اینجا من هستم
نیمکت چوبی و چتری که بسته است
دلم تنگ نیست
تنها منتظر بارانم
که قطره هایش بهانه ای باشد برای نمناک بودن لحظه هایم
و اثبات بی گناهی چشمانم
اینجا من هستم
نیمکت چوبی و چتری که بسته است
دلم تنگ نیست
تنها منتظر بارانم
که قطره هایش بهانه ای باشد برای نمناک بودن لحظه هایم
و اثبات بی گناهی چشمانم
من تلخ شده ام
قهوه فرانسه
بدون شیروشکر
فنجان رازمین بگذار
بیرون رانگاه کنامشب باران میبارد
وتوخیلی زود
لای آن بارانی بلندوسیاه
بین آدم های زیبا
طعم تلخ مرا
ازیادمیبری
من نیز دود میکنم
تمام خاطراتم را
باتنهاسیگاری که برایم ماندهوتودود میشوی
دیگر سیگارندارمــــ
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون" است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است ...
یه ساله رفتی و اسمت هنوز مونده تو این گوشی
میدونم قهوهتو مثل قدیما تلخ مینوشی
میدونم شبها توی تختت کتابِ شعر میخونی
کنارِ پنجره شادی با یه سیگار پنهونی
هنوزم وقتی میخندی رو گونهت چال میافته
هنوزم چشم به راهِ یه سوارِ زیبای خفته
هنوزم عینهو فیلما، یه عشق آتشین میخوای
هنوزم روحِ «هـامـونو»، تو جسم «جیمزدین» میخوای...
میدونم وقتی که بارون
تو شب میباره بیداری!
همون آهنگو گوش میدی،
هنوز بارونو دوست داری!
یه ساله رفتی و عطرت هنوز مونده توی شالم
بازم ردت رو میگیرن همه تو فنجون فالم
تو وقتی شعر میخونی منو یادت میاد اصلن؟
تو یادت موندن اون روزا که دیگه برنمیگردن؟
همون روزا که از فیلم و شراب و شعر پر بودن
یه کاناپه، دو تا گیلاس، تو و دیوونهگیِ من...
بدون حالا بدون تو یکی دلتنگه این گوشه،
هنوزم قهوهشو تنها به عشقت تلخ مینوشه
میدونم وقتی که بارون
تو شب میباره بیداری!
بازم «قمیشی» گوش میدی،
هنوز بارونو دوست داری.....
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)