اگر کنکوری وجود نداشت و صرفا بر اساس علاقه قلبی میتونستی انتخاب رشته کنی و همه ی رشته ها از جهت شرایط یکسان بودن اعم از حقوق، جایگاه اجتماعی، امنیت شغلی، پرستیژ و.....
اصلا درس میخوندین؟ یا سراغ مهارت خاصی خارج از تحصیل میرفتین؟
اگر کنکوری وجود نداشت و صرفا بر اساس علاقه قلبی میتونستی انتخاب رشته کنی و همه ی رشته ها از جهت شرایط یکسان بودن اعم از حقوق، جایگاه اجتماعی، امنیت شغلی، پرستیژ و.....
اصلا درس میخوندین؟ یا سراغ مهارت خاصی خارج از تحصیل میرفتین؟
چه تاپیک جنجالی.خخخخ.من بازم همین هدفو انتخاب میکردم و از اونجایی که اون موقع رقابت کمتر بود و آسون تر میشد در کنارش مکانیک یا مهندسی هواوفضا و موسیقی و نویسندگی هم کار میکردمآرزو بر جوانان عیب نیست
من ساختم،آنچه مرا ویران کرد
شاید ما جایی زندگی میکنیم که نمیشه صرفا بر اساس علاقمون هدف گذاری کنیم ولی علاقه واقعا جادو میکنه
یادمه راهنمایی که بودیم یه دختری تو کلاس بودش که از سمت اکثر دبیر ها بد و بیراه میشنید و از باقی هم طرد شده بود چون نمیتونست درس بخونه آدم به شدت درونگرایی هم بودش دوستای کمی داشت و وقتی دبیرا دعواش میکردن ساکت میموند و این بیشتر دبیرارو حرصی میکرد. ولی همون دختر سر زنگ کار و فناوری انقدر چیزای قشنگ قشنگ میبافت درحالیکه به ما سعی میکردن به زور یاد بدن میل دست بگیریم ولی اون استعدادش تو کارای بافتنی بود.
نمیتونم چه اصراریه که همه باید درس بخونن. نمیگم درس بده نه خیلی هم عالیه بنظرم هر شخصی باید حداقل تا یه سطحی بخونه که توانایی ارتباطات و حل مسائل روزمره رو داشته باشه ولی نکته این قصه این بودش که آدما تو جایگاهی که بهش متعلق دارن میتونن بهترین باشن خیلی دلم میخواد بدونم الان در چه حاله دیگه مدرسه نیومد ولی اگر تو همین مدارس بها داده میشد به استعداد های هنری میتونست خیلی موفق باشه
اینم اضافه کنم ما تو شهرستانی هستیم که تو کل شهرستان یه هنرستان هم نداره و تو شهرستان کلا شاید 10 نفر رشته ریا^ی دختر باشن. حتی خیلیا نتونستن بخاطر تعداد کم و امکانات کم برن رشته مورد علاقشون
خیلی هم عالی
منم عاشق تدریسم نه خوداشتغال بلکه حتما تو مدرسه یعنی دوست دارم تو محیط مدرسه باشم خیلی بهم احساس خوبی میده. من روانشناسی و نویسندگی هم خیلی خوشم میاد وقتی شعر میخونم میره تو خونم لذت میبرم ولی خب نویسندگی تو جایی که فقط کتابای آشپزی و درسی فقط فروش میرن بدرد نمیخوره
ولی بنظرم تدریس میتونه شامل هم نویسندگی هم روانشناسی باشه واسه همین بهش علاقه دارم
من هیچ وقت به تدریس علاقه نداشتم(البته زیست رو یکم علاقه دارم) دلیلش هم اینکه که وقتی یه چیزو توضیح میدم اگه یاد نگیره عصبی میشم خخخخخ.نویسندگی میتونه نوشتن شعر هم باشه!! شعر عالیه حال آدممو زیر رو میکنه.روانشناسی هم رشته خوبیه!! نمیدونم چرا حس میکنم روانشناسا تو زندگی شخصی شون از دانش روانشناسی سو استفاده میکنن.
من ساختم،آنچه مرا ویران کرد
من ساختم،آنچه مرا ویران کرد
یا شغل خاندانیمون(فیزیک حالا انواعش رو داریم:کوانتوم و هسته ای و...(خودمم کلاس هشتم بودم دوست داشتم مثل یکی از پسر عموهای بابام فیزیک هسته ای بخونم(لامصب خیلی درس باحالیه!،بعدش علاقه به فیزیک کوانتوم و الانم یه دلم پیش متافیزیکه،یکیم اختر فیزیک!)
یا نیروی دریایی ارتش ایران
که با هر دو در خانواده مخالفت میشد!(والا خانواده ما اینگاری خود مجلس سنا میمونه،از بس برای تصمیماتشون سیاست تعیین میکنند آدم کلافه میشه)
شایدم اگر خیلی دیگه حوصله داشتم مثل دایی هام میرفتم سراغ سرمایه گذاری(مالی نه ها،مثلا خریدن زمین یا ساختن املاک ....)
مسیرهایی که دوست داشتم توی زندگیم تجربه کنم :
_ غرق شدن توی علم نجوم و اثبات نظریات پیرامون شکل گیری و آینده ی هستی
_ وارد شدن به دنیای موسیقی و خلق کردن ریتم ها و آواها
_ کمرنگ بودن درس خوندن و غرق شدن توی دنیای برنامه نویسی
_ چسبیدن به درس و مطالعه توی شاخه علوم پزشکی و رها نکردن یادگیری تا آخرین روزهای زندگیم (فعلن توی اولین گام های این مسیر قرار گرفتم )
کلا موضوعات مورد علاقهام ایناست:
اقتصاد سیاسی
روانشناسی
شعر و ادبیات
مکانیک کوانتوم
جراحی های مینور
تجارت اسلحه
بقیه که نشد ولی شاید به پنجمی برسم
تربیت معلم میرفتم از بچگی عاشق معلمی هستم
من نمیتوانم جلوی فرا رسیدن شب را بگیرم اما میتوانم از تاریکی برای کشف زیباییها استفاده کنید. تنها در تاریکی میتوانم ستارهها را ببینم.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)