خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 3 از 4 نخستنخست ... 234 آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 31 به 45 از 53

    موضوع: 99/9/9 تا 10/10/10

    1. Top | #31
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      09 / 09 / 99
      01 / 01 / 01
      02 / 02 / 02
      03 / 03 / 03
      04 / 04 / 04
      05 / 05 / 05
      06 / 06 / 06
      07 / 07 / 07
      08 / 08 / 08
      09 / 09 / 09
      10 / 10 / 10

      هیچ وقت این دو سه تا عددی که برای خودمون درست میکنیم و بخاطرش ذوق میکنیم یا تصمیماتی میگیریم رو درک نکردم
      زندگی همین لحظه ی حاله.... نه زمان معنی داره نه تاریخ

      4 / 4 / 1444


    2. Top | #32
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Zero_Horizon نمایش پست ها
      09 / 09 / 99
      01 / 01 / 01
      02 / 02 / 02
      03 / 03 / 03
      04 / 04 / 04
      05 / 05 / 05
      06 / 06 / 06
      07 / 07 / 07
      08 / 08 / 08
      09 / 09 / 09
      10 / 10 / 10

      هیچ وقت این دو سه تا عددی که برای خودمون درست میکنیم و بخاطرش ذوق میکنیم یا تصمیماتی میگیریم رو درک نکردم
      زندگی همین لحظه ی حاله.... نه زمان معنی داره نه تاریخ

      4 / 4 / 1444

      اصلا چیزی به اسم زمان وجود نداره......انیشتین خودشو کشت تا بتونه یه توصیف قابل درک از کوانتوم به همه ما بگه تا بفهمیم زمان وجود نداره ولی خب توصیف نیونتی قابل هضم تره واسه مردم.خود من زمان رو فقط توی بازه کنکور نیاز دارم بعدش میندازمش اشغالدونی...
      کیا مثل من تولد یا تاریخ سفر یا .... براشون مهم نیست؟؟؟؟
      آغوشم بااازه ،مثا دهن مردم .
      ویرایش توسط DrDark13 : 09 آذر 1399 در ساعت 17:10

    3. Top | #33
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      در مورد انیشتین بحث زیاده،به نظر خیلی ها اون نظریه اش در مورد نسبیت زمان اشتباهه(حتی نظریه هایش در مورد واکنش های هسته ای میگن بازتاب هارو توش نیاورده و عدد c رو اشتباه بدست آورده(ولی کسی نتونسته درستش رو هنوز اثبات کنه!)
      پ ن:بعضی از دوستان میگن آینده نگری اونم برای چند سال دیگه درست نیست و باید در حال زندگی کرد!از نظر من کاملا این موضوع غلطه،کسی که از الان تکلیف خودشو معلوم نکنه که تا پنج سال آینده قراره چی شه،اون فرد موفق نمیشه،
      یه کتابی خوندم نویسندش در مورد بوش پسر نوشته بود(انقدر کتاب های سیاسی و اینا خوندم حتی اسمشم یادم نمیاد...)،وقتی بوش پسر،پدرش در انتخابات شکست خورد،برخلاف نظر پدرش داشت خودشو برای کاندیداتوری آماده میکرد(یعنی 8 سال بعد!)،با فرمانداری(فرماندار یا سناتور رو دقیق یادم نمیاد!)هیوستون تگزاس شروع کرد و شد رئیس جمهور ایالات متحده!
      به نظر بنده حقیر دو کار را حتما باید توجه کرد:آینده نگری و حال نگری و باید گذشته رو رها کرد(البته خودم نتونستم اینکارو بکنم)
      در کل اینارو گفتم تا بدونید با خودتون چند چندید!ممکنه همین الان دارم حرف میزنم سکته کنم بمیرم ولی این دلیل نمیشه که آینده نگری نکنم و خودمو برای اون لحظه آماده نکنم(همیشه برای آیندتون چند تا هدف و چند تا نقشه داشته باشید)در این صورت هست که شکست معنایی ندارد!

    4. Top | #34
      کاربر نیمه فعال

      bache-mosbat
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Zero_Horizon نمایش پست ها
      09 / 09 / 99
      01 / 01 / 01
      02 / 02 / 02
      03 / 03 / 03
      04 / 04 / 04
      05 / 05 / 05
      06 / 06 / 06
      07 / 07 / 07
      08 / 08 / 08
      09 / 09 / 09
      10 / 10 / 10

      هیچ وقت این دو سه تا عددی که برای خودمون درست میکنیم و بخاطرش ذوق میکنیم یا تصمیماتی میگیریم رو درک نکردم
      زندگی همین لحظه ی حاله.... نه زمان معنی داره نه تاریخ

      4 / 4 / 1444

      گمونم متوجه منظورم نشدی
      همون اول که نوشتم حیف شد نزاییدیم منظورم دقیقا همین مفهوم بودش که این عقاید مسخره است که فلان تاریخ میخواد برامون غوغا کنه
      درحالی‌که خود ماییم که یه تاریخ رو غوغا می‌سازیم
      منظور منم همین بود این تاریخ برای ما مفهوم خاصی نداره جز یه ظاهر قشنگ ولی بهونه ای بشه واسه ایجاد تغییراتی که 10 سال دیگه تو یه همچین روزی احساس بهتری داشته باشیم نسبت به خودمون

    5. Top | #35
      کاربر نیمه فعال

      bache-mosbat
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط ItsAP نمایش پست ها
      اصلا چیزی به اسم زمان وجود نداره......انیشتین خودشو کشت تا بتونه یه توصیف قابل درک از کوانتوم به همه ما بگه تا بفهمیم زمان وجود نداره ولی خب توصیف نیونتی قابل هضم تره واسه مردم.خود من زمان رو فقط توی بازه کنکور نیاز دارم بعدش میندازمش اشغالدونی...
      کیا مثل من تولد یا تاریخ سفر یا .... براشون مهم نیست؟؟؟؟
      منم اینطورم حافظه ام برای تاریخ ها یاریم نمیکنه
      و خیلیا ازم دلخور میشن درحالی‌که جز 4_3 تا تاریخ مهم زندگیم چیزی یادم نمیمونه گمونم ریشه در میزان اهمیتش داره که مهم نیست و فقط تکراره!
      منظور منم از تاپیک این نبود این تاریخ مهمه
      گاهی وقتا یچیزایی میاد و بهونه میشه واسه یه تغییر حتی کوچیک حالا این روزم مثل روز های دیگه ولی بهونه ای واسه تغییر
      مگه شنبه چیز مهمیه؟ روز خاصیه؟ که همه میگن از شنبه شروع میکنم به....
      نه ولی بهانه است.

    6. Top | #36
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط diligent نمایش پست ها
      گمونم متوجه منظورم نشدی
      همون اول که نوشتم حیف شد نزاییدیم منظورم دقیقا همین مفهوم بودش که این عقاید مسخره است که فلان تاریخ میخواد برامون غوغا کنه
      من نظر کلی خودم رو گفتم و شما رو مخاطب قرار ندادم

    7. Top | #37
      کاربر نیمه فعال

      bache-mosbat
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط mohammad1381 نمایش پست ها
      در مورد انیشتین بحث زیاده،به نظر خیلی ها اون نظریه اش در مورد نسبیت زمان اشتباهه(حتی نظریه هایش در مورد واکنش های هسته ای میگن بازتاب هارو توش نیاورده و عدد c رو اشتباه بدست آورده(ولی کسی نتونسته درستش رو هنوز اثبات کنه!)
      پ ن:بعضی از دوستان میگن آینده نگری اونم برای چند سال دیگه درست نیست و باید در حال زندگی کرد!از نظر من کاملا این موضوع غلطه،کسی که از الان تکلیف خودشو معلوم نکنه که تا پنج سال آینده قراره چی شه،اون فرد موفق نمیشه،
      یه کتابی خوندم نویسندش در مورد بوش پسر نوشته بود(انقدر کتاب های سیاسی و اینا خوندم حتی اسمشم یادم نمیاد...)،وقتی بوش پسر،پدرش در انتخابات شکست خورد،برخلاف نظر پدرش داشت خودشو برای کاندیداتوری آماده میکرد(یعنی 8 سال بعد!)،با فرمانداری(فرماندار یا سناتور رو دقیق یادم نمیاد!)هیوستون تگزاس شروع کرد و شد رئیس جمهور ایالات متحده!
      به نظر بنده حقیر دو کار را حتما باید توجه کرد:آینده نگری و حال نگری و باید گذشته رو رها کرد(البته خودم نتونستم اینکارو بکنم)
      در کل اینارو گفتم تا بدونید با خودتون چند چندید!ممکنه همین الان دارم حرف میزنم سکته کنم بمیرم ولی این دلیل نمیشه که آینده نگری نکنم و خودمو برای اون لحظه آماده نکنم(همیشه برای آیندتون چند تا هدف و چند تا نقشه داشته باشید)در این صورت هست که شکست معنایی ندارد!
      کاملا موافقم
      مثل اینه منطقمون این باشه من که شب دوباره باید برگردم تو رختخواب چرا حالا مرتبش کنم
      یا ببخشید ولی من که باید دفع کنم چرا غذا بخورم؟
      درسته اوضاع و شرایط جوریه که امید به زندگی کم شده ولی اونطور هم نیستش که دیگه بگیم ما که بالاخره میمیریم چرا حالا برنامه بریزیم
      ایا نباید از این دنیای هر چند فانی لذت ببریم؟
      بنظرم آینده نگری باعث میشه شوق و رغبت رسیدن به هدف چند برابر بشه درواقع مشوق هستن
      و این هم قبول دارم که انقدر نباید در خیال پردازی غرق شد که از همین حالا غافل شد
      به هر حال سایت تبادل نظره هر نظری هم محترمه نه حرف من درسته نه بقیه ما فقط تفاوت نظر داریم و این دلیل بر غلط بودنش نیست

    8. Top | #38
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Zero_Horizon نمایش پست ها
      09 / 09 / 99
      01 / 01 / 01
      02 / 02 / 02
      03 / 03 / 03
      04 / 04 / 04
      05 / 05 / 05
      06 / 06 / 06
      07 / 07 / 07
      08 / 08 / 08
      09 / 09 / 09
      10 / 10 / 10

      هیچ وقت این دو سه تا عددی که برای خودمون درست میکنیم و بخاطرش ذوق میکنیم یا تصمیماتی میگیریم رو درک نکردم
      زندگی همین لحظه ی حاله.... نه زمان معنی داره نه تاریخ

      4 / 4 / 1444

      نقل قول نوشته اصلی توسط mohammad1381 نمایش پست ها
      در مورد انیشتین بحث زیاده،به نظر خیلی ها اون نظریه اش در مورد نسبیت زمان اشتباهه(حتی نظریه هایش در مورد واکنش های هسته ای میگن بازتاب هارو توش نیاورده و عدد c رو اشتباه بدست آورده(ولی کسی نتونسته درستش رو هنوز اثبات کنه!)
      پ ن:بعضی از دوستان میگن آینده نگری اونم برای چند سال دیگه درست نیست و باید در حال زندگی کرد!از نظر من کاملا این موضوع غلطه،کسی که از الان تکلیف خودشو معلوم نکنه که تا پنج سال آینده قراره چی شه،اون فرد موفق نمیشه،
      یه کتابی خوندم نویسندش در مورد بوش پسر نوشته بود(انقدر کتاب های سیاسی و اینا خوندم حتی اسمشم یادم نمیاد...)،وقتی بوش پسر،پدرش در انتخابات شکست خورد،برخلاف نظر پدرش داشت خودشو برای کاندیداتوری آماده میکرد(یعنی 8 سال بعد!)،با فرمانداری(فرماندار یا سناتور رو دقیق یادم نمیاد!)هیوستون تگزاس شروع کرد و شد رئیس جمهور ایالات متحده!
      به نظر بنده حقیر دو کار را حتما باید توجه کرد:آینده نگری و حال نگری و باید گذشته رو رها کرد(البته خودم نتونستم اینکارو بکنم)
      در کل اینارو گفتم تا بدونید با خودتون چند چندید!ممکنه همین الان دارم حرف میزنم سکته کنم بمیرم ولی این دلیل نمیشه که آینده نگری نکنم و خودمو برای اون لحظه آماده نکنم(همیشه برای آیندتون چند تا هدف و چند تا نقشه داشته باشید)در این صورت هست که شکست معنایی ندارد!
      نقل قول نوشته اصلی توسط diligent نمایش پست ها
      گمونم متوجه منظورم نشدی
      همون اول که نوشتم حیف شد نزاییدیم منظورم دقیقا همین مفهوم بودش که این عقاید مسخره است که فلان تاریخ میخواد برامون غوغا کنه
      درحالی‌که خود ماییم که یه تاریخ رو غوغا می‌سازیم
      منظور منم همین بود این تاریخ برای ما مفهوم خاصی نداره جز یه ظاهر قشنگ ولی بهونه ای بشه واسه ایجاد تغییراتی که 10 سال دیگه تو یه همچین روزی احساس بهتری داشته باشیم نسبت به خودمون

      این رفیقمون حرف بدی نزد که این همه گارد گرفتن داشته باشه...
      ببینید دوستان، عزیزان... وارد این بحث که زمان یه مفهوم انتزاعیه و چیزی به نام آینده وجود نداره نمیشم...
      کلا میخوام بگم انسان موجودیست انعطاف پذیر و تغییر پذیر... 95 درصد چیزی که ما الآن هستیم و چیزایی که میخوایم رو محیط اطرافمون شکل دادن...
      چسبیدن به یه هدف گاهی بیهوده ترین کار ممکنه...
      شما بوش پسر رو مثال زدی؛ حاجی طرف شغلش به جا بود، حقوقش به جا بود، هدفی که داشت در راستای کاری بود که بهش مشغول بود
      یه نوجوون ۱۷_۱۸ ساله نبود که هنوز کنکورشم نداده و حتی تکلیفش با خودش و آینده اش مشخص نیست و هر روز تصمیمش عوض میشه... هیچکدوممون ثبات شخصیتی لازم رو حداااقل قبل از ۳۰ سالگی و چند سال کار کردن توی رشته ای که شغلمونه رو بدست نمیاریم و نمیدونیم با خودمون چند چندیم...
      خیلیا رو دیدم بخاطر آرزوهای احمقانه کودکانه از چه فرصت ها که باز نموندن...
      خیلی از ماها از تصمیمات و گفته های دیروزمون و خامی و بی تجربگیمون عرق شرم میشینه بر جبینمون!
      ببینید بذارید یه مثال بزنم؛ یه شخص از کودکی تصمیم میگیره کل زندگیشو صرف یافتن معدن طلا بکنه... بر فرض امکان داره سر راهش ذخایر باارزش تر دیگه ای رو هم پیدا کنه اما میگه نه! من فقط طلا میخوام... یا اگر وقتش رو فرضا بر روی معدن الماس میذاشت زودتر به نتیجه میرسید پول بیشتری هم به جیب میزد...
      من خودم 8_9 سالگیم توی کتابخونه شهرمون و با دایرة المعارف ها گذشت؛ سر صفحاتی که راجع به اهرام ثلاثه و مومیایی ها بود میخواستم باستان شناس بشم، سر صفحه ای که درباره ی نجوم بود میخواستم فضانورد و ستاره شناس بشم، صفحه ی بعدی درمورد مشاهیر و دانشمندان و مخترعین و...
      اون زمان فکر میکردم توی ۱۸_۱۹ سالگی دارم تو استنفورد آمریکا مشغول به تحصیل خواهم شد! حتی متن سخنرانی هنگام برنده شدن جایزه ی نوبل رو هم نوشته بودم : ))
      الآن بنظرم اون مسائل اسمش حماقت ها و آرزوهای خام دوران کودکی بود تا آینده نگری! الآن هم قریب به اکثر ما توی خام ترین و رویاپرداز ترین سن به سر میبریم و آرزوهای طولانی و دور و دراز داریم : )) من هنوزم در سرم سودای نوبل دارم : )))) میخوام بگم تاثیر محیط روی برنامه ها و آینده ای که در نظرمون هستش خیلی بیشتر از چیزیه که فکرشو میکنیم...
      قیل از راهنمایی آدمی بودم شلخته... حتی عین آدم راه نمیرفتم و دائم میخوردم زمین یا پام به در و دیوار میخورد... بعد تو اون دوران با دوستی آشنا شدم که خیلی خیلی شخصیت من و دیدگاه و اهدافمو متحول کرد.... شاید بتونم بگم نصف چیزی که الان هستم رو مدیون اون دختره ام....
      اون زمان اصلا نمیدونستم اتو چیه؛ ولی بعد از آشنا شدن با اون دختر چون فهمیدم از آدمای شلخته و کسایی که شیک و شسته رفته نیستن بدش میاد، هر صبح بلند میشدم لباسامو خیلی دقیق اتو میکشیدم... میرفتم کفشامو برق مینداختم... یادمه هر شب به زور اونم به اجبار والدینم مسواک میزدم ولی از اون به بعد روزی سه بار مسواک برام از نون شب واجب تر بود... گفت از آدمای تنبل و تن پرور بدش میاد و من که شل و تنبل بودم، میرفتم باشگاه روزی ۹۰ تا دراز نشست میرفتم و ۱۰ دور دور زمین میدویدم و دمبل یک کیلوگرمی میزدم و تبدیل شدم به یه آدم چابک و زبر و زرنگ : )) عضلاتمم بخاطر اون رو فرم اومد و ماهیچه هام مشخص تر شدن...
      این مواردی که گفتم خیلی روی اعتماد بنفس، محبوبیت، فن بیان و عقایدم تاثیر گذار بود... خیلی! حتی فکرشو هم نمیکردم قبل از اون که به همچو آدمی تبدیل شم
      جالبه خودش میگفت عاشق داروسازیه و دائم درباره ی این رشته صحبت میکرد... اصلا بخاطر همون شخص بود که الآن هدف من بیشتر داروئه وگرنه من چمیدونستم داروسازی چیه اصلا :/ البته بعدا طی تحقیقاتی مشخص شد با روحیات منم سازگارتره
      همون دختر یه سال پشت کنکور موند و سال بعد تغییر رشته داد به ریاضی و رتبه ۱۴۷ آورد... همون که اصلا نمی تونست خودش رو بدون رشته ی داروسازی تصور کنه :/
      من این دختر رو یکی از تاثیر گذارترین اشخاص زندگیم میدونم و هنوز هم گهگاه از هم خبر میگیریم : )

      ببینید خیلی چیزها در زندگیمون بودن، شاید خیلی کوچک اما اثری شگرف داشتن روی کسی که ما الآن هستیم...
      ما همواره در حال تغییریم؛ با شنیدن صدای ویالون لیندزی استرلینگ و الکساندر ریباک میخواستم ویالونیست شم؛ با دیدن انیمیشن coco میخواستم گیتار بزنم؛ با خوندن زندگینامه پروفسور سمیعی میخواستم جراح مغز و اعصاب شم؛ با خوندن کتابای مرحوم بوکوفسکی و مرحومه آگاتا کریستی میخواستم نویسنده شم...حتی تا ۲ سال پیش ایده ی داستانم درباره ی دختر ۱۶ ساله ی نابغه ی ریاضی ساکن نیویورک بود که چند سال بعد یک انقلاب جهانی رو رهبری میکنه... الان همون ایده تبدیل شده به ایده ی داستان درمورد یک دختر معلول در یه حکومت در ۲۰۰ سال بعد که توی یه گروه تروریستی علیه حکومتش فعالیت میکنه...
      الان هم سخت نمیگیرم چون میدونم تا بخوام بنویسمش ایده اش بارها و بارها تغییر میکنه

      انسان رو انعطاف پذیرترین موجود جهان میدونم و برای همین حتی حدودی هم نمیشه گفت ۱۰ سال آینده کجا هستیم... البته اگه هنوز زنده باشیم و از قحطی و سیل و زلزله و شاید جنگ و تورم بیشتر جون سالم به در برده باشیم
      اگه صرفا بر آرزوی قلبی باشه؛ دلم میخواد ۱۰ سال دیگه توی استرالیا یا کشور اروپایی مشغول به کار و تحصیل باشم... منم برنامه های بلند مدت دارم ولی به نظرم توی این تایم قبل کنکور (چون یه بار تجربه داشتم میگم) اکثر اهداف و رویاها برای فرار از درس خوندنه... یه لیست از فیلم های مورد علاقه مو برای کنکور نوشته بودم که حتی یه دونه شو هم بعد کنکور ندیدم :/ حتی نوشتن همون لیست هم برای فرار از درس خوندن بود... بهترین تصمیم در شرایط فعلی به جای آینده نگری با رویاپردازی، تلاشه...
      انسان موجود پیچیده ایه؛ نه به دلیل عقل و منطق، بلکه بخاطر احساسات عواطفمونه که پیچیده ایم و دائما در حال تغییر... یک شخص، یک زندگینامه، یک موسیقی، یک کتاب و... همه شون ممکنه ما رو تبدیل به آدمی کنن که حتی فکرشو هم نمیکردیم )
      توی همین سایت یکی از رفقا چند سال پیش شکست عشقی خورده بود؛ میگفت من تا ابد به اون شخص وفادار میمونم، تا اینکه چند ماه بعد عاشق یکی دیگه شد (وفادار تویی بقیه اداتو درمیارن :/ ) الان نسبت به اون شخص اول حس خاصی نداره و وفادار هم نیست ...


      در کل نمیشه با داده ها و عواطف زودگذر (اونم تو این دوران و سن و سالی که ما توش هستیم) خود آینده مون رو پیش بینی کنیم... ما همواره تحت تاثیر عوامل خارجی هستیم
      قبول دارم اهداف بلند مدت داشتن خوب و لازمه؛ اما قاطعیت درباره ی این افکار و رویا پردازی های کودکانه رو کاری میدونم بسی اشتباه : )))

      اونی که صد در صد آینده اش مشخصه پسر شاه و پسر کشاورز بودن در زمان های قدیم... که هر کس شغل پدرشو میرفت
      البته همین شاه هم گاهی حکومتو ول میکرد بخاطر یه دختر رعیت
      همین پسر کشاورز میشد الکساندر فلمینگ
      یه پسر کر و فقیر که تو قطار کار میکرد میشه ادیسون
      یه یهودی فراری از آلمان تحت تاثیر سیستم آموزش و پرورش سوئیس میشه انیشتین
      یه دختر بچه دبیرستانی بی علاقه به ریاضی، تحت تاثیر معلمش میشه اولین زن و ایرانی برنده ی مدال فیلدز
      یه تعمیرکار ماشین میاد میشه چاک پالانیک، نویسنده ای که کتاب فایت کلاب رو نوشت و فیلم اقتباسی از اون کتاب جزو ده تای برتر جهانه

      نمیدونم ۱۰ سال بعد کجام یا چی کاره یا توی چه پستی... اصلا زنده موندم یا نه... فقط امیدوارم هر جا هستم فرد مفید و موفق و پخته ای باشم : ))
      ویرایش توسط poker_ch : 10 آذر 1399 در ساعت 21:01

    9. Top | #39
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط poker_ch نمایش پست ها







      این رفیقمون حرف بدی نزد که این همه گارد گرفتن داشته باشه...
      ببینید دوستان، عزیزان... وارد این بحث که زمان یه مفهوم انتزاعیه و چیزی به نام آینده وجود نداره نمیشم...
      کلا میخوام بگم انسان موجودیست انعطاف پذیر و تغییر پذیر... 95 درصد چیزی که ما الآن هستیم و چیزایی که میخوایم رو محیط اطرافمون شکل دادن...
      چسبیدن به یه هدف گاهی بیهوده ترین کار ممکنه...
      شما بوش پسر رو مثال زدی؛ حاجی طرف شغلش به جا بود، حقوقش به جا بود، هدفی که داشت در راستای کاری بود که بهش مشغول بود
      یه نوجوون ۱۷_۱۸ ساله نبود که هنوز کنکورشم نداده و حتی تکلیفش با خودش و آینده اش مشخص نیست و هر روز تصمیمش عوض میشه... هیچکدوممون ثبات شخصیتی لازم رو حداااقل قبل از ۳۰ سالگی و چند سال کار کردن توی رشته ای که شغلمونه رو بدست نمیاریم و نمیدونیم با خودمون چند چندیم...
      خیلیا رو دیدم بخاطر آرزوهای احمقانه کودکانه از چه فرصت ها که باز نموندن...
      خیلی از ماها از تصمیمات و گفته های دیروزمون و خامی و بی تجربگیمون عرق شرم میشینه بر جبینمون!
      ببینید بذارید یه مثال بزنم؛ یه شخص از کودکی تصمیم میگیره کل زندگیشو صرف یافتن معدن طلا بکنه... بر فرض امکان داره سر راهش ذخایر باارزش تر دیگه ای رو هم پیدا کنه اما میگه نه! من فقط طلا میخوام... یا اگر وقتش رو فرضا بر روی معدن الماس میذاشت زودتر به نتیجه میرسید پول بیشتری هم به جیب میزد...
      من خودم 8_9 سالگیم توی کتابخونه شهرمون و با دایرة المعارف ها گذشت؛ سر صفحاتی که راجع به اهرام ثلاثه و مومیایی ها بود میخواستم باستان شناس بشم، سر صفحه ای که درباره ی نجوم بود میخواستم فضانورد و ستاره شناس بشم، صفحه ی بعدی درمورد مشاهیر و دانشمندان و مخترعین و...
      اون زمان فکر میکردم توی ۱۸_۱۹ سالگی دارم تو استنفورد آمریکا مشغول به تحصیل خواهم شد! حتی متن سخنرانی هنگام برنده شدن جایزه ی نوبل رو هم نوشته بودم : ))
      الآن بنظرم اون مسائل اسمش حماقت ها و آرزوهای خام دوران کودکی بود تا آینده نگری! الآن هم قریب به اکثر ما توی خام ترین و رویاپرداز ترین سن به سر میبریم و آرزوهای طولانی و دور و دراز داریم : )) من هنوزم در سرم سودای نوبل دارم : )))) میخوام بگم تاثیر محیط روی برنامه ها و آینده ای که در نظرمون هستش خیلی بیشتر از چیزیه که فکرشو میکنیم...
      قیل از راهنمایی آدمی بودم شلخته... حتی عین آدم راه نمیرفتم و دائم میخوردم زمین یا پام به در و دیوار میخورد... بعد تو اون دوران با دوستی آشنا شدم که خیلی خیلی شخصیت من و دیدگاه و اهدافمو متحول کرد.... شاید بتونم بگم نصف چیزی که الان هستم رو مدیون اون دختره ام....
      اون زمان اصلا نمیدونستم اتو چیه؛ ولی بعد از آشنا شدن با اون دختر چون فهمیدم از آدمای شلخته و کسایی که شیک و شسته رفته نیستن بدش میاد، هر صبح بلند میشدم لباسامو خیلی دقیق اتو میکشیدم... میرفتم کفشامو برق مینداختم... یادمه هر شب به زور اونم به اجبار والدینم مسواک میزدم ولی از اون به بعد روزی سه بار مسواک برام از نون شب واجب تر بود... گفت از آدمای تنبل و تن پرور بدش میاد و من که شل و تنبل بودم، میرفتم باشگاه روزی ۹۰ تا دراز نشست میرفتم و ۱۰ دور دور زمین میدویدم و دمبل یک کیلوگرمی میزدم و تبدیل شدم به یه آدم چابک و زبر و زرنگ : )) عضلاتمم بخاطر اون رو فرم اومد و ماهیچه هام مشخص تر شدن...
      این مواردی که گفتم خیلی روی اعتماد بنفس، محبوبیت، فن بیان و عقایدم تاثیر گذار بود... خیلی! حتی فکرشو هم نمیکردم قبل از اون که به همچو آدمی تبدیل شم
      جالبه خودش میگفت عاشق داروسازیه و دائم درباره ی این رشته صحبت میکرد... اصلا بخاطر همون شخص بود که الآن هدف من بیشتر داروئه وگرنه من چمیدونستم داروسازی چیه اصلا :/ البته بعدا طی تحقیقاتی مشخص شد با روحیات منم سازگارتره
      همون دختر یه سال پشت کنکور موند و سال بعد تغییر رشته داد به ریاضی و رتبه ۱۴۷ آورد... همون که اصلا نمی تونست خودش رو بدون رشته ی داروسازی تصور کنه :/
      من این دختر رو یکی از تاثیر گذارترین اشخاص زندگیم میدونم و هنوز هم گهگاه از هم خبر میگیریم : )

      ببینید خیلی چیزها در زندگیمون بودن، شاید خیلی کوچک اما اثری شگرف داشتن روی کسی که ما الآن هستیم...
      ما همواره در حال تغییریم؛ با شنیدن صدای ویالون لیندزی استرلینگ و الکساندر ریباک میخواستم ویالونیست شم؛ با دیدن انیمیشن coco میخواستم گیتار بزنم؛ با خوندن زندگینامه پروفسور سمیعی میخواستم جراح مغز و اعصاب شم؛ با خوندن کتابای مرحوم بوکوفسکی و مرحومه آگاتا کریستی میخواستم نویسنده شم...حتی تا ۲ سال پیش ایده ی داستانم درباره ی دختر ۱۶ ساله ی نابغه ی ریاضی ساکن نیویورک بود که چند سال بعد یک انقلاب جهانی رو رهبری میکنه... الان همون ایده تبدیل شده به ایده ی داستان درمورد یک دختر معلول در یه حکومت در ۲۰۰ سال بعد که توی یه گروه تروریستی علیه حکومتش فعالیت میکنه...
      الان هم سخت نمیگیرم چون میدونم تا بخوام بنویسمش ایده اش بارها و بارها تغییر میکنه

      انسان رو انعطاف پذیرترین موجود جهان میدونم و برای همین حتی حدودی هم نمیشه گفت ۱۰ سال آینده کجا هستیم... البته اگه هنوز زنده باشیم و از قحطی و سیل و زلزله و شاید جنگ و تورم بیشتر جون سالم به در برده باشیم
      اگه صرفا بر آرزوی قلبی باشه؛ دلم میخواد ۱۰ سال دیگه توی استرالیا یا کشور اروپایی مشغول به کار و تحصیل باشم... منم برنامه های بلند مدت دارم ولی به نظرم توی این تایم قبل کنکور (چون یه بار تجربه داشتم میگم) اکثر اهداف و رویاها برای فرار از درس خوندنه... یه لیست از فیلم های مورد علاقه مو برای کنکور نوشته بودم که حتی یه دونه شو هم بعد کنکور ندیدم :/ حتی نوشتن همون لیست هم برای فرار از درس خوندن بود... بهترین تصمیم در شرایط فعلی به جای آینده نگری با رویاپردازی، تلاشه...
      انسان موجود پیچیده ایه؛ نه به دلیل عقل و منطق، بلکه بخاطر احساسات عواطفمونه که پیچیده ایم و دائما در حال تغییر... یک شخص، یک زندگینامه، یک موسیقی، یک کتاب و... همه شون ممکنه ما رو تبدیل به آدمی کنن که حتی فکرشو هم نمیکردیم )
      توی همین سایت یکی از رفقا چند سال پیش شکست عشقی خورده بود؛ میگفت من تا ابد به اون شخص وفادار میمونم، تا اینکه چند ماه بعد عاشق یکی دیگه شد (وفادار تویی بقیه اداتو درمیارن :/ ) الان نسبت به اون شخص اول حس خاصی نداره و وفادار هم نیست ...


      در کل نمیشه با داده ها و عواطف زودگذر (اونم تو این دوران و سن و سالی که ما توش هستیم) خود آینده مون رو پیش بینی کنیم... ما همواره تحت تاثیر عوامل خارجی هستیم
      قبول دارم اهداف بلند مدت داشتن خوب و لازمه؛ اما قاطعیت درباره ی این افکار و رویا پردازی های کودکانه رو کاری میدونم بسی اشتباه : )))

      نمیدونم ۱۰ سال بعد کجام یا چی کاره یا توی چه پستی... اصلا زنده موندم یا نه... فقط امیدوارم هر جا هستم فرد مفید و موفق و پخته ای باشم : ))

      خدا وکیلی صد تومن میدم بگو همه اینا رو خودت نوشتی یا از سایتی چیزی کپی پیست کردی.اینهمه اطلاعات از کجاشت

    10. Top | #40
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط MR.X نمایش پست ها



      خدا وکیلی صد تومن میدم بگو همه اینا رو خودت نوشتی یا از سایتی چیزی کپی پیست کردی.اینهمه اطلاعات از کجاشت
      صد تومنو رد کن بیاد!!!
      خودم نوشتم بابا :/ کدوم سایتی همچین چرندیاتی مینویسه؟؟؟ :/
      کجاش اطلاعات داشت؟؟؟
      همه اش تجربه ی شخصی بود

    11. Top | #41
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط poker_ch نمایش پست ها


      صد تومنو رد کن بیاد!!!
      خودم نوشتم بابا :/ کدوم سایتی همچین چرندیاتی مینویسه؟؟؟ :/
      کجاش اطلاعات داشت؟؟؟
      همه اش تجربه ی شخصی بود
      فقط دستی دارم اگ تونستین بیاین بلوچستان میدم خدمتون

      نمیدونم. البته شاید چونکه نخوندمش هم بی تاثیر نبوده

    12. Top | #42
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط MR.X نمایش پست ها


      فقط دستی دارم اگ تونستین بیاین بلوچستان میدم خدمتون

      نمیدونم. البته شاید چونکه نخوندمش هم بی تاثیر نبوده
      صد در صد بی تاثیر نبوده

      حاجی ما کارت به کارت قبول داریم... کرونا هست :/

    13. Top | #43
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط poker_ch نمایش پست ها


      صد در صد بی تاثیر نبوده

      حاجی ما کارت به کارت قبول داریم... کرونا هست :/
      حالا شما ایندفعه رو کوتاه بیا تا بعدن ببینیم چی میشه

    14. Top | #44
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط poker_ch نمایش پست ها


      صد در صد بی تاثیر نبوده

      حاجی ما کارت به کارت قبول داریم... کرونا هست :/
      متن قشنگی بود ولی چند نکته:
      1-بوش پسر آس و پاس ترین فرد رئیس جمهوری بود که من دیدم،طلاق گرفت،همیشه مست بود،ورشکست که شد،رئیس جمهور شدنشم فقط بخاطر پول سناتور های جمهوری خواه بودش(از خودش حتی خونه هم نداشت و چون پدرش پولدار بود...)
      2-در مورد آینده نگریهای لحظه ای،خب ببینید نظر هر کسی متفاوته،خودم دوست داشتم تاریخ رو ولی رفتم رشته تجربی،ولی این دلیل نشد که تاریخ رو نخونم،الانم کتاب های تاریخ ده هزار ساله ایران و ایران باستان(مجموعا طرفای 10 جلد کتاب هستش!)رو کامل خوندم،علوم سیاسی و اقتصادی رو خیلی دوست دارم،خودم نوشتم خوندم(الانم سوادم از یک تحصیل کرده در علوم سیاسی و اقتصادی خیلی بیشتره)،البته پدورم توی این علوم خیلی تاثیرگذار بودش،ببینید کسی که واقعا علاقه داشته باشه به چیزی،به سمتش هم میره،ولی بعضی ها فقط در حد حرف هستند که اونا هرگز موفق نمیشند.
      3-هیچ انسانی در زندگیش تغییر نمیکنه،بلکه خودش رو با شرایط وقف میده(ذات و سرشت انسان یکی هستش به قول سعدی....)،الان خود شما اگه آن دختر وارد زندگی شما نمیشد،آیا تغییر میکردید،شما در اصل فکر میکنید تغییر در ذات و سرشت شما ایجاد شده،ولی این تغییرتون فقط در سبک زندگیتون هستش و باعث و بانی اون هم ه محرک دیگه بوده!
      مثالی برای شما میزنم:انسان خوی حیوانی خودش رو داره و هر زمان احساس خطر کنه خودش رو نجات میده(حتی اگه خیلی گشنس باشه،حاضره گوشت همنوع خودش رو بخوره،آیا این جز سبک زندگی یک آدم به اصطلاح متمدن قرن 21،یا نه!خون همون خونه،آریایی همون آریایی هستش،عرب همون عربه،کابوی همون کابویه،اسکاندیناوی ها که الان بسیار خودشون رو متمدن غربی میدونند،هنوزم خون وایکینگ ها و بربر ها و خوی وحشی گری درونشون هست،و اگر روزی احساس خطر کنند،نمیایانش میکنند.

    15. Top | #45
      کاربر نیمه فعال

      bache-mosbat
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط poker_ch نمایش پست ها







      این رفیقمون حرف بدی نزد که این همه گارد گرفتن داشته باشه...
      ببینید دوستان، عزیزان... وارد این بحث که زمان یه مفهوم انتزاعیه و چیزی به نام آینده وجود نداره نمیشم...
      کلا میخوام بگم انسان موجودیست انعطاف پذیر و تغییر پذیر... 95 درصد چیزی که ما الآن هستیم و چیزایی که میخوایم رو محیط اطرافمون شکل دادن...
      چسبیدن به یه هدف گاهی بیهوده ترین کار ممکنه...
      شما بوش پسر رو مثال زدی؛ حاجی طرف شغلش به جا بود، حقوقش به جا بود، هدفی که داشت در راستای کاری بود که بهش مشغول بود
      یه نوجوون ۱۷_۱۸ ساله نبود که هنوز کنکورشم نداده و حتی تکلیفش با خودش و آینده اش مشخص نیست و هر روز تصمیمش عوض میشه... هیچکدوممون ثبات شخصیتی لازم رو حداااقل قبل از ۳۰ سالگی و چند سال کار کردن توی رشته ای که شغلمونه رو بدست نمیاریم و نمیدونیم با خودمون چند چندیم...
      خیلیا رو دیدم بخاطر آرزوهای احمقانه کودکانه از چه فرصت ها که باز نموندن...
      خیلی از ماها از تصمیمات و گفته های دیروزمون و خامی و بی تجربگیمون عرق شرم میشینه بر جبینمون!
      ببینید بذارید یه مثال بزنم؛ یه شخص از کودکی تصمیم میگیره کل زندگیشو صرف یافتن معدن طلا بکنه... بر فرض امکان داره سر راهش ذخایر باارزش تر دیگه ای رو هم پیدا کنه اما میگه نه! من فقط طلا میخوام... یا اگر وقتش رو فرضا بر روی معدن الماس میذاشت زودتر به نتیجه میرسید پول بیشتری هم به جیب میزد...
      من خودم 8_9 سالگیم توی کتابخونه شهرمون و با دایرة المعارف ها گذشت؛ سر صفحاتی که راجع به اهرام ثلاثه و مومیایی ها بود میخواستم باستان شناس بشم، سر صفحه ای که درباره ی نجوم بود میخواستم فضانورد و ستاره شناس بشم، صفحه ی بعدی درمورد مشاهیر و دانشمندان و مخترعین و...
      اون زمان فکر میکردم توی ۱۸_۱۹ سالگی دارم تو استنفورد آمریکا مشغول به تحصیل خواهم شد! حتی متن سخنرانی هنگام برنده شدن جایزه ی نوبل رو هم نوشته بودم : ))
      الآن بنظرم اون مسائل اسمش حماقت ها و آرزوهای خام دوران کودکی بود تا آینده نگری! الآن هم قریب به اکثر ما توی خام ترین و رویاپرداز ترین سن به سر میبریم و آرزوهای طولانی و دور و دراز داریم : )) من هنوزم در سرم سودای نوبل دارم : )))) میخوام بگم تاثیر محیط روی برنامه ها و آینده ای که در نظرمون هستش خیلی بیشتر از چیزیه که فکرشو میکنیم...
      قیل از راهنمایی آدمی بودم شلخته... حتی عین آدم راه نمیرفتم و دائم میخوردم زمین یا پام به در و دیوار میخورد... بعد تو اون دوران با دوستی آشنا شدم که خیلی خیلی شخصیت من و دیدگاه و اهدافمو متحول کرد.... شاید بتونم بگم نصف چیزی که الان هستم رو مدیون اون دختره ام....
      اون زمان اصلا نمیدونستم اتو چیه؛ ولی بعد از آشنا شدن با اون دختر چون فهمیدم از آدمای شلخته و کسایی که شیک و شسته رفته نیستن بدش میاد، هر صبح بلند میشدم لباسامو خیلی دقیق اتو میکشیدم... میرفتم کفشامو برق مینداختم... یادمه هر شب به زور اونم به اجبار والدینم مسواک میزدم ولی از اون به بعد روزی سه بار مسواک برام از نون شب واجب تر بود... گفت از آدمای تنبل و تن پرور بدش میاد و من که شل و تنبل بودم، میرفتم باشگاه روزی ۹۰ تا دراز نشست میرفتم و ۱۰ دور دور زمین میدویدم و دمبل یک کیلوگرمی میزدم و تبدیل شدم به یه آدم چابک و زبر و زرنگ : )) عضلاتمم بخاطر اون رو فرم اومد و ماهیچه هام مشخص تر شدن...
      این مواردی که گفتم خیلی روی اعتماد بنفس، محبوبیت، فن بیان و عقایدم تاثیر گذار بود... خیلی! حتی فکرشو هم نمیکردم قبل از اون که به همچو آدمی تبدیل شم
      جالبه خودش میگفت عاشق داروسازیه و دائم درباره ی این رشته صحبت میکرد... اصلا بخاطر همون شخص بود که الآن هدف من بیشتر داروئه وگرنه من چمیدونستم داروسازی چیه اصلا :/ البته بعدا طی تحقیقاتی مشخص شد با روحیات منم سازگارتره
      همون دختر یه سال پشت کنکور موند و سال بعد تغییر رشته داد به ریاضی و رتبه ۱۴۷ آورد... همون که اصلا نمی تونست خودش رو بدون رشته ی داروسازی تصور کنه :/
      من این دختر رو یکی از تاثیر گذارترین اشخاص زندگیم میدونم و هنوز هم گهگاه از هم خبر میگیریم : )

      ببینید خیلی چیزها در زندگیمون بودن، شاید خیلی کوچک اما اثری شگرف داشتن روی کسی که ما الآن هستیم...
      ما همواره در حال تغییریم؛ با شنیدن صدای ویالون لیندزی استرلینگ و الکساندر ریباک میخواستم ویالونیست شم؛ با دیدن انیمیشن coco میخواستم گیتار بزنم؛ با خوندن زندگینامه پروفسور سمیعی میخواستم جراح مغز و اعصاب شم؛ با خوندن کتابای مرحوم بوکوفسکی و مرحومه آگاتا کریستی میخواستم نویسنده شم...حتی تا ۲ سال پیش ایده ی داستانم درباره ی دختر ۱۶ ساله ی نابغه ی ریاضی ساکن نیویورک بود که چند سال بعد یک انقلاب جهانی رو رهبری میکنه... الان همون ایده تبدیل شده به ایده ی داستان درمورد یک دختر معلول در یه حکومت در ۲۰۰ سال بعد که توی یه گروه تروریستی علیه حکومتش فعالیت میکنه...
      الان هم سخت نمیگیرم چون میدونم تا بخوام بنویسمش ایده اش بارها و بارها تغییر میکنه

      انسان رو انعطاف پذیرترین موجود جهان میدونم و برای همین حتی حدودی هم نمیشه گفت ۱۰ سال آینده کجا هستیم... البته اگه هنوز زنده باشیم و از قحطی و سیل و زلزله و شاید جنگ و تورم بیشتر جون سالم به در برده باشیم
      اگه صرفا بر آرزوی قلبی باشه؛ دلم میخواد ۱۰ سال دیگه توی استرالیا یا کشور اروپایی مشغول به کار و تحصیل باشم... منم برنامه های بلند مدت دارم ولی به نظرم توی این تایم قبل کنکور (چون یه بار تجربه داشتم میگم) اکثر اهداف و رویاها برای فرار از درس خوندنه... یه لیست از فیلم های مورد علاقه مو برای کنکور نوشته بودم که حتی یه دونه شو هم بعد کنکور ندیدم :/ حتی نوشتن همون لیست هم برای فرار از درس خوندن بود... بهترین تصمیم در شرایط فعلی به جای آینده نگری با رویاپردازی، تلاشه...
      انسان موجود پیچیده ایه؛ نه به دلیل عقل و منطق، بلکه بخاطر احساسات عواطفمونه که پیچیده ایم و دائما در حال تغییر... یک شخص، یک زندگینامه، یک موسیقی، یک کتاب و... همه شون ممکنه ما رو تبدیل به آدمی کنن که حتی فکرشو هم نمیکردیم )
      توی همین سایت یکی از رفقا چند سال پیش شکست عشقی خورده بود؛ میگفت من تا ابد به اون شخص وفادار میمونم، تا اینکه چند ماه بعد عاشق یکی دیگه شد (وفادار تویی بقیه اداتو درمیارن :/ ) الان نسبت به اون شخص اول حس خاصی نداره و وفادار هم نیست ...


      در کل نمیشه با داده ها و عواطف زودگذر (اونم تو این دوران و سن و سالی که ما توش هستیم) خود آینده مون رو پیش بینی کنیم... ما همواره تحت تاثیر عوامل خارجی هستیم
      قبول دارم اهداف بلند مدت داشتن خوب و لازمه؛ اما قاطعیت درباره ی این افکار و رویا پردازی های کودکانه رو کاری میدونم بسی اشتباه : )))

      اونی که صد در صد آینده اش مشخصه پسر شاه و پسر کشاورز بودن در زمان های قدیم... که هر کس شغل پدرشو میرفت
      البته همین شاه هم گاهی حکومتو ول میکرد بخاطر یه دختر رعیت
      همین پسر کشاورز میشد الکساندر فلمینگ
      یه پسر کر و فقیر که تو قطار کار میکرد میشه ادیسون
      یه یهودی فراری از آلمان تحت تاثیر سیستم آموزش و پرورش سوئیس میشه انیشتین
      یه دختر بچه دبیرستانی بی علاقه به ریاضی، تحت تاثیر معلمش میشه اولین زن و ایرانی برنده ی مدال فیلدز
      یه تعمیرکار ماشین میاد میشه چاک پالانیک، نویسنده ای که کتاب فایت کلاب رو نوشت و فیلم اقتباسی از اون کتاب جزو ده تای برتر جهانه

      نمیدونم ۱۰ سال بعد کجام یا چی کاره یا توی چه پستی... اصلا زنده موندم یا نه... فقط امیدوارم هر جا هستم فرد مفید و موفق و پخته ای باشم : ))
      بسیار بسیار خوش قلمی تا تهش خوندم نه از اجبار نه از احترام بلکه متن گیرایی نوشتی

      خیلی جاها حق باهاته یک سری جاها هم یه تفاوت نظر های کوچولویی هستش که طبیعیه
      ولی در کل درست میگی
      منم هنوزم سردرگمی اینو دارم که نمیدونم هنوز علاقه حقیقیم به چه رشته ای هستش و خودمم تصمیم دارم فعلا فقط تمرکزمو بذارم رو خوندن ولی نمیتونم منکر این بشم علاوه بر اینکه سرنوشت زندگی منو تحت شعاع قرار داده من خودمم به شخصه زندگیمو همگام با اهداف خودم شکل میدم هر چند جوانیم و خام ولی مهمترین تصمیمات رو مجبوریم تو همین سن بگیریم

      هدف داشتن خوبه
      نمیگم محدود شدن به یک هدف
      یه دوستی هم حرف قشنگی زد میگفت وقتی محدود به یک هدف میشی وقتی نمیرسی بهش چیزی جز ناکامی عایدت نمیشه
      ولی به قول شما آدمی انعطاف پذیره و البته جان سخت
      هدف خوبه از این جهت که مشوق ماست وقتی ناامید میشی از خوندن میتونی به آینده ای که داری میسازیش فکر کنی و انگیزه بگیری واسه تلاش

      ولی کلا لذت بردم از قلمت دوست خوبم و منو به فکر فرو برد حرفات چون از دل بود و ناشی از تجربه به دل نشست
      برات بهترینا رو از خدا میخوام

    صفحه 3 از 4 نخستنخست ... 234 آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن