشتباه نکنم
      از این ۷ ساعت هم یک ساعت و نیم ناهار و شام. نیم ساعتم دستشویی
      یعنی شما ۵ ساعت در روز میخوابیدی؟
      عاشقم گر نیستی لطفی بکن، نفرت بِوَرز
      بی‌تفاوت بودنت هر لحظه آبَم می‌کند...

    صفحه 1 از 3 12 ... آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن