خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 2 از 9 نخستنخست 123 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 16 به 30 از 122
    1. Top | #16
      کاربر اخراجی

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Mehrasaa نمایش پست ها
      آقای Zeroکاملا درسته آرامش ذهنی خیلی در زمینه کنکور موثره
      ولی تا اینجا که دوتا تاپیک شکست از دوتا دختر خوندم درکل
      خانواده ها با رفتار غلط شون خیلی مقصرن به جای اینکه دخترای مستقل و شجاع تربیت کنن که با دوتا دوست دارم مجازی دل ندن
      با مذهب و آبروداری ناخودآگاه به این سمت میرن
      به نظرم دوران کنکور مجازی رو تعطیل کنید به علاوه عاشقی
      ممنون که اینقدر در کمال تواضع خاطرات ات رو نوشتی عزیزم
      امیدوارم بهترین ها برات اتفاق بیافته
      مهراسا جون باهات موافقم ولی فقط تو خانواده های مذهبی این اتفاق نمی افته خودمو میگم به کسی برنخورهتو خانواده های خشک و بی عاطفه و سنگی که هر کس بفکرخودشو هم این اتفاق میوفته با کوچکترین جمله محبت امیز خارجی طرف خودشو گم میکنه و اون چیزی که نباید تو سال کنکور باشه اتفاق میوفته

    2. Top | #17
      کاربر نیمه فعال

      Romantic
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط elahehroyal نمایش پست ها
      مهراسا جون باهات موافقم ولی فقط تو خانواده های مذهبی این اتفاق نمی افته خودمو میگم به کسی برنخورهتو خانواده های خشک و بی عاطفه و سنگی که هر کس بفکرخودشو هم این اتفاق میوفته با کوچکترین جمله محبت امیز خارجی طرف خودشو گم میکنه و اون چیزی که نباید تو سال کنکور باشه اتفاق میوفته
      بله عزیزم من مثال زدم کاملا درسته همه ی احوالات آدم از خانواده شروع میشه اعتماد به نفس عزت نفس شجاعت روحی استقلال از خانواده منشا میگیره
      در مورد دخترها رابطه پدر دختری خیلی مهمه یه پدر با رفتارش میتونه یه ملکه از دخترش بسازه وبارفتار بدش یه برده خدمتکار
      در مورد بقیه اعضای خانواده هم با اثر کمتر ولی همین طوره
      امیدوارم پسرهای سایت بخونن و در آینده پدرهای خوبی بشن
      دخترها توی ایران توی جهنمی هستن که خانواده و دولت و اطرافیان ساختن تنها راهش اینه خودت خودت رو از نو بسازی اون طوری که دوست داری زندگی کنی
      در کل زندگی نه سال کنکور روابط غلط صدمه های روحی بدی میزنه اطرافیان دیدم
      عزیزم امیدوارم بهترین اتفاق ها برات بیافته و تلخی ها به کلی رو فراموش کنی

    3. Top | #18
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Anni نمایش پست ها
      با نام و یاد خدا

      اول از همه بگم که ایده ی این تاپیک رو یکی از بچه های انجمن با تاپیکی ک زده بود ب من داد.. همیشه ک نباید رتبه برترا بیان بگن چیکا کردیم موفق شدیم.. گاهی هم شکست خورده ها باید بیان بگن چیکا کردیم و چیکا نکردیم ک ب شکست منتهی شد!

      اشتباهات سال کنکور من یکی دوتا نبودن.. و خب ی سریاشون اونقد ریشه دار بودن ک بخوام از همون بچگیم شروع کنم ب گفتن و گفتن و گفتن.. پس پیشا پیش عذرخواهی من رو بابت پرحرفیم قبول کنین^^

      همه چیز از 5سالگیم شروع شد ک خواهرم رفت کلاس اول و معلمش معتقد بود که 50درصد یادگیری باید از طریق خونواده صورت بگیره.. برای همین منم ک همش کنار مامان و خواهرم بودم از همون موقع خوندن و نوشتن رو یادگرفتم و تا تقریبا اخر دبستان از مدرسه دوسال جلوتر بودم و برای هیچ امتحانی حتی یک کلمه هم نمیخوندم ولی جزو نمره بالاهای کلاسمون بودم

      کلاس سوم یه آزمون در سطح شهرمون برگزار میشد.. ب اسم مسابقات علمی کاربردی.. هر مدرسه یه گروه سه نفره نماینده داشت.. ما سه تا کلاس بودیم.. معلم هرکلاس از دانش اموزاش امتحان میگرفت تا گروه کلاسش رو معرفی کنه.. من نخونده شدم جزو 4نفر اول کلاسمون.. ولی باید گروه 3نفره میبود.. دوباره از ما امتحان گرفتن و بازهم نخونده شدم نفر اول.. و اخرشم ما شدیم رتبه اول شهرستان!

      این سیر نخونده رتبه اوردن ادامه داشت.. تا رسیدیم به کلاس شیشم و ازمون سرنوشت ساز تیزهوشان!

      یکم جدی شدم.. تابستون رفتم کلاس پیشخوان و طول سال هم کلاس تست.. ولی همچنان روشم یادگیری سر کلاس بود و بس! کلاس شیشم اونقدر صدقه سری کلاسام درسم خوب بود ک یادمه معلممون درس دوتا از ضعیف ترین بچه های کلاس رو سپرد دست من و نمرشون رو از قابل قبول و نیازمند تلاش رسوندم ب خوب..

      هفته ی قبل از امتحان تیزهوشان استراحت مطلق ب خودم دادم و کلا خودم رو از درس دور و جدا کردم..

      ولی برایند کل اینها شد اینکه تیزهوشان قبول شدم!

      وارد متوسطه دوره اول ک شدم انگار اومده بودم ب ی سیاره جدید.. دیگه صرف اینکه فقط سرکلاس درس رو گوش کنم نتیجه نمیداد و باید یکمی هم درسا رو میخوندم.. ولی با اینحال فقط درسایی مثل زیست رو میخوندم(ما چون تیزهوشان بودیم علوممون رو بخش بخش کرده بودن) ولی اونم فقط و صرفا برا امتحان ترم.. پرسش کلاسیا رو از جلسه قبل یادم مونده بود..

      کلاس هشتم ی المپیاد ریاضی ب اسم کانگورو برگزار میشد ک با جو اینکه همه دارن ثبت نام میکنن منم ثبت نام کنم، ثبت نام کردم ولی بعدش یادم رفت و برخلاف بقیه ک میخوندن براش، من هیچی نخوندم و وقتی کارت ورود ب جلسه رو دادن دستم تازه یادم افتاد همچین ازمونی رو ثبت نام کردم! خلاصه ک این یکی رو هم نخونده جزو 30% برتر استان شدم و ی دیپلم افتخار رفت تو کارنامه سوابقی ک براشون اندک تاشی صرف نشده بود!

      کلاس نهم ک بودم یکی از موسساتی ک الان موسسه کنکور شده معلم المپیاد اورد و من و چن تا دیگه از همکلاسیام معرفی شدیم بریم ببینیم میخوایم کلاساشونو شرکت کنیم یا ن..

      من برا کلاس المپیاد شیمی اسممو نوشتم.. کلاسامون مختلط بود و اونجا دو سه نفر برا اینکه شیمی کنکورشون رو قوی کنن اومده بودن ی نفر برا اشتی با شیمی.. من و ی پسره فقط داشتیم برا خود المپیاد میخوندیم.. البته اون واقعا و من ظاهرا!(همچنان در تلاش بودم همه چیز رو سرکلاس یاد بگیرم.. تاحدودی هم موفق بودم..).. بقیه کلاس غیر از این تعدادی ک نام بردم، برا مسخره بازی و شوخی و خنده اومده بودن..

      تابستون ک تموم شد کلاس شیمی المپیاد ما هم تموم شد.. ظاهرا ی سری بحث بین استادمون و مدیر اموزشگاه پیش اومده بوده ک دیگه کلا هیچ معلم المپیادی اینجا نیومد..

      چند وقت بعد استادم بهم پیام داد ک ما داریم ی سری کلاس نیمه خصوصی تو مرکز استان برگزار میکنیم ک فقط شاگردایی ک ب قبولیشون امید داریم رو دعوت میکنیم بهش.. اگه میخوای ب شمار خانوم نمازیان پیام بده اسمتو وارد لیست کنه و جلسه بعدی رو بهت خبر بده

      دیگه زیاد وارد جزئیات المپیاد نمیشم.. ولی اینو بگم ک اونسال من حتی مرحله1 قبول نشدم.. ولی دو سه تا از همکلاسیام مدال گرفتن.. بقیشونم مرحله1 رو قبول شده بودن..

      *اگه بخوام اشتباهی ک باعث قول نشدنم شد رو بگم..*
      *فقط و فقط تکیه ب موفقیت های باد آورده قبلی*

      از عید سال دهم ب من گوشی دادن و من رسما وارد فضای مجازی شدم..

      عید دهم ک نتایج المپیاد اومد.. با دیدن اینکه قبول نشدم انگار اوار ریختن رو سرم.. مگه میشه؟ راه حل همیشگی جواب نداده؟!

      با دیدن اینکه قبول نشدم خونوادم بهم گفتن برا کنکور بخونم و پنبه ی المپیاد رو از گوشم درآرم.. چون هم رفت و امد ب کرمان سخت بود و هم هزینه ی کلاس نیمه خضوضی ب طرز سرسام اوری زیاد بود!

      گفتم باشه و شروع کردم ب خوندن کتابای مدرسه.. چون از اول سال سر خیلی از کلاسا بخاطر مثلا خوندن المپیاد نرفته بودم و حتی فرصت یادگیری سرکلاس رو هم از دست داده بودم!
      موقع امتحانای ترم ک شد.. ب اصرار خواهرم همراه باهاش میرفتم کتابخونه و عادت اینکه تو خونه درس بخونم از سرم افتاد..
      معدل دهم: 19

      تابستون ک شد توی تلگرام عضو یکی از مدرسه مجازی های تم هری پاتر شدم.. ی مدت اونجا بودم و دوستای زیادی پیدا کردم چ دختر و چ پسر.. از اینطرف هی ب من میگفتن بخون برا کنکور ک فلانی شروع کرده درس خوندن رو.. از اون طرف هم دل کندن از دوستای تازم برای منی ک تو دنیای واقعی دوستای چندان زیادی نداشتم واقعا نشدنی بود!(اون زمان فقط با یکی از همکلاسیای دبستانم دوست بودم ک اونم توی ی مدرسه و محله دیگه بود و با خونواده ی سنتی ک من دارم اجازه بیرون رفتن با دوستام رو نداشتم و فقط باهاش تلفنی در ارتباط بودم)
      گذشت و گذشت تا اینکه تصمیم گرفتم جدی جدی شروع کنم ب خوندن برا کنکور در این بین یکی از دوستای مجازیم ک از قضا پسر هم بود گفت میخواد با هم پیش بریم و ی جورایی رقابت کنیم.. منم قبول کردم.. (بعدها از ایشون ب عنوان اقای x یاد میکنم)

      از 15شهریور97 استارت کنکور زده شد..

      بخاطر اینکه عادتم ب خونه رو از دست داده بودم چندین روز ساعت مطالعه و پیش روی خیلی خیلی کمی داشتم ولی درنهایت خونواده رو راضی کردم ک برم کتابخونه.. اونجا دوستای خیلی خوبی پیدا کردم ک یکی و دوتا هم نبودن.. با بیشترشون هم هنوز در ارتباطم.. شاید وقتش رسیده بود دوستای مجازی رو کنار بزارم ولی..

      توی کتابخونه حاشیه سازی بیداد میکرد! ی روز فلانیا با بهمانیا بحثشون میشد ی روز مثلا بحث این بود ک دلیل اینکه سارا(همینجوری دارم اسم میگم..) فقط یکشنبه ها میاد کتابخونه اینه ک میخواد با رلش بره بیرون.. ی روز بابای سحر ب مامانش خیانت کرده بود.. ی روز..

      هیچکدوم اینا ب من ربطی نداشت.. ولی.. تو همشون شرکت داشتم.. هرکی درد و دل یا گریه یا غرغر یا غیبت یا هرچی داشت میومد پیش من.. چون بونم از همه قفلش سفت تر بود.. منم جای اینه یدونه نه گنده بگم بهشون و بشینم پای درسم، باکمال میل ب درد و دلاشون گوش میکردم.. شاید حتی از همه بیشتر تو حاشیه بودم با اینکه حاشیه سازی ها کار من نبودن ابدا و اصلا!

      ی مدت خیلی کمی گذشت اقای x ب من ابراز علاقه کرد.. و منم بچه و خام و احمق! پیشنهادشو رد کردم ولی برای اینکه دوستمو از دست ندم بلاکش نردم و اونقد ابراز علاقه هاش ادامه پیدا کرد تا اینکه منم حس کردم ی حسایی دارم بهش(گفتم ک.. احمق بودم.. شدیدا امیدوارم دیگه احمق نباشم!)

      15فروردین98 حضرت والا یهویی غیبش زد.. البته دوستش این وسط هرچند وقت ی بار ی خبرایی از x میداد ک حالش بده و فلانه و بهمانه.. هرچند بعدها ب این کشف مهم رسیدم ک دوستش در واقع خودش بود..

      یهویی غیب شدن اولین فردی ک باهاش در رابطه بودم هرچند مجازی(!) انقد ضربه ی سخت و مهلکی رو ب من وارد کرده بود ک تا سه ماه بعد ب خودم نیام(حالا حق میدین ک ب خودم بگم احمق؟) و واقعا دم مشاورم گرم ک تونست جوری باهام کار کنه ک با وضعیت بد روحی ک داشتم باز هم بتونم ی دور کامل درسامو تا اخر خرداد ببندم!
      معدل یازدهم(تستی و تشریحی خوندن): 18:87

      درنهایت بخاطر حواشی کتابخونه ب خونه برگشتم.. منتهی ب جای اینکه برم تو اتاق خودم.. پارکینگ رو برام اماده کردن.. ی بهار خواب، ی قالیچه و دوتا میزتحریر و صندلی و ی قفسه اهنی ب عنوان کتابخونه وسایلی بودن ک اونجا داشتم..

      با برگزاری کنکور98 ب دلیل عدم درخواست کافی مشاورم دیگه اینجا نیومد و من مجبور شدم شاگرد غیرحضوریشون بشم.. هرچند اونقدر غیرحضوریشون بد و افتضاح بود ک هنوز ب ماه نرسیده رفتم پیش ی مشاور دیگه و تا اخر کنکور 99 هم با همون ادامه دادم..

      طول تابستون 98 بین دوستای مجازی(!) جدیدم دوتا پسر بودن ک ازشون با عنوان y و z یاد میکنم..

      از شکست عشقی(!) ک سر x خورده بودم و مثلا سعی در فراموش کردنش داشتم.. ی مقدار اندکی ب z وابستگی نشون دادم ک خیلی خیلی زود رفع شد..

      با وجود اینکه تازه شروع ب خوندن نکرده بوم.. اما ساعت مطالعه تابستونم خیلی خیلی پایین بود.. و همش هم خودمو با این جمله ی معروف ک*از ساعت مطالعه پایین شروع کنین و کم کم زیاد کنین* گول میزدم.. طوری ک حتی 1پایه رو هم نتونستم تو تابستون تموم کنم..

      کلاسایی ک سال کنکور میرفتم:
      زیست دکتر نشتایی (توصیه میشود.. ما ک حضوری بودیم.. ولی شماها رو فک میکنم بتونین از استودیو پازل تو کلاساش شرکت کنین)
      ریاضی اقای کامرانی
      فیزیک دکتر پورغلامعلی
      عربی دکتر صباغ

      31شهریور98.. ب علت ساعت مطالعه ی پایین (ک دلیلش هم گوشی بود) تلفنم توسط مشاورم ضبط شد..

      پاییز98.. موفق ترین تایم درس خوندن من.. ب دور از هرگونه حاشیه با کیفیت بسی زیاد.. من بودم و کتابام و پارکینگ و ی نوکیا برای رفت و امدام..

      (اموزشگاه کنکوری ک میرفتم.. بچه های تیزهوشان و اونایی ک درسشون خوب بود رو از بقیه جدا کرده بود.. من تو گروه1 ینی گروه تیزهوشانیا بودم.. ولی زیست کلا ی گروه بود و پیش میومد ک فیزیک رو هم گاهی دوگروه رو قاطی کنن و درس بدن)

      تنها حاشیه ای ک در طول تابستون و پاییز و زمستون 98 داشتم(و اون رو نمیدونستم.. این بخش رو ب عنوان & ب یاد داشته باشید..) این بوده ک.. ما تو گروه1 رسم نداریم ولی خیلی عادیه بینمون ک بعد از اینکه وقت سوال حل کردن تموم شد.. و وقتی استاد ی سوال رو میخواد حل کنه قبل از حل کردنش درستی جوابمون رو بپرسیم.. یا وقتی موقع تدریس سوالی برامون پیش اومد بپرسیم و نترسیم.. ولی ظاهرا این خیلی کار بدی بوده بین بچه های گروه2.. و من اینو رعایت نمیکردم.. برا همین کلی حرف پشت سرم بوده..

      تولد من 4دیماهه.. همه چبز دوباره از روز تولدم شروع شد.. اونم با ی پیامک تبریک ساده از طرف z وسط کلاس عربی! شاید باورتون نشه ولی من حتی z رو کاملا فراموش کرده بودم! ولی برای جبران این اهمال کاریم در حق کسی ک ی روزی دوستم بوده هرچند مجازی(!) شبا گوشی مامانم رو ب این بهونه ک میخوام کوکش کنم برا صبح پاشم، میگرفتم و میرفتم تلگرامم تا باهاش چت کنم..

      دردسر بعدی واسه چند روز بعد از تولدم بود ک..


      ویرایش میشود!
      سلام همشهری عزیز
      واقعا خوشحالم که از اشتباهاتتون آگاه شدین و راه اصلاح و جبران اونا رو در پیش گرفتین
      فقط یه چیز...
      کلاسای اون موسسه(غیر از نشتایی و دکتر صباغ(که استاد عزیزم بود)) واقعا به درد نمیخوره و باعث تلف شدن وقت و پول میشه
      چون اونا دانشجوهای پزشکی هستن و این طور که من شنیدم خیلی به قول خودشون میخوان تستی کار کنن ولی از هدف اصلی که یادگیری مفهومی هست آدمو دور میکنن آخه آدم با فرمول های تستی به درد نخور که درس یاد نمی گیره
      من خودم پیش دبیر ادبیاتش(خودتون میدونین کی رو میگم) ۴ جلسه رفتم و آخرین جلسه گفت:چه تاریخ که شما ۱۰۰۰ تا تست قرابت و آرایه و...میزنین
      اگه سر کلاسای من باشید و جزوه هام رو بخونین بهتر از تست زدن روی درس مسلط میشین...
      آخه این به عقل جور در میاد؟
      خلاصه پیشنهاد میکنم علاوه بر تمام اشتباهاتی که دیگه تکرار نمی کنین این اشتباه رو هم تکرار نکنین و برای رفع اشکال میتونین پیش دبیران با تجربه شهرستان برین.
      انشالله که کنکور ۱۴۰۰ رو همون طور که میخوایین بترکونین
      موفق باشین

    4. Top | #19
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      اول اینکه امیدوارم موفق باشی چون تنها کسی ک میتونه تورو بقول معروف از عرش ب فرش یا از فرش ب عرش برسونه خودتی هیچکی ب اندازه ای ک تو میتونی تو زندگیت تغییر ایجاد کنی بخداقسم کسی نمیتونه شاید اونا زور خودشونو بزنن ولی در اخر خودت تصمیم نهایی رو میگیری و دوم اینکه گفتی y وz وxیاد ریاضی میوفتم ک امیدوارم ب زودی زود باهاشون کات کنم نبینمشون فقططططططططط

    5. Top | #20
      کاربر باسابقه

      Romantic
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Mehrasaa نمایش پست ها
      بله عزیزم من مثال زدم کاملا درسته همه ی احوالات آدم از خانواده شروع میشه اعتماد به نفس عزت نفس شجاعت روحی استقلال از خانواده منشا میگیره
      در مورد دخترها رابطه پدر دختری خیلی مهمه یه پدر با رفتارش میتونه یه ملکه از دخترش بسازه وبارفتار بدش یه برده خدمتکار
      در مورد بقیه اعضای خانواده هم با اثر کمتر ولی همین طوره
      امیدوارم پسرهای سایت بخونن و در آینده پدرهای خوبی بشن
      دخترها توی ایران توی جهنمی هستن که خانواده و دولت و اطرافیان ساختن تنها راهش اینه خودت خودت رو از نو بسازی اون طوری که دوست داری زندگی کنی
      در کل زندگی نه سال کنکور روابط غلط صدمه های روحی بدی میزنه اطرافیان دیدم
      عزیزم امیدوارم بهترین اتفاق ها برات بیافته و تلخی ها به کلی رو فراموش کنی
      دلم به حال اون پسری میسوزه که دراینده باید علاوه بر نقش همسر بودن، نقش خواهر، برادر ،دوست صمیمی و حتی گاهی پدربودن و برام ایفا کنه!!!..
      میدونی شاید هیچ کس باورش نشه، من جز فروم هیچ دوست و رفیقی حتی در فضای مجازی ندارم و فقط اینجاست که با بچه های هم سن و سال خودم درارتباطم ...کنکور باعث شد که خییییلی تنها بشم... البته قبل از اون روابط غیر صمیمی بین من و بابام باعث شد دچار وابستگیهای اشتباهی بشم... وابستگی، و ترک اون و استرس کنکور و افسردگیهای ناشی از این موارد، تنهاییام و مضاعف کرد....

    6. Top | #21
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      کسی نظری نداره چطوری گوشی رو بزاریم کنار؟ امسالم که همه چی تو شاد هست پس چطوری گوشی رو بزاریم کنار اخه(حالا گوشی رو گذاشتیم کنار مثلا اگه خبری باشه از کجا مطلع شیم،امروز معلم زیست ما با استناد به اصل غافلگیری سوالاتی دادی که نگو و نپرس گفت جوابشم با وویس بدین :/ این چه وضعشه اخه... این شاد نون و اب برامون نشد هیچ معلمی درس نمیده ناسلامتی تیزهوشانم هستیم مدرسه معمولی از اکثر معلمای ما پیگیر تر و فعالترن فقط امتحانی سختش به ما رسیده ... اینم شانس مایه) از اون گذشته بیرونم نمیتونیم بریم با دوستان تو فضای مجازیم وقت تلف میشه و سر درسم فکر ادمی میره سراغ چت ها و دوستان ... کسی نظری داره بگه

    7. Top | #22
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Bahar1377 نمایش پست ها
      دلم به حال اون پسری میسوزه که دراینده باید علاوه بر نقش همسر بودن، نقش خواهر، برادر ،دوست صمیمی و حتی گاهی پدربودن و برام ایفا کنه!!!..
      میدونی شاید هیچ کس باورش نشه، من جز فروم هیچ دوست و رفیقی حتی در فضای مجازی ندارم و فقط اینجاست که با بچه های هم سن و سال خودم درارتباطم ...کنکور باعث شد که خییییلی تنها بشم... البته قبل از اون روابط غیر صمیمی بین من و بابام باعث شد دچار وابستگیهای اشتباهی بشم... وابستگی، و ترک اون و استرس کنکور و افسردگیهای ناشی از این موارد، تنهاییام و مضاعف کرد....
      بنظرم این تنهایی ارزششو داره
      منم سال کنکورم قید خیلی از دوستامو زدمو حتی صمیمی ترین دوستم،و الان راضیم از کارم.
      مطمئن باش پشیمون نمیشی بابت این تنهایی سال کنکور

    8. Top | #23
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      دوتا عبرت نامه که خوندم در هردو مسئله روابط احساسی وجود داشت که واقعا سمه برای کنکوری ها.
      برای خودمم این موضوع امسال پیش اومد که از پسش براومدم البته هنوز درگیر این احساس یکطرفه ام
      چیزی که میخوام بگم کنترل این احساسه که اگه خدای نکرده پیش اومد چه کنیم
      اول از همه اگه طرف مقابل ابراز علاقه نکرده و تقریبا میشه گفت یه احساس یکطرفه دارید، به هیچ وجه بروز ندید که این شروع درگیری های بیشتره
      دوم از همه موقعیت خودتون رو درک کنید و یکم دلتون به حال خودتون بسوزه مثلا خودم پشت کنکوری بودم و اگه امسال به هدفم نمیرسیدم دیگه فرصت جبران نداشتم
      سوم اینکه تا جایی که میتونید سرد برخورد کنید که این باعث میشه طرف مقابل هم خیلی سمتتون نیاد و هرچی احساس صمیمت کمتر باشه بهتره
      چهارم اینکه واسه این قضایا وقت زیاده ولی واسه کنکور نه
      میتونید این داستان رو به بعد کنکور موکول کنید
      کلا این قضیه تو سال کنکور خودش یه معضل بزرگه هی دلت میخواد باهاش دردودل کنی از دست فشارایی که بهت وارد میشه بهش پناه ببری و....
      ولی اصلاااااا چنین کاری نکنید چون هرکدوم از این رفتارا باعث میشه احساستون عمیق تر بشه و پنهان کردن و مقاومت در برابرش مشکل تر.
      موفق باشید...

    9. Top | #24
      کاربر باسابقه

      Romantic
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط فاطی4030 نمایش پست ها
      دوتا عبرت نامه که خوندم در هردو مسئله روابط احساسی وجود داشت که واقعا سمه برای کنکوری ها.
      برای خودمم این موضوع امسال پیش اومد که از پسش براومدم البته هنوز درگیر این احساس یکطرفه ام
      چیزی که میخوام بگم کنترل این احساسه که اگه خدای نکرده پیش اومد چه کنیم
      اول از همه اگه طرف مقابل ابراز علاقه نکرده و تقریبا میشه گفت یه احساس یکطرفه دارید، به هیچ وجه بروز ندید که این شروع درگیری های بیشتره
      دوم از همه موقعیت خودتون رو درک کنید و یکم دلتون به حال خودتون بسوزه مثلا خودم پشت کنکوری بودم و اگه امسال به هدفم نمیرسیدم دیگه فرصت جبران نداشتم
      سوم اینکه تا جایی که میتونید سرد برخورد کنید که این باعث میشه طرف مقابل هم خیلی سمتتون نیاد و هرچی احساس صمیمت کمتر باشه بهتره
      چهارم اینکه واسه این قضایا وقت زیاده ولی واسه کنکور نه
      میتونید این داستان رو به بعد کنکور موکول کنید
      کلا این قضیه تو سال کنکور خودش یه معضل بزرگه هی دلت میخواد باهاش دردودل کنی از دست فشارایی که بهت وارد میشه بهش پناه ببری و....
      ولی اصلاااااا چنین کاری نکنید چون هرکدوم از این رفتارا باعث میشه احساستون عمیق تر بشه و پنهان کردن و مقاومت در برابرش مشکل تر.
      موفق باشید...
      رفیق کاش همه اینچیزا ممکن بود...
      کسی که عاشق شده، منطق و عقل و دلیل و کنکور و... اصلا براش بی ارزش میشه. فقط به فکر معشوقه. هزارنفر هم وایسن جلوت، تو گوشت بزنن، ادم عاشق متاسفانه حرف حالیش نمیشه.
      باید قبل از اینکه عاشق شد، وابسته شد ،جلوشو گرفت...

    10. Top | #25
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Bahar1377 نمایش پست ها
      رفیق کاش همه اینچیزا ممکن بود...
      کسی که عاشق شده، منطق و عقل و دلیل و کنکور و... اصلا براش بی ارزش میشه. فقط به فکر معشوقه. هزارنفر هم وایسن جلوت، تو گوشت بزنن، ادم عاشق متاسفانه حرف حالیش نمیشه.
      باید قبل از اینکه عاشق شد، وابسته شد ،جلوشو گرفت...
      باور کن ممکنه وقتی من تونستم بقیه هم میتونن
      ببین من دو سه سال درگیر این قضیه ام و سال اخر بیشتر شد
      و همون سال اخر هم یکی بهم ابراز علاقه کرد و همچی قاطی پاتی شد
      ولی تونستم دووم بیارم چون هدفم پررنگ بود برام.
      اولیو صبر کردم و هنوزم دارم صبر میکنم
      دومیو که بابتش خیلی متاسفم به طرز بی رحمانه ای رد کردم که البته اگه اینکارو نمیکردم به چیزی که میخواستم نمیرسیدم.
      ختم کلام اینکه میشه و نشد نداره فقط باید خیلی قوی باشی انرژی که از آدم میبره دو برابر فشار کنکوره.

    11. Top | #26
      کاربر نیمه فعال

      Romantic
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Bahar1377 نمایش پست ها
      دلم به حال اون پسری میسوزه که دراینده باید علاوه بر نقش همسر بودن، نقش خواهر، برادر ،دوست صمیمی و حتی گاهی پدربودن و برام ایفا کنه!!!..
      میدونی شاید هیچ کس باورش نشه، من جز فروم هیچ دوست و رفیقی حتی در فضای مجازی ندارم و فقط اینجاست که با بچه های هم سن و سال خودم درارتباطم ...کنکور باعث شد که خییییلی تنها بشم... البته قبل از اون روابط غیر صمیمی بین من و بابام باعث شد دچار وابستگیهای اشتباهی بشم... وابستگی، و ترک اون و استرس کنکور و افسردگیهای ناشی از این موارد، تنهاییام و مضاعف کرد....
      اون پسر خیلی هم خوش شناسه که تورو به دست میاره عزیز دلم
      درمورد دوست اشتباه میکنی دوست خوب باعث میشه حالت خوب بشه حس اعتماد به نفس و خودباوری و شادی و کلی حس ناب دیگه میده
      اصلا این بلا رو سر خودت نیار تا جوونی باید عشق کنی با زندگی
      تنهایی هم همیشه خوب نیست
      کاملا درک ات میکنم عزیزم
      گذشته از همین حالا رها کن جز حسرت چیزی برات نمی مونه
      بی خیال تا الان هرچی بوده بعدش رو قشنگ تر بساز
      اولین قدم دوست خوب پیدا کن

    12. Top | #27
      کاربر نیمه فعال

      bache-mosbat
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط elahehroyal نمایش پست ها
      دوست گلم تک تک جملاتت رو درک کردم و میدونم لایق بهترین ها هستی و واقعا خیلی عالی می تونی به استقبال کنکور ۱۴۰۰ بری . آرزوی موفقیت سلامت و شادکامی برات دارم
      مرسی بابت ارزوی قشنگت..
      ماجرا رو کامل کردم

    13. Top | #28
      کاربر نیمه فعال

      bache-mosbat
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط elahehroyal نمایش پست ها
      با آرزوی موفقیت برای شما ‌ . بنظر من المپیاد شیمی خیلی به کنکور کمک می کنه اما در این حد نه که آدم بخواد کتابای سیلبر برگ رو بخونه من خودم شهریور بعد کنکور ۹۹ کلاسای ترم تابستون رو ثبت نام کردم مدرسش پیمان میرقادری و همکاراش بود در کل خوب بود
      من هردوجلد سیلبربرگ و مورتیمر رو خوندم.. ی سری کتابای جدا از شیمی عمومی هم نصفه نیمه خوندم..

    14. Top | #29
      کاربر نیمه فعال

      bache-mosbat
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Amirsh23 نمایش پست ها
      دمت گرم از نظر من این توصیه های شکست خورده ها به مراتب بهتر از توصیه های موفق شده هاست .انشاا... امسال باهم ۱۴۰۰ رو شکست بدیم
      مرسی
      خوشحال میشم کمکی کرده باشم^^
      اگه برات مفید بوده.. ادامشم گذاشتم.. دوست داشتی بخون

    15. Top | #30
      کاربر نیمه فعال

      bache-mosbat
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط anis79 نمایش پست ها
      تو فقط بچه بودی و خام من چیز بدی تو‌ نوشته هات ندیدم
      کیه که اشتباه نکنه خطا نکنه کج نره ؟ سراغ هرکیو بگیری حداقل یکی دو تا کار اشتباه رو میگه ‌که نباید سال کنکورش انجام میداد
      به امید موفقیتت دوست من
      مرسی..
      ولی هنوز ی ترس دارم.. اونم اینکه نکنه باز بخوام ب بچه بازیام ادامه بدم؟!

    صفحه 2 از 9 نخستنخست 123 ... آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن